معلم،با اصالتی بهارین و رسالتی بهارآفرین
معلم را روشنگری می دانند که چونان شمع می سوزد و جمع را می سازد. اما اگر سوز و سازش را بنگریم و برگ و برش را بنگاریم، در می یابیم که این تشبیه چندان منصفانه نیست؛ زیرا شمع را می سازند تا بسوزد ، ولی او می سوزد تا بسازد. معلم شمعی است گدازنده
معلم را روشنگری می دانند که چونان شمع می سوزد و جمع را می سازد.
اما اگر سوز و سازش را بنگریم و برگ و برش را بنگاریم،
در می یابیم که این تشبیه چندان منصفانه نیست؛
زیرا شمع را می سازند تا بسوزد ، ولی او می سوزد تا بسازد.
معلم شمعی است گدازنده که خون سپید سپیده را با اشک دیده درمی آمیزد
و در رگ های شب می ریزد.
معلم روشنگری است که شب های سرد و لحظه های درد را
با اشک سبز بهار و خون سرخ گلنار رنگ آمیزی می کند.
معلم شب ستیزی است که زلال سپید سحر را به روی شن زار شب می ریزد
و سینه ریز نور را بر سینه شب دیجور می آویزد.
معلم پیامبری است که رسالت دارد تا از ایثار ، سرمایه اندوزد
و سایه بر سر هر همسایه اندازد .از پیامبران پیشه آموزد و انسان را اندیشه بیاموزد.
اکنون بار دیگر نسیم بهاری در کوچه باغ های اردیبهشت شادمانه شکوفه می ریزد
و جانانه مشک می بیزد.
زلال سپیده از لابه لای شاخساران می تراود ، و بر مخمل سبز سبزه ها می آرامد.
رایحه سُکرآور سحر آرام و رام پرده سیاه شب را می شکافد
و بر لب های سرخ غنچه می شکوفد.
رویای رنگین ریشه از زبان تُرد جوانه سرود سبز بهار را می سراید.
هر پنجرۀ باز هزار حنجره آواز دارد ، و در هر آواز، هزار پردۀ راز.
تک سوار زرّین خاوران پای در رکاب می کند
و هیولای سیاه شب ذرّه ذرّه از خجالت آب می شود.
ترنّم سبزِ درخت ،گوش لحظه ها را می نوازد
و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه بر می انگیزد.
هر نَفَسِ نسیم، کوله باری از شمیم بر دوش دارد و دنیایی از شادی در آغوش.
قامت رسای سرو،قیامت میکند
و بر سجّادۀ سپیدِ سحر نمازِ سبز مکرّر را قامت میبندد.
انفجارِ عطر انباشته در دل تنگ غنچه پرنیانِ باد را عطرآگین می سازد
و مشامِ جان ها را با رایحه مُشکین می نوازد.
صبا نرم می وزد ، و گرم می گذرد ،
سبدسبد لاله می آورد و سبو سبو ژاله می بارد.
شرارۀ بیاض و فوّارۀ فیّاضِ فلق دامنِ ظلمتِ مطلق را بر می چیند
و تا دامنۀ خونین شفق ره می پیماید.
بهار می آید غمّاز و دلنواز با صد کرشمه و ناز ،
اما نه او را پای پایایی است و نه سرِ ایستایی.
چون مرغِ طایر می گذرد و خاطره ای در خاطر می گذارد .
شاداب به هر بوستان سر می کشد و با شتاب به سوی هجران پر می کشد.
اما من گلی را می شناسم که همیشه بهار است و اندیشه تبار.
او بهاری است دائم،زیرا انسانی است «معلم».
نَفَسِ او نه تنها بهارین است ، که خود بهارآفرین است.
امید که متولّیان فرهنگ و سیاست کشور،مقام و منزلت این روشنگران شب ستیز را
درک کنند و بدانند جایگاه معلم نه «زندان تنگ»،که بر فراز «آسمان فرهنگ» است!
اکنون در آستانۀ هفتۀ بزرگداشت مقام والای معلم
خرسندیم که خاضعانه فرارسیدن این ایام میمون و مبارک را
به پیشگاه همه استادان فاضل و فرهیخته تبریک و تهنیت عرض کنیم.
بهروزی و پیروزی روزافزون همۀ همکاران فکور و فرزانه را از درگاه ایزد منّان آرزو دارم.
در کسب رضای حق موفق باشید
دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین گویه های مطهر
https://t.me/nedayemotahar
برچسب ها :آموزش و پرورش ، تعلیم وتربیت ، تکریم شخصیت ، رسالت، ، سیدعلیرضا شفیعی مطهر، ، معلم،
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰