یک روز صبح اعلی حضرت هردمبیل وقتی از خواب بیدار شد،همۀ خوابگزاران را گردآورد تا رویای او را تعبیر کنند. وقتی همه گردآمدند،هردمبیل گفت: من دیشب خواب دیدم ۱۲ گرگ وحشی ۱۲ هزار گوسفند مظلوم را پاره پاره کردند و خوردند. سپس سگ گلّه به چوپان حمله کرد و او را از پای درآورد. حالا
روزی وزیر خزانه داری دربار هردمبیلی به محضر اعلی حضرت شرفیاب شد تا مسئلۀ مهمّی را به شرف عرض ملوکانه برساند. پس از اذن دخول و کسب اجازۀ محرمانه بودن موضوع گزارش، معلوم شد که کفگیر خزانه به تهِ دیگ خورده و سکّه ای در خزانه نمانده تا صرف عیّاشی های شاهزادگان شود. هردمبیل فوراً
زمانی اعلی حضرت هردمبیل هوس کرد سفری به دور دنیا داشته باشد. بنا به دستور شاه به چند کشور خارجی سفارش ساخت یک کشتی سلطنتی دادند. پس از چندین ماه تعداد ده فروند کشتی سلطنتی توسّط ده کشور صنعتی دنیا ساخته و تحویل شد. صدراعظم تعدادی از ناخدایان پرسابقۀ کشتی رانی را به ارزیابی کشتی
قصه شهر هرت.قصه ۱۰۳ روزی اعلی حضرت هردمبیل، شرلی مستشار سیلگنایی را به حضور طلبید و به او گفت: شرلی جان! چه کنیم که مردم فرمان ما را با فرمان خدا مساوی بدانند؟ شرلی پاسخ داد: قربان! تنها راه و بهترین شگرد ، مایه گذاشتن از دین و مذهب است. هردمبیل پرسید: چطوری؟
