گوساله ها! من پدرِ شما هستم!!

گوساله ها! من پدرِ شما هستم!!

در شهر هرت روزبه‌روز بر نفرت و انزجار مردم نسبت به اعلی‌حضرت هردمبیل افزوده می‌شد و شعارهای «مرگ بر هردمبیل» گهگاه بر روی دیوارهای شهر خودنمایی می کرد؛به طوری که ماموران بسیاری از سوی «ساشه» (سازمان امنیت شهر هرت) مامور پاک‌کردن شهر از شعارهای ضدّ هردمبیل شده بود. روزی هردمبیل ،صدراعظم و شارل شرلی،مستشار سیلگنایی

حکیمانه‌ترین سخن هردمبیل!!

حکیمانه‌ترین سخن هردمبیل!!

یکی از تکیه کلام‌های اعلی‌حضرت هردمبیل این بود که مکرر تکرار می کرد: «مردم ،نفهم و بی‌شعوراند و لیاقت انتخاب ندارند،بنابراین هیچ‌گاه دم از دموکراسی و مردم‌سالاری و رفراندوم و از این گونه حرف‌ها نزنید!» بسیاری از شنوندگان و شخصیت‌ها این سخن را مکرر از هردمبیل شنیده بودند، ولی کسی جرات نمی‌کرد دلیل این داوری

واپسین فریادها!!

واپسین فریادها!!

روزی اعلی حضرت هردمبیل هوس کرد تا با کشتی سلطنتی گشت و گذاری یک روزه در دریا داشته باشد. بنابراین با خیل و حشم و مقدار زیادی آذوقه و خوراکی به سوی جزیره ای حرکت کردند. ظهر آن روز اعلی حضرت در عرشۀ کشتی با صرف غذایی خوشمزه پرخوری کرد و پس از آن به

گاف هردمبیلی!

گاف هردمبیلی!

اعلی حضرت هردمبیل پادشاه شهر هرت در آستانۀ بیست و پنجمین سال سلطنت خود روزی همۀ وزیران،مشاوران و درباریان را برای برگزاری نشست مهمّی به دربار فراخواند. پس از تشکیل نشست هردمبیل با نطقی طولانی و مهم از همۀ آنان خواست تا با همکاری خود بزرگ ترین جشن تاریخی دنیا را به مناسبت یک ربع

مدیریت مبالی!!*

مدیریت مبالی!!*

جناب حکیم معلّم خصوصی شاهزاده هردمبیلک هر روز به قصر شاهانه می رفت و به شاهزاده درس می داد. روزی وقتی به خانه برگشت همسر و فرزندانش دیدند حکیم لبخندی پنهان دارد که انگار می خواهد مطلب خنده داری تعریف کند. همسرش با خنده گفت: انگار لطیفۀ خنده داری زیر زبان داری. بگو ما هم

دعا به ذات ملوکانه!

دعا به ذات ملوکانه!

چند روزی بود اعلی حضرت هردمبیل به بیماری سختی مبتلا شده بود،که همۀ پزشکان شهر هرت نتوانستند او را درمان کنند. ناگزیر کاهنان او را به نذر و نیاز و دعای مردم حواله دادند. بدین منظور روزی را به عنوان دعا به ذات ملوکانه نامگذاری کردند و ضمن تعطیل عمومی همۀ مردم را به معبد

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....