قصّههای شهر هرت
سیدعلیرضاشفیعی مطهر
مغز مردم را بگیرید تا نیندیشند!!
اشاره یکی از اندیشمندان میگوید: روند واپسگرایی و سیر قهقرایی ما از آن زمان آغاز شد که ما زحمت فکرکردن را به دیگران وانهادیم و خود به مصرف نتایج فکری دیگران عادت کردیم. یک ملّت غیر فکور، حقیر و ذلیل است و یک قوم حقیر، شادیهای حقیر، غمهای حقیر، نزاعهای حقیر و … دارند.
اشاره
یکی از اندیشمندان میگوید: روند واپسگرایی و سیر قهقرایی ما از آن زمان آغاز شد که ما زحمت فکرکردن را به دیگران وانهادیم و خود به مصرف نتایج فکری دیگران عادت کردیم. یک ملّت غیر فکور، حقیر و ذلیل است و یک قوم حقیر، شادیهای حقیر، غمهای حقیر، نزاعهای حقیر و … دارند. اگر مردمی، بزرگان، ذخائر و متفکّران خود را نشناسد، باید منتظر هلاکت باشد.
هردمبیل شاه- حاکم شهر هرت- برای رفع نگرانی خود و اطمینان از عدم شورش مردم راه کارهایی را بررسی و اجرا کرده است. ببینیم بهترین راهکار عقیمکردن فکر مردم و سترونشدن* دشت اندیشه و باور ملّت چیست؟
مغز مردم را بگیرید تا نیندیشند!!
از آغاز حکومت مشعشع و مقتدرانه اعلیحضرت قَدَرقُدرت و قویشوکت«هردمبیل» سالها میگذشت و او با خیال راحت بر سرتاسر شهر هرت فرمانفرمایی میکرد. گزارشهای متواتر گزارشگران و عوامل امنیّتی حاکی از آن بود که:
«سلطان به سلامت باشد! اوضاع، امن است و رعیّت به دعاگویی قبلۀ عالم مشغول میباشد!»
امّا گاهی که قبلۀ عالم پرخوری میفرمود، خوابهایی مبهم، آسایش ایشان را آشفته میکرد. خوابها حاکی از خشم، نارضایتی، شورش و قیام ملّت بود. برای چارهاندیشی دربارۀ این توهّمات، روزی همه صاحبنظران، درباریان، مشاوران و عوامل خود را به حضور در دربار فراخواند و کوشید تا با«مدیریت مشارکتی» گرۀ کور این مشکل را بگشاید.
اعلیحضرت هردمبیل پس از انجام مراسم دستبوسی توسّط درباریان شروع به افاضه فرمودند که: «خوشحالیم که اوضاع کاملاً امن است. براثر پیشرفتهای شهر هرت و رفاه بینظیر مردم در ظلّ توجّهات جناب ما و در سایۀ الطاف رعیّتپرور ما، نزدیک است چشم دشمنان ما کور شده، از حدقه درآید. اقدامات اعجازآفرین ما، جهانیان را به اعجاب واداشته است. امّا گاهی خوابهایی پریشان، ما را نگران میکند. ما نگرانیم که نکند، این ملت، قدر نعمت وجود ما را ندانند، و بر اثر تحریک عوامل بیگانه و دشمنان سر به شورش بردارند و امنیّت و آسایش ما را مخدوش سازند. لذا امروز شما را فراخواندم تا چارهای بیندیشید و با تدابیر پیشگیرانه خود خیال ما را راحت کنید. باید راهکارهایی پیشنهاد و اجرا کنید که خاطر خطیر ما از هر جهت راحت شود و بتوانیم باز هم رؤیاهای شیرین ببینیم. سیاستهای راهبردی شما باید به گونهای باشد که غیر از بیداری، در رؤیاهای شیرین هم ببینیم که مردم برای دستبوسی ما صف کشیدهاند!!
درباریان، اطرافیان و مشاوران هر یک تعظیمی کردند و پس از یک نطق غرّا درباره مدح و ثنای سلطان راهکارها و پیشنهادهای زیر را مطرح ساختند:
اولی گفت: اگر قبلۀ عالم اجازه فرمایند چشم همه مردم را درآوریم، تا نتوانند دیگر جسارت به خرج دهند و علیه اعلیحضرت بشورند. این شیوه پیش از سلطنت ابدمدت قبلۀ عالم نیز مرسوم بوده است. آغامحمدخان قاجار دستور داد تا هزاران نفر را کور کنند. شاه عباس کبیر علاوه بر کشتن صفی میرزا- فرزند بزرگ خود- پدر، دو برادر و دو فرزند دیگرش را نابینا ساخت.
دومی گفت: اگر اعلیحضرت اذن دهند دستهای مردم را قطع کنیم؛ تا نتوانند احیاناً اسلحه به دست گیرند و شورش کنند.
سومی گفت: اگر سلطان صلاح بدانند پاهای مردم را ببریم، تا نتوانند علیه سلطنت عدالتگستر و رعیتپرور قبلۀ عالم به پاخیزند.
چهارمی گفت: اگر خاطر خطیر مُنجی عالم و فخر همۀ اُمم تمایل ابراز فرمایند همۀ شورشیان و ناراضیان را از دم تیغ میگذرانیم ، تا ذرّهای غبار غم و نگرانی بر سیمای تابناک اعلیحضرت ننشیند. سرورم مستحضرند که این رویّه بارها در تاریخ تجربه شده و نتیجۀ آن قطعیّت دارد. مثلاً شاه اسماعیل صفوی در سال ۹۱۶ ق پس از فتح قلعه مرو، بیش از ۱۰ هزار تن از ازبکان را به قتل رسانید.
سلطان سلیم اول- پادشاه عثمانی- ۴۰ هزار تن از شیعیان آن نواحی از ۷ ساله تا ۷۰ ساله را قتل عام کرد. شاه عباس در سال ۱۰۲۴ به گرجستان درآمد و در ظرف ۲۰ روز قریب ۷۰ هزار تن از مردم را قتل عام کرد. قتل عام مغولان و تاتارها و دیگر جهان گشایان معروف و مشهور است.
پنجمی که ظاهراً با خشونت و شیوه های خشن و خونریزی میانهای نداشت ، گفت:
اگر سرور و پیشوای بزرگ ما صلاح بدانند ما میتوانیم با افزایش مالیاتها و باجها و خراجها، و گرانکردن ارزاق و نیازمندیهای مردم، آنان را بیچاره، محتاج و درمانده کنیم، تا توان و قدرت قیام و شورش را از دست بدهند.
راستی یادم رفت یادآوری کنم که اعلیحضرت هردمبیل علاوه برمشاوران داخلی یک مشاور عالی خارجی از شهر «سیلگنا» آورده بود، که وجود او را از همه مخفی نگاه داشته بود و محرمانه با او مشورت میکرد و معمولاً حرف آخر را او میزد.
اعلیحضرت هردمبیل همان طور که نظریات و پیشنهادهای مشاوران چاپلوس خود را میشنید، زیر چشمی مشاور عالی خود را- که با لباس مبدّل بین درباریان ایستاده بود- نگاه میکرد و از خطوط چهرۀ او چنین فهمید که او هیچ یک از پیشنهادها را نپسندیده است. لذا در پایان مجلس مشورتی و نشست مشارکتی! اعلیحضرت هردمبیل با روی درهمکشیدن عدم رضایت خود را از راهکارهای آنان اعلام کرد. سلطان، مشاوران را مرخّص فرمود تا بازهم بررسی کنند و راه حلهای بهتری ارائه نمایند.
پس از رفتن مشاوران و درباریان، مشاور عالی و ویژه را فراخواند و علت ردِّ پیشنهادهای ارائه شده، و راه حلِّ نهایی را جویاشد. مشاور ویژه گفت:
-همۀ راهکارها خوب و کارگشاست: اما مسکّن و موقّتی است. ضمناً زمان این شیوهها هم گذشته و در مقطع زمانی فعلی این راهکارها جواب نمیدهد.
سلطان گفت: پس چه کنیم؟
مشاور عالی گفت: بهترین کار و ژرفترین راهکار این است که «مغز مردم را بگیریم تا نیندیشند!!» هرمبیلشاه پرسید: چگونه مغز مردم را درآوریم که زنده بمانند؛ اما نتوانند بیندیشند؟
مشاور با لبخندی پاسخ داد: نیاز به بیرونآوردن مغز مردم از کاسه سرشان نداریم! کافی است که اجازه فکرکردن و اندیشیدن به آنان ندهیم و برای نهادینهکردن این روش باید مردم عادت کنند بدون اظهارنظر و اندیشه، از همه فرمانها و رهنمودهای اعلیحضرت کاملاً تبعیت و اطاعت نمایند و هیچ کس اجازۀ نقد، سؤال، اعتراض و استدلال نداشته باشد. و البتّه هیچ صاحبنظر دیگری هم در هیچ نقطۀ شهر هرت، هیچ اظهارنظر متفاوت با نظر اعلیحضرت مطرح نکند، که مبادا مردم مجبور شوند برای مقایسۀ نظریات مختلف فکر کنند!!
این راه حل توسّط همه پذیرفته و سالهای سال با موفّقیّت اجرا شد، تا این که …
نویسنده : سیدعلیرضاشفیعی مطهر
*سترونکردن : عقیم کردن، نازا کردن(فرهنگ معین)
برچسب ها :سیدعلیرضا شفیعی مطهر ، شاه عباس، ، قصه های شهر هرت ، هردمبیل
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰