تاریخ انتشار : شنبه 7 بهمن 1402 - 14:51
کد خبر : 155517

طنزسیاهنمایی

سیدعلیرضا شفیعی مطهر

مالیات بر ابوالقاسم!

مالیات بر ابوالقاسم!

گفت: با وضع قوانین جورواجور برای گرفتن انواع مالیات‌ها و عوارض گوناگون از مردم و صاحبان صنایع،عملاً دست دولت در جیب مردم است و بزودی کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و شرکت‌ها بسته‌ خواهند شد. گفتم: به هر صورت دولت منبع درآمد دیگری ندارد.بنابراین ناگزیر باید از هر راهی که می‌تواند کسب درآمد کند. گفت: یک روز

گفت: با وضع قوانین جورواجور برای گرفتن انواع مالیات‌ها و عوارض گوناگون از

مردم و صاحبان صنایع،عملاً دست دولت در جیب مردم است و بزودی

کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و شرکت‌ها بسته‌ خواهند شد.

گفتم: به هر صورت دولت منبع درآمد دیگری ندارد.بنابراین ناگزیر باید از هر راهی

که می‌تواند کسب درآمد کند.

گفت: یک روز صحبت از دریافت مالیات از خانه‌های خالی است، یک روز مالیات

از سپرده‌های بانکی،یک روز از موجودی زیورآلاتی که خانم‌ها در خانه دارند،

یک روز عوارض خروج، یک روز مالیات خروج مازاد بر عوارض خروج، یک روز مالیات

بر اموال غیرضروری، یک روز مالیات بر اضافه شدن ارزش سهام و اموال و ..

می‌گویند شاه‌عباس می‌خواست به یکی از اطرافیانش لطفی کند، گفت:

از من چیزی بخواه.

آن مرد هم که می‌خواست یک نوع درآمد همیشگی داشته‌باشد، گفت:

حکمی به من بده که هر کس یک الاغ دارد، یک دِرهَم و اگر الاغ ماده بود، دو

درهم به من بدهد.

شاه عبّاس گفت: درآمد زیادی عایدت نمی‌شود.

گفت: در حکم اضافه کن که صاحب الاغ اگر دو زن دارد، یک درهم اضافه بدهد

و اگر لَنگ بود، هم یک درهم.

شاه عبّاس پرسید: دربارۀ صاحب الاغ مطلب دیگری نداری؟

مرد که قبلاً درباره آن فکر نکرده بود، گفت:

اضافه کن که اگر اسم او ابوالقاسم بود، یک درهم اگر یک چشمش هم کور بود،

یک درهم بدهد.

شاه‌عباس حکم را داد.

مرد حکم را گرفت و به خیابان چهارباغ رفت.

نخستین کسی را که دید سوار بر الاغ از آنجا عبور کرد،جلوش را گرفت و گفت:

بر اساس حکم شاه، یک درهم بده.

صاحب الاغ به التماس افتاد که این الاغ کلّاً یک درهم نمی‌ارزد، چون چشمش

کور است.

وقتی معلوم شد یک چشم الاغ هم کور است، مرد گفت:

یک درهم دیگر هم باید بدهی.

صاحب الاغ گفت: من پایم لنگ است و اگر این الاغ را نداشته باشم، نمی‌توانم

رفت و آمد کنم.

معلوم شد باید یک درهم نیز برای لَنگ بودن پایش باید بدهد؛ یعنی سه درهم.

ناگهان مشخّص شد، الاغ ماده است.

یعنی یک درهم دیگر هم باید بدهد، که می‌شود مجموعاً چهار درهم.

یک عابر که صاحب الاغ را می‌شناخت و از آنجا عبور می‌کرد و ماجرا را می‌دید،

به مرد گفت:

به این بیچاره رحم کن، خرجش سنگین است چون دو زن دارد.

مرد گفت: باید پنج درهم بدهی.

خلاصه مردم جمع شدند و در این بین، آشنایی به صاحب الاغ گفت:

ابوالقاسم موضوع چیست؟

مرد گفت:

اسمت هم ابوالقاسم است، طبق حکم شاه می‌شود، شش درهم.

پس بگو، این مالیات بر ابوالقاسم است.

سپس الاغ را گذاشت و با پای لنگ فرار کرد.

اکنون بسیاری از صاحبان کسب‌وکار در کشور ما به‌دلیل انواع عوارض و مالیات

و تامین اجتماعی و هزینه‌های شهرداری و… الاغ را گذاشته‌اند و فرار کرده‌اند؛

یا این‌که عنقریب فرار خواهند کرد.

هنوز هم فکر می‌کنید، حکایت “مالیات بر ابوالقاسم” شوخی بود؟(@kargoziniap)

گفتم: باز هم #سیاهنمایی کردی؟

شفیعی مطهر

دانلود رایگان کتاب‌ها و دیگر آثار این قلم در کانال گزین‌گویه‌های مطهر

https://t.me/nedayemotahar

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....