جامعه رو کم کن
روزی نیامد که در جامعه ما از بگم بگم، یا دیدید که گفته بودم، چیزی شنیده نشود؛ روزگاری نیست که رجال سیاسی سرنشین قدرت و یا خودشیفتگان همحزبی آنان بعد از درماندگی شخصی یا عدم توانایی در ایفای مسوولیت قانونی طیفی یا جناحی از متولیان امور، سوت و کف نزنند و شکلک تمسخر نفرستند. اقتصاددان:
روزی نیامد که در جامعه ما از بگم بگم، یا دیدید که گفته بودم، چیزی شنیده نشود؛ روزگاری نیست که رجال سیاسی سرنشین قدرت و یا خودشیفتگان همحزبی آنان بعد از درماندگی شخصی یا عدم توانایی در ایفای مسوولیت قانونی طیفی یا جناحی از متولیان امور، سوت و کف نزنند و شکلک تمسخر نفرستند.
اقتصاددان: مدیحهخوانان عزا و عروسی بعد از هر ناکامی نگویند من که گفتم او نابلد، ناشی و آماتور است و اصلا ما بهترینیم!
در سابقه تاریخی جامعه ما هم بسیاری از شاهزادگان ایرانی به دست بستگان حسود، کاسه داغتر از آشها و یا خودیها، کور و مسموم میشدند و فورا شعار حقطلبانه برای دفاع از حقوق رعیت، بر در و دیوار تالار کاخِ سبز و سفید شاهی نقاشی میکردند و رنگ قرمز یاقوتها بیشتر از سرخی خونِ به ناحق ریخته، دیده میشد.
شاهی مسموم و یا تبعید میشد و باز شخصی از همان خاندان آقازادههای اشرافی جایگزین او میشد!
شاهان پسران خود را میکشتند تا مبادا این پسر بر تخت نشیند چون آن یکی پسر، از پدر ارثِ رفتار و گرگ بودن را قبل از ارث تاج، به تاراج برده بود.
هر پسر کشی یا زدن رگ وزیر اعظمی و یا عزل یا همین استیضاح وزیری با رای عاقلان و مشاوران تمجیدگو تایید و سپس چشم به کیسه برای سکهای یا رانتی یا سهیم در سهم سفرهای دیگر؛ جیبها بیدرنگ پُر میشد.
برادرکشی و آبروریزی مقامات بالادست، خیانت در امانت پشتمیزنشینها و گرفتن زیرمیزی و اختلاس و هبه، همواره سر خط اخبار ما بوده و هست.
فلک کردن اشرافِ زیادهطلب در میدان شهر، زندان و حصر و تنزیل درجه مقامات، یا توقیف اموال اختلاسگران تکخور و یا در بند کردن آنانی که از سرشان بوی قورمهسبزی به مشام میرسید، مزید بر بگمبگمها و من که گفته بودمها میشود و نه چاره کار!
سود اختلافات، برای بادمجاندورقابچینانی بود که برای دریافتهای ویژهتر در پیشگاه ملوکانه صاحبان قدرت خم میشدند.
نمک خوردن و نمکدان شکستن و در آخر شوت شدن به فرنگستان و بوقچی تبلیغات و پوچ شدن و به صداهای خیانتبار اجنبی پیوستن، گوشهای دیگر از این تراژدی است.
فرقی ندارد صدای افتادن تشت مسوول از کجا به گوش برسد! از پناهجویی به عمارت سفارت بریتانیا، آن روباه کبیر و یا تقلید طوطیوار برای همخوانی با آواز جغد آمریکایی یا صدای بره منافق مجاهد شیر پندار!
شاید هم سرچشمه این رفتار به دیکتاتوری چندصد قرنی شاهانه بازگردد! یا شاید پسوند دموکراسی مبتنی بر ترس از رای اکثریت عوام، یا که برابری یک رای خردمند با یک رای سفیه شیرین عقل که به صندوق میریزد.
هر چه بود و هر چه هست، خودش حکایتها دارد…
سوال اساسی اینکه آیا خاصیت جامعه ایرانی این است!؟
درود و جاویدِ پگاه؛ و مرگت باد شامگاه؟
آیا جامعه بازی میدهد یا بازی میخورد؟
چرا در پایان باز عدهای میگویند دیدید که گفته بودم!…
ریشه حاکمیت با ترس از تصمیم، یا ترس از انتخاب اشتباه و حاکمان ترسو و ترسیده از ناکارآمدی و نخبگان پیشگوی ایستاده بالای گود که پس از هر ماجرایی جیغ میزنند که: دیدید گفته بودم، در چیست؟
چرا در برخی دورانها، جامعه ما نه سیاسی است و نه بیتفاوت به سیاستبازیها؛ نه فرهنگی است و نه بیخیال فرهنگ و تمدن هفت هزار ساله؛ و نه واقعا دینی و نه بیقیدِ ناهنجار؛ نه جامعه قانونمدار و نه قانونشکن و نه اهل بیمروتی و نه اهل مدارا؟
شاید جامعه توصیفی ما، بیش از هر چیزی جلوهای آماده برای تشجیع شدن متنفر از پرروییها و در یک کلام جامعه رو کمکن است!
برگرفته از کتاب «ناگفتههای چشم سوم»
*دبیر سابق سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی ایران
/پ
برچسب ها :امیرحسین کاوه ، جامعه ، چشم سوم
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰