تاریخ پزشکی ایران در شاهنامهی فردوسی
شاهنامه کتاب تاریخ ایران در دوران کهن و باستان است. تاریخ ایران کهن از استقرار ایرانیها در ایران ویچ، یعنی از سال ۱۰۷۶۲ پیش از میلاد مسیح (۸۹۹۴ پیش از میلاد زرتتشت/ ۱۱۳۸۳ پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه) تا پایان کار دین ـ دولت باورمند به آیین زرتتشت در خاور ایران در
شاهنامه کتاب تاریخ ایران در دوران کهن و باستان است.
تاریخ ایران کهن از استقرار ایرانیها در ایران ویچ، یعنی از سال ۱۰۷۶۲ پیش از میلاد مسیح (۸۹۹۴ پیش از میلاد زرتتشت/ ۱۱۳۸۳ پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه) تا پایان کار دین ـ دولت باورمند به آیین زرتتشت در خاور ایران در سال ۱۴۳۸پیش از میلاد مسیح (۳۳۰میلاد زرتتشت/۲۰۵۹ پیش از هجرت پیامبر از مکه به مدینه) را شامل میگردد.
ایران باستان، فاصله فروپاشی نخستین دین ـ دولت باورمند به آیین زرتتشت در سال ۱۴۳۸ پیش از میلاد (۳۳۰ میلاد زرتتشت/۲۰۵۹ پیش از هجرت) تا فروپاشی دومین دین ـ دولت باورمند همان آیین، در اثر یورش عربان در سال ۳۰خورشیدی (۲۴۱۹ م ز/ ۶۵۱ م م ) میپاید و پس از آن، دورهای در تاریخ ایران آغاز میگردد که میتوان از آن، به عنوان ایران نو (یا به گفتهی پارهای تاریخ نویسان، دوران اسلامی) نام برد.
این کتاب ضمن شرح رویدادهای سیاسی و نظامی، در جاهایی هم به تاریخ علم اشاره دارد. از آن میان میتوان به تاریخ علم پزشکی اشاره کرد. در این نوشتار، نگاهی کوتاه به تاریخ علم پزشکی و درمان در ایران کهن و باستان، از دریچهی کتاب ارجمند تاریخ ایران (شاهنامه) می اندازیم.
در شاهنامه میخوانیم که دوران جمشید (سومین پیامبر پادشاه پیشدادای) دانش و علوم در همهی زمینهها به طور چشمگیری رشد میکنند.
در این دوران ضمن همهی پیشرفتهای دیگر، رشد و توسعهی علوم پزشکی را شاهد هستیم. پزشکی سنتی و گیاهی و حتا استفاده از بوها، برای درمان انواع بیماریها، رشد زیادی میکند.
دگر بویهای خوش آورد باز
که دارند مردم به بویش نیاز
چو بان و چو کافور و چو مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشکی و درمان هر دردمند
در تندرستی و راه گزند
در نیم بیت آخر اشاره به این دارد که ضمن یافتن راههای درمان بیماریها، راههای جلوگیری از پیدایش بیماریها هم کشف شده است.
در پزشکی کهن، داروها از گیاهان به دست میآمد و واژه دارو از واژه «دار» که به معنی درخت است، ساخته شده است (به وجه تسمیه پرنده دارکوب توجه شود) و کلمه ی داروی فارسی، صورتِ تغییر شکل یافته ی واژه ی “داروگ” در زبان پهلوی است. فردوسی در شرح پادشاهی انوشیروان به رفتن برزویه طبیب به هند جهت آوردن گیاهان طبی چنین اشاره می کند:
چو برزوی بنهاد سر سوی کوه
برفتند با او پزشکان گروه
برفتند هرکس که دانا بدند
به کار پزشکی توانا بدند
گیاهان ز خشک و زتر برگزید
ز پژمرده و هرچه رخشنده دید
خواننده ی ارجمند، چیزی را که آزار دهنده است این که گروهی از روی کم دانی، این مطالب را جدی نمیگیرند و تصور میکنند اینها افسانه سرایی است. این تفکر بسیار باطل است. دلایل بسیاری در درستی این مطالب تاریخی وجود دارد که در جاهای خاص خود باید مطالعه نمود. اما اینک فقط به یک دلیل ساده اشاره میکنیم که باید یک امری در عالم خارج تحقق پیدا کرده باشد و صورت عینی به خود گرفته باشد تا شاعر یا نویسنده بتواند آن را در نوشتهاش بیاورد. حتا بالاتر از این اگر حالت عینی و پیدایش عملی هم نداشته باشد، همین که به ذهن انسان رسیده است، یعنی این تفکر وجود داشته است. اصولاً فلاسفه علم می دانند که هر آن چیزی که در ذهن انسان بگنجد یعنی قابلیت عملی شدن را دارد.
اما امور پزشکی به راستی در ایران عهد کهن به اندازهی شگفت آوری پیشرفت کرده بود. از آن پیشرفتهای عظیم، فقط اندکی در نوشتارهای تاریخی و آثار به جای مانده از دست تطاول روزگار مورد اشاره قرار گرفته است.
ساختار تشکیلات پزشکی در ایران کهن وجود داشته است و پزشکان به طبقات مختلف (از نظر تخصص) تقسیم میشدند و یکی از حاذقترین پزشکان به عنوان پزشک کل ریاست اداره آنان را بر عهده داشت. این شخص در متون تاریخی و ادبی و به طور مشخص در شاهنامه “سیمرغ” نامیده میشود.
از همین رو ابتدای این نام به پزشکان مشهور بعدی در تاریخ انتقال یافته است (مانند سی نوهه، سی نا و…) از این سرپزشک یا همان سیمرغ، در تاریخ، اقدامات بسیار مهم پزشکی گزارش شده است. که یکی از معروفترین آنها همان انجام عمل رستمزاد (که به غلط سزارین خوانده می شود) میباشد.
میدانیم هنگامی که زالِ نوزاد از سوی پدرش سام طرد میشود، توسط سیمرغ پرورش داده میشود و سالها بعد وقتی همین زال از زایمان طبیعی همسرش رودابه در موقع به دنیا آوردن رستم ناامید و مضطرب است، سیمرغ با دادن مژدهی نوزاد سالم و نیرومند به او، ابرهای تیره غم را از خاطر او برطرف میکند:
چنین گفت سیمرغ کاین غم چراست
به چشم هژبر اندرون غم چراست
ازین سرو سیمین بر ماهروی
یکی شیر آید ترا نامجوی
عمل رستمزاد (سزارین)
مهمترین و مشهورترین اشاره پزشکی شاهنامه، شرح تولد رستم از رودابه است که به علت درشت بودن جثه نوزاد به دستور سیمرغ، موبد پزشکی، او را با شکافتن پهلوی رودابه به دنیا میآورد.
فردوسی بیش از پنجاه بیت به تشریح جزییات تولد رستم اختصاص داده که شرح آن خود مقالهای جداگانه میطلبد و در اینجا فقط به ذکر سه بیت آن بسنده میشود. در بیت دوم به تابیدن سربچه که در اصطلاح پزشکی امروز مانور “ورسیون” نامیده می شود، اشاره شده است:
بیاورد یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینا دل پرفسون
شکافید بیرنج پهلوی ماه
بتابید مر بچه را سر ز راه
چنان بیگزندش برون آورید
که کس در جهان این شگفتی ندید
سیمرغ در نقش جراح:
در جنگ رستم و اسفندیار، با توجه به زخمی شدن شدید رستم و رخش، خود سیمرغ شخصاً به معاینه زخمها پرداخته و با تخلیه خون زخمهای عمیق و بیرون کشیدن پیکانها، زخمهای رستم و رخش را پانسمان میکند:
نگه کرد مرغ اندر آن خستگی
بدید اندرو راه پیوستگی
ازو چار پیکان به بیرون کشید
به منقار از آن خستگی خون کشید
بر آن خستگیها بمالید پر
هم اندر زمان گشت با زیب و فر
آیا اگر با دستگاه مخصوص پزشکان که با آن بخیه میکشند و چیزی را از بدن خارج میکنند وشبیه به منقار پرندگان است، پزشک تیرها و سنگ ریزه ها را از بدن رستم بیرون کشیده باشد، باز هم به کار بردن واژه “منقار” لزوماً همان منقار پرنده است؟!
در همین نبرد است که سیمرغ با پی بردن به نقطه ضعف و آسیبپذیر اسفندیار رویین تن و راهنمایی رستم، جنگ با پیروزی رستم پایان میپذیرد.
فن هوش بری و به هوشآوری:
فردوسی بارها به استفاده از می و داروی خوابآور به منظور بیهوش کردن اشاره میکند. در تولد رستم سیمرغ به موید پزشک دستور میدهد که قبل از شکافتن پهلوی رودابه، ابتدا او را با می بیهوش کند:
نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن
در داستان بیژن و منیژه هم به دستور منیژه، بیژن را با خوراندن داروی بیهوشی، مدهوش کرده و به قصر منیژه میبرند:
به فرمود تا داروی هوشبر
پرستنده آمیخت با نوش بر
بدادند چون خورد میگشت مست
همان خوردن و سرش بنهاد پست
و در قصر او را با گلاب و کافور و روغن و صندل به هوش میآورند:
بگستر کافور بر جای خواب
همی ریخت بر چوب صندل گلاب
بیاورد روغن مر او را بداد
که تا گشت بیدار و چشمش گشاد
چو بیدار شد بیژن و هوش یافت
نگار سمنبر در آغوش یافت
نوشدارو و پادزهر:
در اوستا، «انوشا» و در زبان پهلوی، «انوش» به معنای بیمرگ آمده و در زبان فارسی هم «نوش» در مقابل زهر
آمده است و واژه نوشدارو مترادف با انوشا، انوش، پادزهر و تریاق است. این نوشدارو تنها در خزانه پادشاهان یافت میشده و زخمیها را از مرگ نجات میداده است. رستم نیز پس از دریدن پهلوی سهراب، وقتی به هویت او پی میبرد، برای درمان زخم پسر از شاه کیکاووس تقاضای نوشدارو میکند:
از آن نوشدارو که در گنج تست
کجا خستگان را کند تندرست
به نزدیک من با یکی جام می
سزد گر فرستی هم اکنون به پی
فردوسی اشارهای به پادزهر دارد و در وصف پزشک هندی که به درمان اسکندر مأموریت یافته بود، چنین میگوید:
ز دانایی او را فزون بود مهر
همی زهر بشناخت از پادزهر
در تولد رستم نیز موبد پزشک، به دستور سیمرغ مرهمی از کوبیدن گیاهی مخصوص و آمیختن آن با شیر و مشک و خشک کردن آن در سایه، ساخته و بر زخم عمل رودابه میگذارد:
گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بر آن مال از آن پس یکی پرّ من
خجسته بود سایه فرّ من
نکته ظریف این دستور، توصیه به خشک کردن مرهم در سایه است تا خواص آن در اثر نور آفتاب و گرما از بین نرود. توصیهای که امروزه هم در نگهداری داروها به قوت خود باقی است.
قطره چشمی:
در لشکرکشی کیکاووس به مازندران و جنگ او با دیو سپید و کور شدن چشم سربازان ایرانی (احتمالاً بوسیله گاز اشکآور سیر)، رستم دیو سپید را کشته و موبد پزشکان با چکاندن خون جگر دیو سپید در چشم سربازان، آنها را درمان میکنند (تداعیکننده وجود ویتامین A در جگر و تأثیر مثبت آن در بینایی):
چنین گفت فرزانه مردی پزشک
که چون خون او را به سان سرشک
چکانی سه قطره به چشم اندرون
شود تیرگی پاک با خون برون
امروزه همچنان ریشهی ایرانی نام بسیاری از داروها و اصطلاحات پزشکی و درمانی وجود دارد که نشان از وجود تأثیر آن دانش کهن است.
برچسب ها :پزشکی ، پزشکی در شاهنامه ، دکتر محمد رسولی ، سزارین ، سیمرغ ، شاهنامه
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰