فرهنگ ، نقطه عزیمت توسعه یا مقصد سعادتمند
بخشی از نظرات آقای مهندس محمد بهشتی : ایشان بر فرهنگ بهعنوان نقطه عزیمت توسعه یا مقصد و مقصود « سعادتمندی » تأکید کردند و آن را اینگونه تعریف کردند: « فرهنگ ، داناییِ تاریخیِ حاصل از تعامل جامعه و محیط ، به قصد حفظ بقاء در مواقع بحرانی و سعادتمندی در مواقع عادی است».
بخشی از نظرات آقای مهندس محمد بهشتی :
ایشان بر فرهنگ بهعنوان نقطه عزیمت توسعه یا مقصد و مقصود « سعادتمندی » تأکید کردند و آن را اینگونه تعریف کردند:
« فرهنگ ، داناییِ تاریخیِ حاصل از تعامل جامعه و محیط ، به قصد حفظ بقاء در مواقع بحرانی و سعادتمندی در مواقع عادی است».
با توجه به این تعریف، ایشان تکثر الگوها را، در رسیدن به توسعهای خاصِ هر جامعه، لازم و ضروری دانستند چرا که به دلیل تفاوت فرهنگی میان جوامع، مسیر توسعه هر جامعهای متناسب با زمینه فرهنگی همان جامعه است و یک الگوی ثابت مثل الگوی شکارگری جوامع غربی ، نمیتواند در بستر و محیط جامعهای دیگر مانند جامعه ایران مفید واقع شود، بنابراین ایشان معتقدند الگوی توسعه یا سعادتمندی معطوف به سعادتمندی ایران و ایرانی، باید مبتنی بر فرهنگ ایرانی باشد، حال آنکه نخبگان ایرانی در ۱۵۰ سال اخیر و بعد از آشنایی با تجدد غربی ، به دلیل دو رویکرد متضاد شامل تقلید و تابعیت مطلق از نحوه زیست غربی یا نفرت از آن ، نهتنها موفق به ایجاد توسعه در ایران نشدند بلکه دستاوردهای گذشتگان خود را نیز تخریب کردند .
از همینرو، امروزه ایرانیان در وضعیت « ناخوشاحوالی فرهنگ » یا «اوتیسم فرهنگی» قرارگرفتهاند.
اوتیسمی که از نظر ایشان یعنی قطع ارتباط ایرانی با محیط مادی و معنوی پیرامون خود و ناشناخته بودن این محیط برای او یا آن را سرزمینی اشتباه دانستن است.
به همین دلیل است که ایرانیان به طور دائم درصدد پیادهسازی الگوهای بیرونی توسعه در سرزمین خود هستند ، سرزمین خود را برای عدم همخوانی با این الگوهای بیرونی شماتت میکنند و آن را ماهیتاً سرزمینی «نامساعد» و «غلط» میپندارند.
مهندس بهشتی تلاشهای توسعهای این چنینی را « توسعه در تاریکی » مینامند و معتقدند واکنشهای منفی مختلفی که از سوی سرزمین به دنبال تحمیل الگوهای بیرونی و ناسازگارِ با زیستبوم ایرانی پدید آمده، منجر به بروز بحرانهای متعددی در جامعه معاصر ایران – مانند بحران آب یا « بحران مدنیت » – شده است.
ایشان برخی از این پیامدها را با عناوینی مختص به دایره واژگان خود اینگونه ذکر میکنند: « آلزایمر فرهنگی »، «نسیان فرهنگی»، « زیستِ هاگی»، «بحران مدنیت»، « اغتشاش زبانی » و … . مهندس بهشتی ضمن توضیح این مفاهیم، تأکید میکنند به دلایل پیشگفته، مردمان جامعه ایران به سببِ بیگانگی از فرهنگ بومی ، ریشههای فرهنگ خودی را فراموش میکنند، به کنج خانه و خانواده پناه میبرند (زیست هاگی) و در حالی که فرهنگ وارداتی «شکارگری» نیز (مانند تولید فناوریهای پیشرفته همچون موبایل)، تمام و کمال با ظرفیتهای زیستی ایرانیان – به معنی ظرفیت و توان درگیر شدن در تولید انبوه این فناوریها – ناسازگار است، دیگر نمیتوانند یکدیگر را بفهمند و زندگی اجتماعی آنها به زندگی ذرهای و انزوای درونیشان تقلیل مییابد.
مهندس بهشتی همچنین در ادامه تأکید کردند: « چیستی یک فرهنگ » با « احوال یک فرهنگ » متفاوت است.
فرهنگ ممکن است به دلیل بحرانهای متعدد اشارهشده، دچار ناخوشاحوالی شود اما چیستی آن، مانا است، تداوم دارد و هرگز نباید مصادیق ناخوشاحوالی یک فرهنگ را، با ماهیت و چیستی آن اشتباه گرفت و آفتهای مبتلابه یک فرهنگ را، عین ویژگیهای آن فرهنگ میدانند. درضمن ایشان « *فروغ فرهنگ* » را در مقابل « ناخوشاحوالی فرهنگ » قرار میدهند و آن را اینگونه تعریف میکنند: «کیفیت حضور و انعکاس فرهنگ در جامعه، که امکان بروز بیشتر دانایی را در زندگی افراد فراهم میسازد».
از اینرو، مهندس بهشتی معتقد است انسان ایرانی به دلیل قدمت و ریشهدار بودن تاریخی خود، هرگز از بین نمیرود بلکه ممکن است، همچون درختی تنومند در برهههایی از زمان، بر اثر بحرانهای مختلف درونی و بیرونی، دچار عوارضی شود و مثلاً برگهای آن زرد و خشک شود، اما ریشههای درخت فرهنگ ایرانی، مستقر در خاک، همچنان زنده و برقرار است.
ایشان در ادامه توضیح میدهند هماکنون از یک سو، مواجهه ناکارآمد ایرانیان با تجدد ، تأثیرات تاریخی استعمار و اثرات منفی اقتصاد نفتی و از سوی دیگر، اختلافات داخلی و ضعف بنیه ایرانیان ، مانع سرسبزی فرهنگ ایرانی شده و لذا ایران، امروزه دچار « بحران مدنیت » شده است.
به عقیده مهندس بهشتی، مردمان هر جامعهای در تناسب و تعامل با طبیعتِ سرزمین خود، دارای ویژگیهایی هستند که در سیر تاریخی آن سرزمین، در میان آنها به ویژگیهایی درونماندگار منجر شده است.
ایشان این مجموعه ویژگیها را « طبع » مینامند و معتقدند ایرانیان طبع « پرستار » دارند و از نظر نحوه برخورد با طبیعت، تفاوتهای آشکاری با طبع اروپایی یعنی طبع « شکارگر » دارند.
بنابراین تقلید از الگوهای غربی توسط روشنفکران ایرانی را « شکارگرمآبی » مینامند که با ظرفیت زیستی سرزمین ایران همخوانی ندارد و واکنشهای سرزمین را در پی دارد، زیرا « طبع شکارگر » مبتنی بر سلطه و تسخیر طبیعت است
اما طبع پرستار مبتنی بر پرستاری، پاییدن، پرورش دادن، اهلی کردن و تبدیل ظرفیتهای بالقوه طبیعت به امکانات بالفعل است .
همچنین محیط ایرانی، محیطی « بیقرار » است و تنها کوشش « طبع پرستار » است که میتواند با « کیمیاگری» و ایجاد مفصلهایی مانند
قناتها، بادگیرها، یخچالها، آسیابها و …، زندگی را در این طبیعت ممکن کند* و از تهدیدها و بیقراریها، فرصت بیافریند .
پس همین قدرت «کیمیاگری» و تبدیل تهدیدها به فرصتها و در ضمن طبع پرستاری است که باعث نبوغ انسان ایرانی در مواقع بحرانی شده است.
در نهایت، مهندس بهشتی راهحل سعادتمندی ایرانیان را، در بازگشت به « اهلیت ایرانی » به معنای شناخت دوباره سرزمین خود و ترسیم نقشه راهی مبتنی بر ویژگیهای سرزمینی و طبع ایرانی دانستند و بر پرهیز از تجویزهای توسعهای- و از «نقطهنظر غربی» – تأکید ویژه و جدی داشتند.
در ادامه ایشان بر اهمیت عبور دادن عناصر وارداتی از « هاضمه فرهنگی ایرانیان » از یکسو و از سوی دیگر بر نوبهنو کردن سنت یا همان « معاصرسازی فرهنگ بومی » اشاره داشتند و پیشرفت ایران را در گرو تقویت صنعت بومی ایرانی مبتنی بر «کیمیاگری» میدانند و امیدوارانه بر افول بحرانهای موجود در ایران ، از جمله «بحران مدنیت» نوید میدهند.
در پایان این جلسه، حاضران برای رفع ابهامات و منقح کردن روایت مهندس بهشتی از مسئله توسعه در ایران ، نکات و سؤالاتی را مطرح کردند.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع
برچسب ها :توسعه ، جامعه ایران ، فرهنگ ، مهندس محمد بهشتی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰