تاریخ انتشار : یکشنبه 15 بهمن 1402 - 15:13
کد خبر : 156505

فائزه معصومی، تحلیلگر مالی

۱۰ شاخص مالی برای موفقیت در کسب و کار

۱۰ شاخص مالی برای موفقیت در کسب و کار

به گزارش اقتصاددان، فائزه(آیدا ) معصومی تحلیلگر مسائل مالی در یادداشتی اختصاصی نوشت: در دنیای مالی، داده ها کلید تصمیم گیری آگاهانه و رشد پایدار را دارند. مدیریت موثر امور مالی یک شرکت مستلزم هوشیاری مداوم است. به همین دلیل است که KPIهای مالی نقش مهمی در بخش مالی ایفا می کنند و امکان ردیابی، نظارت

به گزارش اقتصاددان، فائزه(آیدا ) معصومی تحلیلگر مسائل مالی در یادداشتی اختصاصی نوشت:

در دنیای مالی، داده ها کلید تصمیم گیری آگاهانه و رشد پایدار را دارند.
مدیریت موثر امور مالی یک شرکت مستلزم هوشیاری مداوم است. به همین دلیل است که KPIهای مالی نقش مهمی در بخش مالی ایفا می کنند و امکان ردیابی، نظارت و تجزیه و تحلیل منظم عملکرد یک شرکت را فراهم می کنند.
شاخص‌های کلیدی عملکرد مالی (KPI) به عنوان چراغ‌های راهنما برای همه سازمان‌هایی ظاهر می‌شوند که به دنبال به دست آوردن بینش عمیق در مورد عملکرد مالی خود ، انتخاب استراتژیک و بازگشایی پتانسیل واقعی خود هستند. با استفاده از قدرت این KPI ها، آنها می توانند درک جامعی از چشم انداز مالی خود به دست آورند.

۱۰ شاخص کلیدی کلیدی مالی

۱) حاشیه سود ناخالص
حاشیه سود ناخالص یک معیار مالی است که درصد درآمد باقی مانده پس از محاسبه بهای تمام شده کالای فروخته شده (COGS) را اندازه گیری می کند. این یک شاخص اساسی از سودآوری و کارایی یک شرکت است، زیرا نشان می دهد که چگونه شرکت می تواند از عملیات اصلی خود سود ایجاد کند.
حاشیه سود ناخالص بالاتر نشان می دهد که شرکت از هر واحد درآمد سود بیشتری ایجاد می کند که به سودآوری کلی آن کمک می کند. حاشیه سود ناخالص با نشان دادن اینکه چه مقدار از درآمد پس از پوشش هزینه های تولید مستقیم حفظ می شود، به ارزیابی کارایی فرآیند تولید شرکت کمک می کند. بهبود حاشیه سود ناخالص ممکن است به معنی مدیریت بهتر هزینه های تولید یا استراتژی های قیمت گذاری موثرتر باشد.
فرمول محاسبه حاشیه سود ناخالص:
سود ناخالص = فروش خالص – بهای تمام شده کالای فروخته شده
فروش خالص = کل درآمد فروش منهای بازده، کمک هزینه و تخفیف
با ضرب نتیجه در ۱۰۰، حاشیه سود ناخالص به صورت درصد بیان می شود و تفسیر و مقایسه با سایر شرکت ها یا معیارهای صنعت مقایسه می شود.
۲) نسبت جریان
نسبت جاری یک معیار حیاتی است که نقدینگی شرکت را با ارزیابی توانایی آن در پوشش تعهدات کوتاه مدت با دارایی های جاری اندازه گیری می کند. نسبت جاری بالاتر نشان دهنده نقدینگی قوی است و تضمین می کند که شرکت می تواند تعهدات مالی فوری را انجام دهد. علاوه بر این، نسبت جریان سالم توان پرداخت بدهی را افزایش می‌دهد و خطر نکول تعهدات بلندمدت را کاهش می‌دهد. وام دهندگان و اعتباردهندگان نسبت فعلی را هنگام ارزیابی اعتبار در نظر می گیرند، با نسبت بالاتر نشان دهنده ریسک اعتباری کمتر و به طور بالقوه شرایط تامین مالی مطلوب تر را تسهیل می کند.
فرمول محاسبه نسبت جریان به صورت زیر است:

دارایی‌های جاری دارایی‌هایی هستند که به راحتی می‌توانند ظرف یک سال به پول نقد تبدیل شوند، مانند وجه نقد، اوراق بهادار قابل فروش،حساب‌های دریافتنی و موجودی،بدهی های جاری تعهدات کوتاه مدتی هستند که ظرف یک سال سررسید می شوند، مانند حسابهای پرداختنی، بدهی های کوتاه مدت و هزینه های تعهدی.
نسبت جاری ۱ یا بالاتر به طور کلی نشان می دهد که یک شرکت دارایی های جاری کافی برای پوشش بدهی های جاری خود دارد. با این حال، در نظر گرفتن هنجارهای صنعت و شرایط منحصر به فرد شرکت هنگام تفسیر نسبت فعلی ضروری است.
۳) حاشیه سود خالص
حاشیه سود خالص درصد درآمد باقیمانده پس از حسابداری تمام هزینه ها، از جمله هزینه های عملیاتی، مالیات و بهره را اندازه گیری می کند. این شاخص سودآوری کلی و عملکرد مالی یک شرکت است، زیرا نشان می دهد که شرکت چقدر سود از کل درآمد خود ایجاد می کند.
حاشیه سود خالص بالاتر نشان می دهد که شرکت در تبدیل درآمد خود به درآمد خالص کارآمدتر است و به سودآوری کلی آن کمک می کند. حاشیه سود خالص به ارزیابی اثربخشی استراتژی های مدیریت هزینه شرکت کمک می کند. بهبود حاشیه سود خالص ممکن است به معنای کنترل بهتر بر هزینه های عملیاتی، استفاده کارآمدتر از منابع یا استراتژی های قیمت گذاری موفق باشد.
فرمول محاسبه حاشیه سود خالص:

سود خالص عبارت است از درآمد باقیمانده پس از حسابداری تمام هزینه ها.
درآمد عبارت است از مجموع درآمد حاصل از فعالیت های تجاری اصلی یک شرکت، بدون احتساب هرگونه سود حاصل از فعالیت های غیر عملیاتی.
با بیان حاشیه سود خالص به صورت درصد، امکان تفسیر و مقایسه آسان تر با سایر شرکت ها یا معیارهای صنعت را فراهم می کند.
۴) گردش حساب های پرداختنی
گردش حساب های پرداختنی یک معیار مالی است که تعداد دفعاتی را که یک شرکت به تامین کنندگان خود در یک دوره خاص، معمولاً یک سال پرداخت می کند، اندازه گیری می کند. این شاخص نقدینگی شرکت و توانایی آن در مدیریت تعهدات کوتاه مدت در قبال تامین کنندگان است.
نسبت بالاتر نشان دهنده روابط قوی با تامین کنندگان و مدیریت موثر است. پرداخت های به موقع باعث افزایش دسترسی مداوم به کالاها و خدمات می شود. وام دهندگان و اعتباردهندگان نسبت گردش حساب های پرداختنی را به سنجش اعتبار ارزیابی می کنند – نسبت بالاتر نشان دهنده ریسک اعتباری کمتر و پتانسیل برای شرایط تامین مالی مطلوب است. بعلاوه، این نسبت بینش هایی را در مورد بهره وری عملیاتی ارائه می دهد، با نسبت بالا که منعکس کننده فرآیندهای تدارکات ساده و مدیریت موثر سرمایه در گردش است .
فرمول محاسبه گردش حساب های پرداختنی به شرح زیر است:

کل خریدهای تامین کننده کل مبلغی است که برای خرید کالاها و خدمات از تامین کنندگان در یک دوره خاص، معمولاً یک سال هزینه می شود.
میانگین حساب های پرداختنی میانگین مانده حساب های پرداختنی در همان دوره است که به صورت (حساب های پرداختنی ابتدایی + حساب های پرداختنی پایانی) / ۲ محاسبه می شود.

نسبت گردش حساب های پرداختنی بالاتر نشان می دهد که یک شرکت بیشتر به تامین کنندگان خود پرداخت می کند، در حالی که نسبت پایین تر نشان می دهد که شرکت برای پرداخت به تامین کنندگان خود زمان بیشتری می برد. با این حال، در نظر گرفتن هنجارهای صنعت و شرایط منحصر به فرد شرکت هنگام تفسیر نسبت گردش حساب های پرداختنی ضروری است.
۵) گردش حساب های دریافتنی
گردش حساب های دریافتنی یک معیار مالی است که تعداد دفعاتی را که یک شرکت در یک دوره خاص (معمولاً یک سال) جمع آوری می کند، اندازه گیری می کند. این شاخص نشان می‌دهد که یک شرکت چقدر اعتباری را که به مشتریان اعطا می‌کند مدیریت می‌کند و پرداخت‌های صورت‌حساب‌های معوق را جمع‌آوری می‌کند.
نسبت گردش حساب های دریافتنی به ارزیابی اثربخشی سیاست های اعتباری و تلاش های وصول یک شرکت کمک می کند. نظارت بر نسبت گردش حساب های دریافتنی می تواند بینشی در مورد رفتار پرداخت مشتری ارائه دهد و به شناسایی مشکلات بالقوه با مشتریان خاص یا بخش های بازار کمک کند. نسبت گردش حساب های دریافتنی به طور مداوم بالا نشان دهنده توانایی شرکت در مدیریت موثر ریسک های اعتباری و حفظ جریان نقدی سالم است.
فرمول محاسبه گردش حساب های دریافتنی به شرح زیر است:
فروش خالص اعتباری کل درآمد حاصل از فروش به صورت اعتباری در طول یک دوره خاص، معمولاً یک سال، به استثنای فروش نقدی است.
میانگین حسابهای دریافتنی میانگین مانده حسابهای دریافتنی در همان دوره است که به صورت (حسابهای دریافتنی ابتدایی + حسابهای دریافتنی پایانی) / ۲ محاسبه می شود.
نسبت گردش حساب‌های دریافتنی بالاتر نشان می‌دهد که یک شرکت بیشتر از مشتریان پرداخت‌ها را دریافت می‌کند، در حالی که نسبت پایین‌تر نشان می‌دهد که شرکت برای جمع‌آوری صورت‌حساب‌های معوق بیشتر طول می‌کشد.
۶) روزهای قابل پرداخت معوقه
روزهای معوقه پرداختنی (DPO) میانگین روزهایی را که یک شرکت برای پرداخت به تامین کنندگان خود پس از تحمیل مبلغ پرداختی صرف می کند، اندازه گیری می کند. این نشانگر مدیریت جریان نقدی شرکت و توانایی آن در مدیریت موثر تعهدات کوتاه مدت در قبال تامین کنندگان است.
فرمول محاسبه روزهای پرداختی به صورت زیر است:
میانگین حساب های پرداختنی میانگین مانده حساب های پرداختنی در یک دوره مشخص است که به صورت (حساب های پرداختنی ابتدایی + حساب های پرداختنی پایانی) / ۲ محاسبه می شود.
بهای تمام شده کالای فروخته شده (COGS) کل هزینه مستقیم تولید کالا یا خدمات فروخته شده توسط شرکت در همان دوره است.
تعداد روز تعداد روزهای در دوره مورد تجزیه و تحلیل را نشان می دهد، معمولاً ۳۶۵ روز برای یک محاسبه سالانه.
DPO بالاتر نشان می دهد که یک شرکت برای پرداخت به تامین کنندگان خود زمان بیشتری را صرف می کند، در حالی که DPO کمتر نشان می دهد که شرکت با سرعت بیشتری به تامین کنندگان پرداخت می کند. در نظر گرفتن هنجارهای صنعت، شرایط منحصر به فرد شرکت، و تاثیر بر روابط تامین کننده هنگام تفسیر DPO ضروری است.
۷) چرخه تبدیل نقدی
چرخه تبدیل نقدی (CCC) مدت زمانی را که برای یک شرکت طول می‌کشد تا سرمایه‌گذاری‌های خود در موجودی و سایر منابع را به جریان نقدی حاصل از فروش تبدیل کند، اندازه‌گیری می‌کند. CCC با اندازه‌گیری زمان صرف شده برای فروش موجودی، جمع‌آوری پرداخت‌ها از مشتریان و پرداخت به تامین‌کنندگان، به ارزیابی کارایی عملیات شرکت کمک می‌کند. یک CCC کوتاهتر ممکن است به معنای مدیریت موجودی بهتر، فرآیندهای جمع آوری کارآمدتر یا شرایط اعتباری مطلوب با تامین کنندگان باشد.
فرمول محاسبه CCC به صورت زیر است:
تعداد روز موجودی کالا (DIO) میانگین روزهایی را که یک شرکت برای فروش موجودی خود صرف می کند، اندازه گیری می کند. به صورت (میانگین موجودی / بهای تمام شده کالای فروخته شده) x تعداد روز محاسبه می شود.
روزهای فروش معوق (DSO) میانگین روزهایی را که یک شرکت پس از انجام فروش از مشتریان دریافت می کند، اندازه گیری می کند. فرمول DSO به صورت (میانگین حساب های دریافتنی / فروش خالص اعتبار) x تعداد روز محاسبه می شود.
روزهای پرداختنی معوق (DPO) میانگین روزهایی را که یک شرکت برای پرداخت به تامین کنندگان خود پس از متحمل شدن مبلغ پرداختنی (میانگین حساب های پرداختنی / هزینه کالاهای فروخته شده) x تعداد روز طول می کشد اندازه گیری می کند.
CCC کوتاه تر نشان می دهد که یک شرکت در مدیریت سرمایه در گردش و جریان نقدی کارآمدتر است، در حالی که یک CCC طولانی تر نشان می دهد که شرکت برای تبدیل سرمایه گذاری های خود در موجودی و سایر منابع به جریان های نقدی حاصل از فروش زمان بیشتری را صرف می کند.

۸) نسبت حقوق و دستمزد
نسبت شمارش حقوق و دستمزد میانگین هزینه های حقوق و دستمزد هر کارمند را در یک دوره خاص، معمولاً یک سال، اندازه گیری می کند. این شاخص کارایی یک شرکت در مدیریت منابع انسانی و کنترل هزینه های نیروی کار است. نظارت بر نسبت تعداد حقوق و دستمزد می تواند بینشی در مورد کارایی عملیاتی یک شرکت ارائه دهد. نسبت به طور مداوم پایین ممکن است فرآیندهای ساده، مدیریت نیروی کار موثر یا سطوح بهره وری بالاتر را نشان دهد. مقایسه نسبت تعداد کارکنان حقوق و دستمزد با همتایان صنعت می تواند بینش ارزشمندی را در مورد موقعیت رقابتی یک شرکت از نظر مدیریت هزینه نیروی کار و کارایی عملیاتی ارائه دهد.
فرمول محاسبه نسبت حقوق و دستمزد به شرح زیر است:

مجموع هزینه های حقوق و دستمزد کل مبلغی است که برای حقوق و دستمزد، از جمله دستمزد، حقوق، پاداش، مزایا و سایر هزینه های مربوط به کارکنان در طول یک دوره خاص، معمولاً یک سال، هزینه می شود.
میانگین تعداد کارمندان میانگین تعداد کارکنان در همان دوره است که به صورت (تعداد ابتدایی کارمند + تعداد پایانی کارمندان) / ۲ محاسبه می شود.
نسبت حقوق و دستمزد پایین‌تر نشان می‌دهد که یک شرکت هزینه کمتری را برای هزینه‌های حقوق و دستمزد به ازای هر کارمند هزینه می‌کند، که ممکن است به معنای مدیریت بهتر هزینه نیروی کار یا کارایی عملیاتی بالاتر باشد.
۹) نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام نسبت کل بدهی یک شرکت به حقوق صاحبان سهام را اندازه گیری می کند. این نشانگر اهرم مالی و مشخصات ریسک یک شرکت است، زیرا نشان دهنده میزان تکیه شرکت به وجوه قرض گرفته شده برای تامین مالی عملیات و رشد خود است. نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام به ارزیابی ساختار سرمایه و استراتژی تامین مالی شرکت کمک می کند. نسبت پایین تر ممکن است نشان دهنده رویکرد محافظه کارانه تر باشد که عمدتاً بر تأمین مالی سهام تکیه دارد، در حالی که نسبت بالاتر نشان دهنده اتکای بیشتر به تأمین مالی بدهی است.
فرمول محاسبه نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام به صورت زیر است:

کل بدهی شامل کلیه بدهی های کوتاه مدت و بلند مدت شرکت می باشد.
حقوق صاحبان سهام نشان دهنده خالص دارایی های شرکت است که به صورت کل دارایی منهای کل بدهی ها محاسبه می شود .
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام بالاتر نشان می دهد که یک شرکت نسبت بدهی بیشتری نسبت به حقوق صاحبان سهام دارد که نشان دهنده افزایش ریسک مالی است. یک نسبت بالاتر همچنین ممکن است نشان دهد که شرکت در برابر رکود اقتصادی یا نوسانات نرخ بهره آسیب پذیرتر است.
۱۰) بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)
نسبت بازده حقوق صاحبان سهام (ROE) توانایی شرکت در ایجاد سود از سرمایه گذاری سهامدارانش را اندازه گیری می کند. این شاخص عملکرد مالی و کارایی یک شرکت در استفاده از حقوق صاحبان سهام برای ایجاد درآمد است. نسبت ROE می تواند به ارزیابی اثربخشی تصمیمات تخصیص سرمایه شرکت کمک کند، و سرمایه گذاران اغلب هنگام تصمیم گیری سرمایه گذاری، ROE شرکت را در نظر می گیرند، زیرا بینش هایی را در مورد توانایی شرکت برای ایجاد بازده سرمایه گذاری ارائه می دهد.

ح

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....