تاریخ انتشار : یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 - 16:41
کد خبر : 47070

کفش های آهنی می خواهد

کفش های آهنی می خواهد

دوستی می گفت برای کاری اداری به یکی از ادارات رفتم دیدم اگر بخواهم روال عادی را طی کنم کار بیخ پیدا می کند، تصمیم گرفتم که کار آخر را همین اول انجام دهم. یک بسته اسکناس صدتایی گذاشتم لای پرونده، وقتی دم در رسیدم شیطان رفت تو جلدم با خودم گفتم اگر دوتای آن

دوستی می گفت برای کاری اداری به یکی از ادارات رفتم دیدم اگر بخواهم روال عادی را طی کنم کار بیخ پیدا می کند، تصمیم گرفتم که کار آخر را همین اول انجام دهم. یک بسته اسکناس صدتایی گذاشتم لای پرونده، وقتی دم در رسیدم شیطان رفت تو جلدم با خودم گفتم اگر دوتای آن را بکشم برای کرایه تاکسی خودم ، جایی که لطمه نمی بیند! وقتی وارد شوم طرف فورا بسته را در کشوئی پرت می کند.

ولی دقیقا بر عکس فکر من، طرف بسته را سبک و سنگین کرد و راحت گفت: از این بسته کشیده شده! بند بسته را پاره کرد و شروع به شمارش نمود و من حیران نگاه می کردم !

من را مخاطب قرار داد و گفت: ۴تاش کم است.
ردکن بیا! گیج و گنگ شدم. چهارتا را تقدیم کردم. ایشان محبت کردند و امضا را زدند!

پرونده را داد به من، خشنود از انجام سریع کارم و شرمنده از خبط خودم جلو چنین انسان موجه ای، خداحافظی نصف و نیمه ای کردم. دوپا داشتم، دو پا قرض کردم و دویدم به طرف در خروجی، که ناگهان صدای مهیب او من را میخکوب کرد. برگشتم به طرف او:
خطاب به من گفت : گوش کن، تا افرادی دزدی مثل تو در این مملکت هست این مملکت درست بشو نیست!
چرا؟
چون از بسته ای که به او داده بودم ، دو تا را کشیدم و چهار تا پس دادم!

اسکندر رحمانی/گچساران
۱۴۰۰/۲/۲۴

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....