تاریخ انتشار : جمعه 7 آبان 1400 - 18:04
کد خبر : 65061

چرا جامعه ها سقوط می کنند؟

چرا جامعه ها سقوط می کنند؟

وقتی کسی به تهران یا مشهد مهاجرت می کند، چه می‌شود؟ هیچ. سرمان را پایین می‌اندازیم و وسایل‌مان را بار می‌کنیم و در خانه‌ای که بنگاهی برایمان پیدا کرده، مستقر می‌شویم. و دیگر؟ هیچ. کسی خوش‌آمدی به ما می‌گوید؟ کسی می‌داند که آمدیم، یا رفتیم؟ جز خانواده و دوستان، کسی نه مطلع می‌شود، نه می‌داند

وقتی کسی به تهران یا مشهد مهاجرت می کند، چه می‌شود؟ هیچ. سرمان را پایین می‌اندازیم و وسایل‌مان را بار می‌کنیم و در خانه‌ای که بنگاهی برایمان پیدا کرده، مستقر می‌شویم. و دیگر؟ هیچ. کسی خوش‌آمدی به ما می‌گوید؟ کسی می‌داند که آمدیم، یا رفتیم؟ جز خانواده و دوستان، کسی نه مطلع می‌شود، نه می‌داند که آمده‌ایم یا رفته‌ایم. هیچ کس دیگر نمی‌پرسد که: خرت به چند؟ چرا آمدی؟ چرا رفتی؟ چه باید بکنی. چه نباید بکنی.

اقتصاددان: من تازه سه روز است که به زوریخ (سوییس) آمده‌ام. اما فقط دو هفته وقت داشتم که خودم را اول به دفتر شهرداری منطقه‌مان معرفی کنم. فرمی پر کنم، بگویم چه کسی هستم و از کجا آمده‌ام و نشانی‌ام چیست؟ پولی هم (۶۲ فرانک = حدود ۱میلیون و هشتصد هزار تومان) برای ثبت نام به شهرداری منطقه‌ی سکونتم دادم. کارمند ثبت اطلاعات، بعد از درج اطلاعات، یک نامه با امضای شهردار (حتماً که با متنی مشابه برای همه) به من می‌دهد که ورودم را به شهر خوشامد می‌گوید و از اینکه در این شهر اقامت می‌کنم، ابراز خوشحالی می‌کند.

بعد یک دعوتنامه که روی جلدش به بیش از ده زبان خوشامدگویی نوشته‌شده است. این دعوتنامه برای شرکت در یک جشن/برنامه‌ی خوشامدگویی جمعی به تمام «شهروندان» جدید مهاجر به زوریخ است. هر ماه یک بار، رایگان، در تالار مرکزی شهر. بعد از این‌ها، کارمند شهرداری، برایم در حدود ۵ دقیقه توضیح می‌دهد که تفکیک زباله برایشان چقدر مهم است، چطور باید زباله‌ها را تفکیک کنم، باید یک قرص ضد انفجار مراکز هسته‌ای که در نزدیکی زوریخ هست بخرم و در خانه داشته باشم و چند نکته‌ی دیگر: اینکه چه چیزی کاغذ است و چه چیزی نیست. با شیشه‌ها و بطری‌ها چه باید کرد؟ با باتری‌های تمام شده یا زباله‌های ساختمانی. اما چه کسی این‌ها را در تهران و باقی شهرها برای تازه‌واردها و قدیمی‌ها توضیح داده که حالا توقع رعایت‌شان را داشته باشیم؟

تمام این‌ها چه معنی دارد؟ این‌ها یعنی تو برای ما اهمیت داری. تو رها شده نیستی. به حال خودت گذاشته نشدی. ما تو را دیدیم. آمدن‌ت یک اتفاق جمعی است نه یک تصمیم صرفاً فردی. فرقی هم نمی‌کند که چه کسی هستی؟ استاد دانشگاه یا کارگر ساده. جوان یا پیر. از چین یا آفریقا. تو برای ما «یک شهروند» هستی و وجود داری و حقوقی داری و تکالیفی. رفتارت برای ما مهم است. و معنی تمام ِ تمام ِ این‌ها این است: «تو برای ما وجود داری» و «ما به هم ربط داریم.»

آدم‌ها، وقتی از همه چیز رها می‌شوند، خطرناک می‌شوند. آدم‌ها وقتی حس کنند که برای کسی مهم نیستند، تخریبگر می‌شوند. حس تعلق داشتن به یک گروه، به یک جمع، آدم را زنده نگه می‌دارد. آدمی که حس می‌کند به هیچ جمعی تعلق ندارد، حس می‌کند رها شده است. سرنوشتش برای هیچ کس مهم نیست. هیچ کس او را آدم حساب نمی‌کند. هیچکس او را نمی‌بیند. بود و نبود و رفتن و آمدنش برای هیچ کس مهم نیست. این حس «سایه شدن»، این حس «بی اهمیت بودن»، خطرناک است. آن وقت او هم برای آن دیگرانی که از کنارش رد می‌شوند، ارزشی قائل نیست. سرنوشت‌شان برایش مهم نیست. هر جایی که بتواند می‌زند و می‌رود و فقط و فقط گلیم خودش را از آب بیرون می‌کشد و تمام. آدم‌های رها شده، خیلی خطرناک‌‌اند.

می‌گفتند برای اینکه طوفان شن نیاید، باید ذرات خاک را در همان جا سفت کرد. یا برای اینکه سیل نیاید، باید کاری کرد که قطره‌های باران، فرصت فرو رفتن در خاک داشته باشند. آدم‌ها، مثل آن دانه‌های باران، مثل آن ذره‌های خاک، باید در جایشان محکم شوند. فرصت کنند که در کنار دیگران مستقر شوند. قرار بگیرند. ربط پیدا کنند. وصل شوند. عضو جمعی شوند. دست‌هایشان در هم گره بخورد. اگر اینطور نشود، دانه‌های خاک معلق، دانه‌های باران بی‌جا و سرگردان، سیل و طوفان‌های مهیب و توده‌وار می‌سازند.

وقتی که طوفان آغاز شود یا صدای غرش سیل بیاید، هیچکس یادش نمی‌آید که طوفان و سیل را خود ما ساخته‌ایم؛ ما که آدم‌ها را رها کردیم. ما که «سایه»های ندیدنی ساختیم. ما که نادیده‌شان گرفتیم.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....