قصّههای شهر هرت
سیدعلیرضاشفیعی مطهر
دوالپای
اشاره هر حزب یا گروه یا شخصی که بتواند اعتماد و آرای مردم را به سوی خود جلب کند، باید و میتواند از اختیارات محولّه از سوی مردم برخوردار شود و مسئولیتهای واگذارشده از سوی مردم را بر عهده گیرد و چنانچه به هر علّت – ولو از روی خطا و نادانی – مردم احساس
اشاره
هر حزب یا گروه یا شخصی که بتواند اعتماد و آرای مردم را به سوی خود جلب کند، باید و میتواند
از اختیارات محولّه از سوی مردم برخوردار شود و مسئولیتهای واگذارشده از سوی مردم را بر عهده
گیرد و چنانچه به هر علّت – ولو از روی خطا و نادانی – مردم احساس کنند شخص منتخب نمیخواهد
یا نمی تواند از عهدۀ نمایندگی آنان برآید ، باید در شبکۀ اجتماعی سازوکاری طرّاحی شده باشد
که مردم بتوانند به راحتی اختیارات تفویضشده از سوی خود را از او پس بگیرند و به شخص یا حزب
مورد اعتماد خود تفویض کنند .بنابراین اصل تناوب قدرت، از اصول محوری مردم سالاری یا دموکراسی
است .
” هانا آرنت” میگوید:
” دموکراسی یعنی آن که مردم از طُرُق آزاد و دموکراتیک بتوانند حقِّ حاکمیّت خود را واگذار و به
راحتی پس بگیرند . هر گاه جریان انتقال قدرت و یا وکالت دائمی مردم به یک فرد ، حزب یا
جریان سیاسی تحقُّق پیدا نماید و امکان برگشت آن میسور نباشد ، دموکراسی ذبح شده است ،
زیرا وکالت دائمی از سوی مردم به یک نقطۀ دیگر به معنی نزول از ارزش های دموکراتیک است .”
دوالپا کیست؟
دوالپای را کسی میدانند که دارای پاهای باریک و دراز مانند دوال باشد ،مرد باریک ساق و شل .
در افسانهها گفتهاند مردمی هستند که در بیابانها و جنگلها زیست میکنند و دارای پاهای دراز
و باریک مانند دوال و تسمۀ چرمیناند و خود را شَل وانمود می کنند و مسافران را وادار میسازند
که ایشان را بر پشت خود حمل کنند . در این صورت پاهای خود را به دور گردن آن بیچاره میپیچند
و اگر موافق میلشان حرکت نکنند ، آنان را خفه میکنند . در اساطیر اینان را “غول بیابانی” نیز
نامیدهاند .
به خاطر دارم در دوران کودکی ولع خاصی برای خواندن و مطالعه داشتم که خوشبختانه هنوز
این تشنگی و تمایل به بیشتر دانستن را دارم – چون کمی میدانم که بسیار نادانم – آن زمانها
کتاب قصّهای به نام “سلیم جواهری ” به دستم رسید .در این کتاب میخواندم که :
هردمبیل در نقش دوالپا
سلیم جواهری مردی سادهدل و پاکطینت بود . روزی در یک سفر دریایی کشتیاش در یک گرداب
و بر اثر طوفان شدید غرق شد . او تختهپارهای به کف آورد و بدین وسیله خود را به جزیرهای رساند .
روزهای مدام در این جزیرۀ دورافتاده تکوتنها میزیست و از برگ گیاهان و شکار حیوانات ارتزاق
میکرد .
روزی در حین گردش در جنگل به موجودی شبه انسان برخورد که پاهای او شُل و دراز بود ، به گونهای
که نمیتوانست راه برود . این موجود علیل – یعنی دوالپای – از او خواست که او را بر دوش بگیرد و
تا خانهاش حمل کند .سلیم با توجّه به قلب سالم و پاک خود بر او ترحُّم آورد و بدون این که از طینت
پلید این موجود بدنهاد آگاه باشد ، او را بر پشت خود سوار کرد و به راه افتاد .
دوالپای کم کم و به تدریج پاهای دراز و باریک خود را به دور گردن سلیم حلقه کرد و کمی فشار داد
و به او اخطار کرد که اگر از دستورات او تخطّی کند ، او را خفه میکند . سلیم نیز وقتی خود را
فریب خورده و گرفتار دید ، چارهای جز اطاعت نداشت .
بدین ترتیب روزها سپری شد و سلیم مجبور بود ضمن حمل پیکر سنگین دوالپای به دستور او با
دوندگی در کوه و جنگل غذای او را جمعآوری و برای خوردن او آماده کند .سلیم گاه خیلی خسته
و درمانده میشد ، ولی دوالپای حتّی اجازه استراحت نیز به او نمیداد . التماسهای سلیم هم
هیچ نتیجهای نمیداد .
سلیم با خود اندیشید که ناگزیر باید عقل و خرد خود را به کار گیرد . روزی خوراکی از موادِّ بیهوش
کننده تهیّه کرد و به او خورانید . پس از ساعاتی اثر غذای مسموم جلوهگر شد و سلیم ، دوالپای
بیهوششده را از پشت خود سرنگون کرد و به دیار عدم فرستاد و خود نجات یافت .
شهر هرت : لابد میپرسید ارتباط این قصّه با قصّههای شهر هرت چه بود ؟ راستی اگر مدّتی
در شهر هرت زندگی کرده باشید ، خود پاسخ سوال خود را در مییابید .
آیا در پشت ماسک و نقاب دوالپای نسبتاً محترم ، قیافۀ کریه و منفور اعلیحضرت هردمبیل را
نمیشناسید؟! ای بابا!!
برچسب ها :دموکراتیک ، دوال پای، ، سیدعلیرضا شفیعی مطهر ، قصه های شهر هرت ، هانا آرنت، ، هردمبیل
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰