آب خُنَکِ رایگان!!

آب خُنَکِ رایگان!!

گفت: احمد زیدآبادی،روزنامه نگار اصلاح طلب نوشته است: «حرفی می‌خواهم بزنم که احتمالاً بابتش خیلی فحش خواهم خورد، اما عیبی ندارد. من از سال ۶۶ وارد مطبوعات ایران شدم. در تمام این دوران‌ها، اولین دوره‌ای است که ما در روزنامه می‌نشینیم و مطلب انتقادی می‌نویسیم و هر طور دلمان می‌خواهد همه سیاست‌ها را نقد می‌کنیم،

کمبود برای بعضی‌ها نعمت است!!

کمبود برای بعضی‌ها نعمت است!!

گفت: چرا این همه مستاجر بی‌خانه داریم؟ گفتم: لابد تعداد بی‌خانه‌ها بیش از تعداد خانه‌هاست. گفت: پنج میلیون مسکن خالی داریم!(روزنامه اعتماد) گفتم:پس چرا هنوز افراد بی‌خانمان دربه‌در به دنبال خانه هستند؟ گفت: در یک شهر کوچک گرمسیری حدود دوهزار خانه وجود داشت. مدّتی کولر گازی کم شده بود و اهالی بشدّت به دنبال خرید

آن نماینده که نطقش همه ممنوع شده…

آن نماینده که نطقش همه ممنوع شده…

گفت: احمد علیرضا‌بیگی نماینده‌ای که ماجرای توزیع خودروهای شاسی بلند میان نمایندگان را افشا کرد،می‌گوید : ممنوع‌النُّطق شده و یک ماه است تریبونم را بسته‌اند؛ حتی در استیضاح هم نگذاشتند حرف بزنم! 🔹 در قرارداد شاسی بلندها، امضای یک زن دامدار کوهدشتی زده شده که روحش هم خبر ندارد! 🔹یک ماه است که شاسی بلندهایشان

آیا باز هم #سیاهنمایی کردم؟!!

آیا باز هم #سیاهنمایی کردم؟!!

گفت: چرا بعضی از مسئولان یا طرفداران آنان ظرفیّت انتقادپذیری ندارند؟ با کوچک‌ترین انتقاد سازنده برآشفته شده،مرا متّهم به #سیاهنمایی می‌کنند؟ گفتم: تو که خود اقرار داری که داری #سیاهنمایی می‌کنی! گفت: من بله! اقرار دارم که #سیاهنمایی می‌کنم،ولی چه‌کنم که مخاطبان، آن‌ها را عین حقیقت می‌دانند! گفتم: تو حقایق را همان گونه که هست،بازگو

بی‌سوادی بعضی‌ها!!

بی‌سوادی بعضی‌ها!!

گفت: یکی از دستگاه‌ها برای استخدام تعدادی کارمند یک امتحان کتبی برگزار کرد. اکثریّت داوطلبان مردود شدند و طیّ تجمّعی اعتراضی دلیل ردّ صلاحیّت خود را جویا شدند. رئیس گزینش در جمع آنان حضور یافت ،تا آنان را توجیه و قانع کند. گفتم: خب،آن مسئول در جمع داوطبان مردود چه گفت که همه قانع شدند؟

یک دلیل از هزار و یک دلیل دروغگویی!

یک دلیل از هزار و یک دلیل دروغگویی!

گفت: چرا بعضی از مسئولان گاهی دروغ می‌گویند؟ گفتم: تو خیالبافی می کنی!هیچ مسئولی دروغ نمی‌گوید! گفت: وقتی من بچّه بودم، به من می‌گفتند اگر دروغ بگویی از چشمانت می‌فهمیم که دروغ می گویی! بنابراین هر وقت می‌خواستم دروغ بگویم،چشمانم را می‌بستم! گفتم: حالا تو چطور و از کجا می‌فهمی که دروغ می‌گویند؟ گفت: از

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....