بازسازی دنیا
پدر روزنامه میخواند؛ اما پسر کوچکش مدام مزاحمش میشد. حوصله پدر سر رفت و صفحهای از روزنامه را که نقشه جهان را نمایش میداد، جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد و گفت: «بیا! کاری برایت دارم. یک نقشه دنیا را به تو میدهم، ببینم میتوانی آن را دقیقاً همان طور که هست،