معامله امنیتی یا لغو تحریمهای اقتصادی!
از دیروز آمدهام آبیک. اینجا بزرگترین شرکت تولید سیمان مملکت است. سه و نیم میلیون تن تولید در سال!. کامم مثل دهان سَنان تلخ است. از خبرهای شرکت و خبرهای جاری کشور. بعد از اقدام سعودی در کمکردن شعله دیگ ایران اینترنشنال، حالا مکرون آتش در لانه آلبانی نشینها انداخته. تحلیل این خبرها مرا
از دیروز آمدهام آبیک. اینجا بزرگترین شرکت تولید سیمان مملکت است. سه و نیم میلیون تن تولید در سال!. کامم مثل دهان سَنان تلخ است. از خبرهای شرکت و خبرهای جاری کشور.
بعد از اقدام سعودی در کمکردن شعله دیگ ایران اینترنشنال، حالا مکرون آتش در لانه آلبانی نشینها انداخته. تحلیل این خبرها مرا میترساند. این خبرها یعنی «ستانده» ما در مذاکرات اقتصادی نیست بلکه عمدتا امنیتی است.
یعنی ما امنیت خلیج فارس را تامین کرده و قولهایی از جنس اقدامات هستهای و نظامی(مثل راهاندازی دوباره دوربینها و نفرستادن پهپاد به آرامکو) دادهایم ولی بجای ستانده اقتصادی، ستانده امنیتی گرفته ایم!
این درحالی است که ما در زیرساختهای صنعتی و تولیدی بسیار بسیار محتاج نوسازی و بهینهسازی و سرمایهگذاری ایم. ما محتاج به فروش نفت، فروش کالاهای سرمایهای و اجازه وارد کردن دلارش به کشوریم. ولی ستاندهمان از این جنس نیست!
صنایع پتروپالایشی ما کهنه است. زیرساخت ریلی سنگین نیازمندیم. ناوگان هوایی نیاز به تقویت چهارصد درصدی دارد. جاده سازی و تولید مسکن میخواهیم. ناترازی سنگین برق و گاز طی پنج سال آینده یقه مان را رها نخواهد کرد. نیاز به سرمایهگذاری عاجل برای افزایش برداشت گاز و نفت داریم. نیروگاههایمان بدمصرف و غیر بهینه و پرخرج است و نیاز به بهروزرسانی دارند و غیره…
اما ما چی گرفته ایم؟ هیچی. انگار فرش زیرپایت را بفروشی خرج اتینا کنی!
ستانده ما گاز اشکآور زدن به چشم چارتا پیر پاتالِ آلبانی نشین است.
البته. امیدوارم تحلیلم غلط باشد و اینطور نباشد. و من اشتباه کرده باشم.
راستی، این شرکت اندازه یک شهر چهارصدهزارنفری مصرف برق و گاز دارد!
باورتان میشود؟
یعنی اندازه کل شهرستان بروجرد!
یک تجربه دردناک شخصی از دنائت طبقه مزخرف برخوردار
الان که دارم این یادداشت را مینویسم پشت در اتاق عمل منتظر نشستهام که بعد از ریکاوری عمل لوزهی سوم علیرضا پسر سه سالهام به دیدنش بروم. بعد از اینکه شبهای زیادی علیرضا نمیتوانست بخوابد و مداوما در خواب خرخر میکرد و قرار نداشت بعد از دیدن چند پزشک اطفال و آسم و آلرژی و گرفتن عکس نهایتا یکی از اقوام لطف کرد و گفت از یک پزشک خوب گوش و حلق و بینی برایتان وقت گرفتم. کارت ویزیت جناب پزشک را که دیدم متوجه شدم که دکتر محمد فرهادیست که در دهه شصت و هفتاد و نود سالها وزارت علوم و بهداشت این مملکت را بر عهده داشته. وقتی که علیرضا را معاینه کرد و عکس را دید گفت که باید سریعتر عمل شود و همین فردا به بیمارستان عرفان بیایید. من هم به حساب تجربهی عملهای قبلی و به امید بیمه تکمیلی برگه پذیرش بیمارستان را گرفتم و قبل از بیرون آمدن برای ایجاد آشنایی گفتم که هیئت علمی پژوهشگاه وابسته به وزارت علوم هستم.
بلافاصله بعد بیرون آمدن از مطب، از نگرانی هزینهها با بیمه تکمیلی آسیا تماس گرفتم تا معرفینامه بگیرم. گفتند اگر طرف قرارداد باشد همانجا آنلاین انجام میشود. با بیمارستان عرفان تماس گرفتم، گفت ما طرف قرارداد هستیم و مشکلی نداریم ولی آقای دکتر فرهادی قبول نمیکند و هزینه شما هم حدود ۲۰ تا ۲۵ میلیون میشود. جا خوردم چون تابهحال چنین چیزی را نشنیده بودم. چون روی بیمه حساب کرده بودم و تأمین چنین هزینهای -که بیشتر از حقوق یک ماه هیئت علمی من است- به هیچ وجه برایم ممکن نیست مخصوصا که چوب خط قرضم هم این روزها حسابی پر شده، با منشی دکتر تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. گفت نه اصلا چنین مشکلی تا به حال نداشتیم و خیالتان راحت. ما هم با توکل به خدا صبح سحر به بیمارستان آمدیم و پذیرش هم ما را به صندوق فرستاد. به صندوق گفتم که بیمه تکمیلی آسیا هستیم. صندوق گفت آقای دکتر فرهادی قبول نمیکنند. با منشیش تماس گرفتم که خداروشکر جواب داد و گفت بگو خودشان تلفنی از آقای دکتر استعلام کنند. به صندوق همین را گفتم با دکتر تماس گرفت. گوشی تلفن را که گذاشت گفت دکتر گفتهاند بیمه را قبول ندارم و دیگر با من تماس نگیرید.
خیلی ناراحت و عصبانی شدم. جناب وزیر سابق با اهانت داشت میگفت تا نقدی ندهی بچه را درمان نمیکنم. داشتم فکر میکردم که با این حساب باید بیمارستان را ترک کنیم و جواب عطیفه همسرم را چه باید بدهم و چند ماه دیگر باید علیرضا این ناراحتی لوزه و بدخوابی را تحمل کند تازه اگر دوباره با همین مسائل بیمه و اینها موجه نشویم. گفتم شاید اگر به جناب طبیب اعظم شرایطم را بگویم که هیئت علمی هستم و حقوقم کفاف پرداخت نقدی نمیدهد با توجه به اینکه ایشان وزیر علوم هم بوده راضی شوند که مثل همه پزشکان دیگر در کار بیمه و بیمارستان مداخله نکنند. رفتم دم در اتاق عمل و به منشی اتاق عمل گفتم که الان باید علیرضا بستری شود ولی جناب دکتر هنوز اجازه ندادهاند که با بیمه هزینه پرداخت شود. لطف کرد و تلفی تماس گرفت برایم. خواهش کردم که گوشی را بدستم بدهد ولی چند ثانیهای گوشی را گذاشت و گفت دکتر گفتهاند ایشان صبح تا حالا چند بار بحث کرده و نمیشود و گوشی را قطع کرده. خون خونم را میخورد. با اینحال یک ساعتی دم در اتاق عمل و رختکن پزشکان بین طبقه دو و سه رفتم و آمدم تا حضوری ایشان را ببینم. بعد یک ساعت فهمدیم که ایشان از در پشتی و خصوصی دیگری رفته و از منشی اتاق عمل هم که خواستم ایشان را حضوری ببینم گفت دیگر داخل اتاق عمل شدهاند. با خودخوری و لعن و نفرین همه حقوقم را به علاوه چند میلیونی که با رو انداختن به چند نفر گرفتم روی هم گذاشتم و پول را دادم تا بالاخره ساعت ۱۰ بگذارند علیرضا بستری شود. به ابوی چیزی نگفتم چون هم رویم نمیشد و هم خوب میدانستم که به جای همدردی و تأسف از رفتار پزشک و نگرانی از حال بچه شروع خواهد کرد به شماتت خودم و اینکه چون عرضه اداره زندگی خودم را ندارم سربار دیگران شدهام.
عمل که تمام شد صدایم کردند و جناب دکتر فرهادی با تبختر آمد که بگوید بچه گریه میکند و بروید ساکتش کنید. گفتم از رفتار صبح شما خیلی دلگیر شدم اگر شما هیئت علمی هستید من هم هیئت علمی هستم مضافاً که شما بیست سال هم در این کشور وزیر بودهاید داد و بیدادی کرد که چه ربطی دارد و من بیمه را قبول ندارم و همکارانش بهم گفتند که آنجا را ترک کنم …
ارسالی از اقای سید هاشم فیروزی
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع
برچسب ها :تحریمهای اقتصادی ، ستانده اقتصادی ، ستانده امنیتی ، سید هاشم فیروزی ، هزینهها
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰