تاریخ انتشار : شنبه 18 بهمن 1399 - 15:00
کد خبر : 34294

قبر فرخی یزدی؟ فقر آرشیو ملّی ایرانیان

قبر فرخی یزدی؟ فقر آرشیو ملّی ایرانیان

(گزیده‌ای از مقالهٔ ارزشمند استاد محمّدرضا شفیعی کدکنی) بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشن‌فکران و کتاب‌خوانان ایران تازه به این فکر افتاده‌اند که «ما حافظه تاریخی نداریم.» راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر فرّخی یزدی، (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری

(گزیده‌ای از مقالهٔ ارزشمند استاد محمّدرضا شفیعی کدکنی)

بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشن‌فکران و کتاب‌خوانان ایران تازه به این فکر افتاده‌اند که «ما حافظه تاریخی نداریم.» راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر فرّخی یزدی، (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری آزاده و میهن‌دوست و شجاع از طراز اوست) کشته می‌شد، کسی از گورجای او بی‌خبر می‌ماند؟ نمی‌دانم شما تاکنون به این نکته توجه کرده‌اید که هیچ‌کس نمی‌داند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟
این دیگر قبر فرّخیِ سیستانی نیست که مربوط به یازده قرن پیش از این باشد و بگویند در حملهٔ تاتار از میان رفته است. فرّخی یزدی در سال تولّد من و هم‌سالان من کشته شده است و شاید قاتلان او، که آن جنایت را در زندان قصر مرتکب شدند، هنوز زنده باشند. عمر طبیعی نسل قاتلان او چیزی حدود ۹۰ ـ ۹۵ سال است.
چرا هیچ‌کس نمی‌داند که قبر فرّخی یزدی کجاست؟ خواهید گفت: «شاید در فلان گورستانی بوده است که اینک تبدیل به پارک شده است.» در آن صورت این پرسشِ تلخ‌تر به میان خواهد آمد که چرا ما این چنین ناسپاس و فراموش‌کاریم که محلی که فرّخی یزدی در آن مدفون شده است تبدیل به پارک شود و یک سنگ یادبود برای او در آن پارک نگذاریم؟
در کجای دنیا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ شاعری که مانند آرش کمانگیر، تمام هستی خود را در تیر شعر خود نهاده است و با دیکتاتوریِ بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است و در زندان‌‌ همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟ خواهید گفت: «از ترس نظام دیکتاتوری آن روز، کسی جرأت نکرده است که آن را ثبت و ضبط کند.» همه می‌دانند که دو سال بعد از مرگ فرّخی یزدی آن نظام دیکتاتوری «کُن فیکون» شده است. چرا کسانی که بعد از فروپاشی آن نظام آن همه دشنام‌ها نثار بنیادگذارش کردند به فکر این نیفتادند که در جایی به ثبت و ضبط محل خاکسپاری فرّخی یزدی بپردازند؟
هیچ عذری در این ماجرا پذیرفته نیست. هیچ خردمندی این‌گونه عذر‌ها را نخواهد پذیرفت. در فرنگستان، همین‌طور که در خیابان راه می‌روید می‌بینید که بر دیوار بسیاری از ساختمان‌ها، پلاک یا سنگی نهاده‌اند و بر آن نوشته‌اند که فلان شاعر یا نویسنده یا دانشمند، در فلان تاریخ دو روز یا یک هفته درین ساختمان زندگی کرده است. جای دوری نمی‌روم. در همین دوره بعد از سقوط سلطنت؛ یعنی در بیست سال اخیر، اولیای محترم حضرت عبدالعظیم (به صرف گذشت سی‌ سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیع‌الزمان فروزانفر، بزرگ‌ترین استاد در تاریخ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران زمین را، به مبلغ یک میلیون تومان (در آن زمان قیمت یک اتومبیل پیکان دست سوم) به یک حاجی بازاری فروختند. هیچ‌کس این حرف را باور نمی‌کند. من خود نیز باور نمی‌کردم تا ندیدم… .

از چنین ملتی چگونه باید توقّع حافظه تاریخی داشت؟

حق دارند کسانی که می‌گویند «ما حافظه تاریخی نداریم» فقر حافظه تاریخیِ ما نتیجهٔ نداشتن «آرشیو ملی» است؛ نه در قیاس با فرانسه و انگلستان که در قیاس با همسایگانمان. آرشیو ما کجا و آرشیو عثمانی (یعنی ترکیهٔ قرن اخیر) کجا؟!
اگر شما از دولت فرانسه بپرسید که «در فلان تاریخ، و در فلان قهوه‌خانهٔ خیابان شانزه‌لیزه، آقای ویکتور هوگو یک فنجان قهوه خورده است؛ صورت حساب آن روز ویکتور هوگو، در آن کافه مورد نیاز من است»، فوراً از آرشیو ملی فرانسه می‌پرسند و به شما پاسخ می‌دهند، اما ما جای قبر فرّخی یزدی را نمی‌دانیم!
از حوزهٔ کار خودم، دانشگاه تهران، مثال می‌زنم. اگر از دانشگاه تهران بپرسند که ما می‌خواهیم نوع سؤالات امتحانیِ ملک‌الشعراء بهار یا بدیع‌الزمان فروزانفر یا خانم فاطمه سیّاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه -فقط یک نمونه- از پرسش‌های امتحانی این استادان بزرگ و بی‌مانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل داده‌اند، می‌تواند در اختیار ما قرار دهد؟ نه تنها در این زمینه، پاسخ دانشگاه تهران منفی است، که حتّی پروندهٔ استخدامی ملک‌الشّعراءبهار را هم ندارد. «بهار نوعی» اگر در فرانسه می‌زیست، برای صورت حساب قهوه‌ای که در فلان «کافهٔ» پاریس خورده بود، آرشیو داشتند و ما حتّی پروندهٔ استخدامی او را نداریم؛ تا چه رسد به نوع صورت سؤال‌های امتحانی او!.
همهٔ این حرف‌ها را برای آن مطرح کردم که بگویم ما انضباط لازم برای «آرشیوسازی» را در هیچ زمینه‌ای نداشته‌ایم و نداریم و تا در این راه، خود را به حداقل استانداردهای جهانی نرسانیم، کارمان زار خواهد بود… .

(برگرفته از مقالهٔ «ظرافت و ظرفیّت یک انسان» که دربارهٔ استاد ایرج افشار در مجلّهٔ «گزارش میراث» چاپ شده است).

 

 

 

ع

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....