تاریخ انتشار : پنجشنبه 12 مرداد 1402 - 15:53
کد خبر : 134557

خرد پهلوانی

خرد پهلوانی

خرد پهلوانی، آن است که پهلوان آزاده تن به ذلت و حقارت نمی دهد و مرگ با عزت را به زندگی ننگ آلود ترجیح می دهد. خرد پهلوانی یکی از عبارات و مفاهیم مندرج در شاهنامه است.این را در موارد گوناگونی در شاهنامه داریم. از منظر خرد پهلوانی ، امام حسین (ع) نیز شهادت شرافتمندانه

خرد پهلوانی، آن است که پهلوان آزاده تن به ذلت و حقارت نمی دهد و مرگ با عزت را به زندگی ننگ آلود ترجیح می دهد.
خرد پهلوانی یکی از عبارات و مفاهیم مندرج در شاهنامه است.این را در موارد گوناگونی در شاهنامه داریم.
از منظر خرد پهلوانی ، امام حسین (ع) نیز شهادت شرافتمندانه را به زندگی همراه با ذلت ترجیح می دهد. رفتار آن امام همام نیز مصداق بارز خرد پهلوانی است‌.

هر گاه شخصی برای حفظ فضیلت ها و مقابله با زشتی و رذیلت ها اقدام کند و در این راه آگاهانه جان ببازد یا هر زیان دنیوی نماید ، رفتاری مبتنی بر خرد پهلوانی پیشه کرده است.ما در این راستا همین سخن و اینکه برخی افراد متناسب با دیدگاه و جهان بینی خود کاری کرده اند که با آن خرد خاص خود که میتوان در اینجا به آن خرد پهلوانی هم گفت، داستانی از تاریخ ایران را می آوریم.
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن زکام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چون مردانت مرگ رو یا روی
میان ایرانیان و تورانیان در زمان پادشاهی کیخسرو جنگی پدیدار شد که چون نزدیک کوه هماون بود می توان آن را بنام جنگ هماون گفت.در این جنگ که به سرداری توس با تورانیان در می گیرد، سپاه ایران در مرحله نخست به دلیل زیادی و افزونی دشمن دچار شکست می شود و بسیار از پهلوانان از پای در می آیند و از آن جمله از هفتاد و هفت فرزند و نبیره ی گودرز نیمی به خاک هلاکت می افتند و یکی از شاهزادگان ایرانی به نام (ریونیز) در میدان نبرد به خون خویش در می غلطد و جنگ در اطراف بدن او مغلوبه می شود و برای این که نگذارند تاجی که بر سر این شاهزاده ی جوان است به دست تورانیان افتد،جنگی سهمناک پیش می آید تا در آن میان بهرام فرزند بزرگ گودرز که دلاوران به نام ایران است با نیزه تاج را از فرق ریونیز بر می گیرد و با جنگ و گریز خود سپاهیان خسته را به دامان کوه می کشد،تا چند ساعت که از روی برجای مانده سپاه آسایش بگیرد و گریختان گرد آیند و خود را برای نبرد بامداد دیگر آماده سازند.
چون خورشید سر به شانه ی کوهسار می نهد و شب فراز می آید، بهرام پیش پدر می رود و دستور می طلبد که به میدان جنگ بازگردد و تازیانه ای را که در هنگام برداشتن تاج از سر ریونیز به زمین انداخته، پیدا کند. مبادا دشمن آن را بیابد و چون نام بهرام بر آن نوشته است از جمله ی غنایم بسیار ارزنده ی نبرد مایه ی فخر دشمن و بدنامی پهلوان ایرانی گردد.
گودرز پیر،پسر را از این تهور بی سود و زیان بخش منع می کند و برادرش گیو چندین تازیانه که دسته ی آن ها از زر و سیم است.فرمانروای ایران به پاداش مردانگی ها به وی هدیه کرده است،می آورد که آن ها را بردارد و از رفتن به میدان جنگ و جستجوی تازیانه ی چرمی منصرف شود، اما بهرام از آنها نیست که سرزنش را به آسانی تحمل کند و پیش نهاد برادر را نمی پذیرد.
چنین گفت با گیو بهرام گرد
که: این ننگ را خوار نتوان شمرد
شما را ز رنگ است گفت
مرا زان که شد نام با ننگ جفت
بهرام یکه و تنها به میدان نبرد باز می گردد و میان کشتگان و زخم داران به یکی از سپاهیان ایرانی می رسد که هنوز در تن رمقی دارد. ناله ی مرد مجروح بهرام را متاثر می کند و از اسب فرود آمده، پیراهن خویش را می درد و زخم مرد مجروح را می بندد.
بدو گفت: مندیش کاین خستگی
تبه بودن آن ز نابستگی است
چو بستم کنون سوی لشکر شوی
و زین خستگی زود بهتر شوی
بدان خسته بهرام گفت: ای جوان
بمان تا کنون باز آیم دوان
یکی تازیانه بر این رزمگاه
ز من گم شده است از پی تاج شاه
چو ان باز یابم بیایم برت
به زودی رسانم سوی لشکرت
پس از این مردانگی، پهنه ی نبرد را گردش می کند تا در میان انبوه کشتگان، تازیانه را پیدا می کند و برای برداشتن آن از اسب فرود می آید.در این هنگام اسبان جنگی تورانیان شیهه کشیدن آغاز می کند و اسب بهرام لجام می گسلد و به طرف مادیان می رود و بهرام را در میان سپاهیان دشمن پیاده می گذارد.دلاور سر در پی اسب فراری می نهد و پس از کوشش بسیار وی را در میان دشمن پیدا می کمند و سوار می شود ولی اسب از بازگشت به سوی سپاه ایران تن می زند و هر چه بهران بر آن مهمیزد می زند، از جای نمی جنبد.بهرام از شدت خشم شمشیر بر سر اسب فرو می آورد و دامان مردی بر کمر زده و پیاده به سمت سپاه ایران آهنگ بازگشت می کند، بدان نیت که در سر راه، سپاهی مجروح ایرانی را نیز با خود ببرد.
اما خروش اسب،سواران توران را متوجه می کند و عده ای را برای پیدا کردن راز آن همهمه و خروش به میدان جنگ می کشاند و چون چشمشان به بهرام می افتد، گردش را می گیرند، تا وی را زنده دستگیر کنند و پیش سپهدار خویش، پیران ببرند. بهرام کمان را زه می کند و با تیر و نیزه گروهی از سواران را از پای در می آورد و همه از پیش وی می گریزند و خبر پهلوانی و دلاوری و جسارت جنگ آور پیاده که گروهی عظیم را از پیش برداشته برای پیران می برند.
پایان این نبرد، یعنی جنگ یک تن پیاده با انبوه دشمن معلوم است.از لشکرگاه تورانیان سواران بی شمار بیرون می ریزند و گرد بهرام را مانند حلقه ی انگشتر می گیرند. بهرام سر انجام از تیرباران گروه سپاه از پای در می آید و یکی از پهلوانان توران به نام تژاو از پشت سرد دست پهلوانان را با ضرب شمشیر قطع می کند ولی از شدت شرمساری روی از وی برتافته و وی را خسته و مجروح در میدان رها می کند. چون شب از نیمه می گذرد و بهرام به لشگرگاه باز نمی گردد،نگرانی گیو برای سلامتی برادر افزایش می گیرد. ناگزیر یکه و تنها به میدان نبرد می رود پس از جستجوی بسیار، برادر را پیدا می کند که در آخرین رمق زندگانی است و کارش از پزشک گذشته است، و هم اینکه از ناجوانمردی تژاو تورانی آگاهی پیدا می کند به انتقام خون برادر به لشکر گاه توران، که در آنجا تژاو به طلایه داری مامور است، نزدیک می شود.تژاو برای گرفتار ساختن آن یکه سوار ناشناخت جلو می آید ولی گیو چنان وانمود می کند که از پیش وی می گریزد و تژاو را که در پی اوست از لشکر گاه دور می سازد و آن گاه وی را با کمند گرفته بر سر پیکر نیمه جان برادر می آورد و به انتقام خون پهلوان جوان ایرانی وی را از پای در می آورد و سپس تن بی جان برادر را بر اسب تژاو بسته به لشکر گاه ایران می آورد و وی را به آیین پهلوانان به دخمه می سپارد.
در دخمه کردند سرخ و کبود
تو گفتی که بهرام هرگز نبود
شد آن لشکر نامور سوگوار
ز بهرام وز گردش روزگار….
خدایا روان بهرام و بهرام هایی را که برای پاسداری این سرزمین، با شرف و انسانیت جان باختند، تا ابد شاد دار و راه آنان را همیشه پر رهرو دار.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....