تاریخ انتشار : چهارشنبه 17 خرداد 1402 - 14:40
کد خبر : 128099

کارآفرینی در ایران بیشتر نمایشنامه است

کارآفرینی در ایران بیشتر نمایشنامه است

بانوی کارآفرین کشورمان بر این باور است که کارآفرینی در ایران بیشتر نمایشنامه کارآفرینی است تا خود آن؛ با وجود مجموعه اقداماتی که در این حوزه انجام شده، بیش از آن که به کارآفرینی کمک کرده باشیم، تنها کارآفرینان را نابود کرده‌ایم. ققنوس، هر هزار سال یک بار، آتش می‌گیرد و دوباره از خاکستر برمی‌خیزد.

بانوی کارآفرین کشورمان بر این باور است که کارآفرینی در ایران بیشتر نمایشنامه کارآفرینی است تا خود آن؛ با وجود مجموعه اقداماتی که در این حوزه انجام شده، بیش از آن که به کارآفرینی کمک کرده باشیم، تنها کارآفرینان را نابود کرده‌ایم.

ققنوس، هر هزار سال یک بار، آتش می‌گیرد و دوباره از خاکستر برمی‌خیزد. این بار اما یک کارآفرین زن، به جای هر هزار سال یک بار، سالی هزار بار در هزار آتش افتاده و دوباره از خاک برخاسته است. نامش ویدا سیناست. مثل اسم و فامیل به‌خصوصش، زندگی منحصر به فردی هم داشته است. خودش می‌گوید فرقی ندارد چندبار به زمین می‌خورم. دوباره بلند می‌شوم و تلاش می‌کنم. انگار همین ویژگی هم هست که او را تبدیل به یک کارآفرین موفق کرده است. بالاخره برای یک سامورایی، همه‌جا ژاپن است.

به گزارش اقتصاددان به نقل از کارآفرین نیوز  ،  تحصیلات آکادمیک را در رشته برق دانشگاه علم و صنعت به پایان رسانده است. البته آن زمان‌ها علم و صنعت یک دانشکده در حال توسعه بوده است. یکی از پروژه‌هایی که داشته نیز دست روزگار می‌شود و او را به یک شرکت تولیدی صنعتی می‌رساند. حوزه‌ای هنوز که هنوز است، موقع صحبت کردن از آن، چشمانش برق می‌زند. خودش می‌گوید علاقه اولش، آرشیتکتی و معماری است. راست هم می‌گوید. خوش‌سلیقگی و نظم در همه‌جای اتاقش به چشم می‌خورد. روحیه ملی‌گراییش قوی است. چنان که هر بار حرف مشکلات اقتصادی و وضعیت بد استاندارد در کشور می‌شود، از کوره در می‌رود.

از شما مصاحبه‌های‌زیادی منتشر شده است؛ من هم حرف تکراری نمی‌زنم دوست دارم به جای سوالات تکراری این بار بپرسم خودتان، خودتان را چگونه برای مخاطبان معرفی می‌کنید؟ از چه بستر خانوادگی بود که چنین کارآفرینی برخاست؟

اگر بخواهم خود را معرفی کنم، می‌گویم آدمی هستم که هرگز خستگی به او مستولی نشد. من هر بار به زمین خوردم، با انگیزه‌تر از جا بلند شدم و همیشه به دنبال اهداف و رویاهای خود رفتم. به همین خاطر هم یکی از لقب‌هایی که همیشه به من داده‌اند «جنگجو» است. من هر بار به زمین خوردم، با انگیزه‌تر از جا بلند شدم و همیشه به دنبال اهداف و رویاهای خود رفتم. به همین خاطر هم یکی از لقب‌هایی که همیشه به من داده‌اند «جنگجو» است.خانواده پدری من، جزو معدود خانواده‌هایی هستند که در سال ۱۲۵۰ به بعد، همه تحصیلات عالیه داشتند. این برای من بسیار ارزشمند است که هم خانم‌ها و آقایان، همگی راه تحصیل را طی کردند. پدر بسیار در زندگی من تاثیرگذار بوده است. با وجود این که ایشان ۳۷ سال است که از دنیا رفته اند، روزی نیست که در جمع و خلوت خودم از ایشان یاد نکنم. پدرم الگوی من و چراغ راهم در زندگی است. او قبل از جنگ جهانی دوم در دانشگاه برلین آلمان، مدرک دکتری مکانیک گرفت و بعد به ایران بازگشت. این مساله بسیار برای من ارزشمند بوده است. شاید من هم از همین نگاه ملی در خانواده تاثیر پذیرفتم؛ البته شجره ما هم به خاندان کریم خان زند باز می‌گردد. ما خانواده عادل، سالم و پر کاری بودیم.

ولی تحصیل در آن زمان امر الزامی و عادی نبود. چه چیزی همه افراد خانواده شما را به سمت تحصیل سوق داد؟

به نظر من عمو پدر من که در آن زمان یعنی سال ۱۲۵۰تحصیلات عالیه داشت در شروع این روند، بسیار موثر عمل کرد. او ۵ پسر و ۲ دختر داشت. این عمو پدری، در سن کم ناچار شد قیم پدر و عمه من شود زیرا پدربزرگ من بسیار زود فوت کرد بود. آن زمان عمه و پدر من ۳ و ۵ سال بیشتر نداشتند. عمه پدرم پزشک بود. ریشه اهمیت به تحصیل در خاندان ما هم از همین جا به وجود آمد. اکثر افراد در خانواده ما رشته‌های مهندسی و پزشکی را برای امرار معاش انتخاب می‌کردند. من ابتدا به هنر و آرشیتکت علاقه داشتم اما برق را به دلیل نزدیکی به محل زندگی انتخاب کردم. بعد هم پشیمان نشدم. البته من برق را بیشتر در حوزه کامپیوتر دنبال می‌کردم. من ورودی دانشگاه قبل از انقلاب هستم. آن زمان، خانم‌ها کمتر رشته‌های فنی را انتخاب می‌کردند. من شاگرد ممتاز مجموعه بودم. پروژه دانشگاهی من هم پروژه‌ای بود که برای اولین بار در کشور انجام می‌شد. یک سال قبل از آن که وارد کار اصلی خود شوم هم در یک مرکز تحقیقاتی برای اولین بار در کشور روی یک پروژه دیگر هم کار می‌کردم.
آن زمان هم متاسفانه تحریم و جنگ اجازه نمی‌داد بسیاری از موارد مورد نیاز ما وارد کشور شود. قبل از این که کامپیوتر و بقیه پی سی‌ها در کشور ما وارد شوند و این قدر در دنیا پرطرفدار شوند، من دستگاه‌های تایپ حافظه‌دار برای ویرایش مطالبی که قرار بود چاپ شوند درست کرده بودم. پیش از این حروف چینی یکی از کارهای سخت بود زیرا هنوز برنامه نویسی و نرم افزار ورد وجود نداشت. من دستگاهی دو زبانه برای ویرایش درست کردم. نام این پروژه سیستم تایپ حافطه‌دار دو زبانه بود؛ این دستگاه یک ماشین تایپ دوزبانه را به نحوی تغییر می‌داد که فرمت‌های روزنامه‌نگاری و تصحیح را امکان‌پذیر می‌کرد. در آن زمان روزنامه‌نگاران با بریدن و چسباندن به شیوه دستی با دشواری فراوانی تصحیح انجام می‌دادند. البته بعد از انجام پروژه، همه زحمات ما از بین رفت. زیرا در سال ۶۴ پی سی در جهان عرضه شد و با دیگر برنامه‌هایی که بعد از آن به بازار آمد، وجود چنین دستگاهی دیگر چندان موضوعیت نداشت. نتیجه پروژه را همان سال ۶۴ طی سمیناری در دانشگاه امیرکبیر معرفی کردم که با استقبال خوبی مواجه ‌شد. یکی از حضار هم مرا به معاون وزیر صنایع وقت یعنی رحیم کلاهدوز معرفی می‌کند. کلاهدوز علاقه‌ من برای حضور در خط تولید کامپیوتر را تشخیص داد و برای کار در بخش تحقیق و توسعه به پارس‌الکتریک راهی‌ام کرد.

خانم دکتر سینا شما گفتید که رشته اول مورد علاقه شما معماری و آرشیکت بوده است. حالا که به دفتر شما نگاه می‌کنم هم به خوبی متوجه خوش سلیقگی شما می‌شوم. چطور توانستید روحیه هنری خود را در رشته‌ای مانند برق ارضا کنید؟

من معماری را به عنوان یک تفریح دنبال کردم. رشته اصلی من همان حوزه‌ای بود که بعد هم در آن شروع به کار کردم. در زمانی که وقت اضافه داشتم، فعالیت‌های معماری انجام می‌دادم. شاید بیش از ۳۰ساختمان، ویلا، کارخانه و مغازه طراحی کردم و ساختم. اگر وارد این شغل نشده بودم احتمالا به عنوان یک طراح و معمار شهرت داشتم. البته وقتی وارد فضای استاندارد شدم، آن فعالیت‌ها را کنار گذاشتم. زیرا نمی‌توان وارد یک حوزه‌ای با این جدیت شد و بقیه کارها را هم ادامه داد. اکثر مردم درک درستی از معنای استاندارد و استانداردسازی ندارند. خود من هم تا زمانی که وارد این حوزه نشده بودم، تولید را حوزه قوی و پرکار می‌دانستم اما حالا می‌دانم بسیاری از تولیدکنندگان، بدون هیچ استانداردی، کالا تولید می‌کنند. زمانی که تولیدکننده بودیم با عمق ۱۰۰ درصد کار می‌کردیم و همه چیز را با کیفیت مناسب تولید می‌کردیم. متاسفانه در سال‌های اخیر، کشور بیشتر به سمت و سوی مونتاژ رفته است. در دهه ۶۰ و ۷۰ کشور به سمت عمق تولید رفت، اما در دهه ۹۰ تبدیل به مونتاژکار شدیم. البته تولیدکنندگان هم حق دارند؛ ما تعاملات خوبی با دنیا نداریم و چون عضو WTO نیستیم، نمی‌توانیم محصولات خود را در سطح بین‌المللی به فروش برسانیم. اگر می‌بینید چین موفق است، به دلیل تیراژ بالای این کشور است. خود چین جمعیت زیادی را در خود جای داده و اگر مازاد خود را به دنیا بفروشد، ‌کار تمام است. بنابراین همه هزینه‌هایی که برای توسعه زیرساخت و خط تولید در کشور چین به صفر می‌رسد و نیروی کار هم ارزان است.
به‌رغم شعار سال‌های گذشته، که همگی مبتنی بر تولید بوده‌اند، اقدامات خوبی برای توسعه تولید صورت نگرفته است. این مدت همه تمرکز کشور بر دانش بنیان‌ها بوده که امری عجیب است. یعنی تولیدکنندگان دهه ۷۰ و دهه ۶۰ دانش بنیان نبودند؟ تا زمانی که تولیدکننده، دانش بنیان نباشد نمی‌تواند تولید کند. هر کس دست به تولید بزند حتما دانش داشته است. من هم شرکت دانش بنیان دارم اما هیچ شرکتی بدون دانش بنیانی نمی‌تواند وارد عرصه تولید شود. تولیدکننده خوب، تولیدکننده‌ای است که بیشتر سود شرکت خود را صرف توسعه و تقویت زیرساخت‌های شرکت کند. البته آن زمان چنین اقداماتی برای ما مهیا بود؛ اما حالا با این وضعیت تورم، سرمایه‌گذار فکر می‌کند اگر وارد بازار مسکن، طلا یا دلار نشود از تورم عقب مانده و ضرر می‌کند. در چنین شرایطی انتظار داریم تولید کشور چه پیشرفتی کند؟

دولت هزینه‌های تمام شده برای تولیدکننده را افزایش داده است. ما هرگز نمی‌توانیم با کشورهای مهم توسعه‌یافته یا در حال توسعه رقابت کنیم، زیرا آنان دولتی حمایتگر دارند. این در حالی است که در ایران و در ابتدای هر سال، هزینه‌های ما آن قدر افزایش می‌یابد که دیگر نمی‌دانیم چگونه تا پایان سال دوام بیاوریم. در حقیقت شرکت‌ها تبدیل به محل تزریق پول به دولت شده‌اند. این در حالی است که دولت باید به میزان عمق تولید هر شرکتی به همان شرکت در بیمه تخفیف ارایه دهد. به میزان عمق تولید باید تخفیف در مالیات بدهد.

الان نرخ ارز مشکلی است که موجب می‌شود بنگاه اقتصادی به سختی خود را از خطر مشکلات گوناگون حفظ کند. وقتی می‌توان به روش‌های راحت تر به سود و درآمد رسید چرا کسی اساسا باید تولیدکننده شود؟ بدنه دولت در چند سال اخیر بسیار بزرگ شده است. هر روز یک آیین‌نامه و بخش‌نامه و سنگ جدید جلوی پای بخش خصوصی می‌اندازند. این‌ها همه موجب منع کار می‌شود. ما می‌خواهیم به چرخه صنعت و توسعه کشور بپردازیم نه این که هر روز با همه ارگان ها چالش داشته باشیم. این‌ها واقعیت‌هایی است که من با ۳۹ سال سابقه کار می‌گویم. من از سال ۶۴ تا ۸۷ که به اینجا آمدم جزو خط تولید بودم و حدود ۲۴ سال سابقه تولید دارم. در این حوزه نمی‌توانیم حتی با خیال راحت نیرو استخدام کنیم زیرا اگر نیروی کار، آسیبی به ما بزند، می‌تواند با شکایت از خودمان برای دلایل بیهوده، موجب ضربه به سازمان‌مان شود. در صورتی که بنگاه تولیدی به دو دلیل اقدام به حذف نیروی کار خود می‌گیرد. یکی آن که خود سازمان و بنگاه تولیدی در حال غرق شدن است و مجبور است بار خود را سبک کند؛ یا این که حتما نیروی کار آسیبی به سازمان زده است. حالا جالب اینجاست که نیروی کار در شرکت‌ها طولانی مدت می‌مانند اما مسوولان کشوری و مدیران، همگی کوتاه‌مدت هستند. علت اصلی که ما در کشور دچار مشکل هستیم این است که مدیران و پروژه‌های ما کوتاه مدت هستند. ما به پروژه‌های میان مدت هم فکر نمی‌کنیم چه برسد به پروژه‌های طولانی مدت. ما باید بدانیم که ضرب المثل دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما بکاریم و دیگران بخورند، بسیار کاربردی است. نباید دنبال پروژه‌های کوتاه مدت با نتایج ناپایدار باشیم.

بحث تورم قوانین و کنترل‌گری‌های بی‌جای دولت شد؛ این مسائل زمانی که شما شروع به کار کردید هم همین قدر سخت بود؟

نه. دولت به قدری حمایت می‌کرد که باور نمی‌کنید. دولت در دهه ۶۰ اگر می‌دید کسی می‌خواهد کاری در اقتصاد این کشور انجام دهد، حتما به آن فرد کمک می‌کرد. در وزارت صمت مدیر کل برق و الکترونیکی بود که به همه تولیدکنندگان دست یاری می‌رساند. حتی یک شرکت در آن زمان از مدیر کل آن سازمان خاطره بد نداشت. مدیر آن سازمان ۱۵ سال در همان سمت مانده بود و همه تولیدکنندگان را با اسم و جزئیات می‌شناخت. تولیدکننده اگر نمی‌توانست به قولی که به آن مدیر داده است عمل کند، بیش از همه خودش شرمنده می‌شد. عشق در انجام کار با عمق بسیار بالا در آن زمان موج می‌زد. من بسیاری را می‌شناسم که با وجود موقعیت‌های خوب، به ایران آمدند تا به عشق ایران کار کنند. ما سال‌هاست در تحریم هستیم و برای تاسیس یک کسب و کار نمی‌توانیم از مراجع معتبر خارجی کمک بگیریم؛ به همین دلیل برای راه‌اندازی یک مرکز کسب و کار باید بسیار تحقیق انجام دهیم و آزمایش کنیم. حمایت مدیران در آن زمان بسیار خوب بود و مثلا اگر می‌گفتیم من صفر هستم اما می‌خواهم رشد کنم، به من نوعی کمک می‌کردند. ما در سازمان استاندارد با تشکل ایجاد شدیم. اسم خودمان را گذاشته بودیم شورای تولیدکنندگان و در این مجموعه زمانی ده سایت نقشه راه صنعت آی تی را به تصویر کشیدیم. خود تولیدکننده‌ها یک سال کنار هم نشستند و نقشه ده ساله آی تی کشور را کشیدند. همین چشم‌انداز را وزیر صمت وقت مصوب کرد و کلی هم از ما تشکر کرد که بدون این که چیزی از آن‌ها خواسته شود، ‌چنین تحقیقی انجام داده‌ایم. در دهه هفتاد تولیدکنندگان آی تی بر اساس همین چشم‌انداز، نقشه راه کار کردند. آیا ما امروز چنین برنامه‌ای داریم؟ هیچ. در آن زمان اگر کسی خطا می‌کرد بدون این که توهینی شود، تذکرات لازم داده می‌شد و دیگر هرگز کسی آن خطا را دوباره انجام نمی داد.دولت به قدری حمایت می‌کرد که باور نمی‌کنید. دولت در دهه۶۰ اگر می‌دید کسی می‌خواهد کاری در اقتصاد این کشور انجام دهد، حتما به آن فرد کمک می‌کرد.

اتفاقا گروه صنعتی مکنزی هم بر همین روش تاکید زیادی دارد. آنان هم معتقدند سیاست‌های صنعتی باید تدوین شده و به صورت برنامه‌های پنج یا ده ساله اجرا شوند. حالا چند سالی است که کشور هم شروع به توجه به سیاست‌های صنعتی کرده است. شما اجرای سیاست‌های صنعتی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
واقعیت این است که با شعار چیزی درست نمی‌شود خانم عزیز. در عمل باید حرف‌های قشنگ را اجرایی و عملی کرد. می‌گویند از شرکت‌هایی که به تحقیق و توسعه می‌پردازند یا شرکت‌های دانش بنیان حمایت می‌شود. اما وقتی در عمق این مساله ریز می‌شویم می‌توان به سادگی فهمید که هیچ گونه حمایتی انجام نمی‌شود. شنا در دریای کار و توسعه اصلا فرصتی برای داده‌سازی دروغین باقی نمی‌گذارد. عده‌ای هم هستند که پول می‌گیرند تا برای شرکت‌ها داده‌سازی کرده و از آن طریق اقدام به دریافت تسهیلات می‌کنند. دولت بعد از این همه سال، باید سره را از ناسره و دوغ را از دوشاب تشخیص دهد. کسی که کار می‌کند نمی‌تواند مستند سازی کند.

ما شما را بیشتر به عنوان تولیدکننده می‌شناسیم اما من دقت که کردم، دیدم که شما همچنان که از حرف زدن درباره تولید به شوق می‌آیید، با هیجان و شور خاصی از استانداردسازی صحبت می‌کنید. از مشکلاتی که در این حوزه وجود دارد، به وضوح ناراحت هستید. چه شد که ایده اولیه تاسیس کسب و کار به ذهن شما آمد و چه شد که سر از استانداردسازی در آوردید؟
من از زمانی که دانشجو بودم دنبال کارهای نو بودم، اما مثل بقیه افرادی که خودشان شغل خود را انتخاب نمی‌کنند، من هم شغلم را انتخاب نکردم اما به دلیل پروژه‌ایی که در دانشگاه امیرکبیر داشتم، گذرم به وزارت صمت خورد. آن جا با معاون وزیر وقت و عضو هیات رییسه پارس الکترونیک آشنا شدم. پارس الکتریک، یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های تولیدی خاورمیانه در زمینه الکترونیک بود. من آن جا با تولید آشنا شدم. من هرگز با صنعت بیگانه نبودم. اساتید دانشگاهی نیز مرا با صنعت آشناتر کرده بودند. من در پارس الکتریک برای ساخت کامپیوتر استخدام شدم اما سیستم کنترل کیفیت در آن کارخانه برای من بسیار جالب بود. استاندارد و کیفیت در کنار عمق۱۰۰ درصد برای آنان مهم بود. من دقت بر کیفیت را از همان جا آموختم. در بخش خصوصی نیز هر جا وارد شدم، همه به این مساله معتقد بودند. آن قدر به محصول تولیدی آن کارخانه‌ها اعتماد داشتم که هر زمان مدیر کارخانه‌ای بودم، از خدمات آن استفاده می‌کردم. من از سال ۶۸ با این شرکت آشنا شدم و در هیات موسس آن بودم تا الان، هشت دوره تا قبل از آن که مدیرعامل این مجموعه شوم، عضو هیات مدیره هم بوده‌ام. به همین دلیل با استاندارد از همان ابتدا آشنا بودم، زیرا می‌دیدم که نقطه مشترک همه تولیدکنندگان، استاندارد است. زمانی که کار حوزه استاندارد را شروع کردیم، هیچ استانداردی در بخش آی‌تی وجود نداشت. اکنون بیش از ۴۵۰ استاندارد در حوزه‌های مختلف در کشور تدوین کرده‌ایم. همیشه به طور مرتب با دولت و وزارت صمت و سازمان استاندارد تعاملات خوبی داشتیم. من از سال ۱۳۸۷ که وارد این مجموعه شدم با دید متفاوت به استاندارد نگاه کردم. وقتی وارد این مجموعه شدم، فهمیدم استاندارد در کشور مغفول و مظلوم مانده است. به همین دلیل با همان جدیت تولید به آن نگاه می‌کردم.

کارآفرینی اصلی ما هم از همین نقطه شروع شد که آزمایشگاهی هم سطح با بهترین آزمایشگاه‌های دنیا ایجاد کنیم. بسیار سخت بود؛ در آن زمان ذهن هیچ یک از مدیران به مساله آزمایشگاهی قائل نبود. در صنعت برق، کامپیوتر و الکترونیک و موبایل و پزشکی هیچ استاندارد تدوین شده ملی، وجود نداشت. اگر استانداردی بود هم در صنایع غذایی یا ساختمان وجود داشت. حرکت شروع شده بود و هر جا می‌رفتیم درِ بسته می‌دیدم، تا این که بالاخره من نامه‌ای اثرگذار به رییس جمهور نوشتم. در آن نامه گفتم یک بار برای همیشه باور کنید بخش خصوصی می‌تواند وارد این حوزه شود و اثرگذار باشد. خوشبختانه نامه‌ام اثر داشت و ما توانستیم وام بگیریم و بعد، مجموعه جدید را راه‌اندازی کنیم. آزمایشگاه خود را هم در شهرک صنعتی پرند تاسیس کردیم. این حرکت آغازین ما بود و تعداد کارشناسان ما در آن زمان محدود بود. اما حالا حدود ۱۲۰ کارشناس در این حوزه دارم. همه هم در رشته صنایع و فیزیک و آی‌تی و مواردی از این دست تحصیل کرده‌اند. ما اولین آزمایشگاه آی‌تی کشور بودیم و همه کارها برای اولین بار بود. ما آزمایشگاه لیزر تاسیس کردیم زیرا هیچ یک از تجهیزات لیزر که تا پیش از آن وارد می‌شد، استاندارد نبودند. متاسفانه به‌رغم واردات تجهیزات تست لیزر، همچنان بدون نظارت و استاندارد در کشور کار می‌کنند. خط تولید هرگز نمی‌تواند به طور ثابت محصولات ثابت با کیفیت ارائه دهد. به همین دلیل، کالاهای تولید، دسته‌بندی می‌شود. محصولات درجه یک به کشورهای متحد توسعه یافته، درجه دوم به کشورهای غیرمتحدتر و درجه سه که بی‌کیفیت است به کشورهایی مانند ایران می‌رسد. مگر ما زباله‌دان کشورهای دیگر هستیم که هر چیز مرجوع شده به ایران بفرستند؟ امسال هم می‌خواهیم برای اولین بار یک آزمایشگاه دیگر بزنیم اما تحریم خارجی مرا اذیت نکرد؛ ‌من مشکل تحریم داخلی داشتم. با وجود این که همه مقامات نامه می‌زنند اما بانک مرکزی کالای وارداتی مرا قفل کرده است. ما دچار خود تحریمی شدیم. این همان گرفتاری‌هایی است که صنعت‌گر را خسته می‌کند. اعتقاد ملی و پشتکار می‌تواند این مسائل را حل کند.

هر کسب و کاری که شروع به فعالیت می‌کند با سه معضل رو به رو است: یکی مکان آن کسب و کار، یکی سرمایه انسانی و دیگری هم سرمایه اولیه براش شروع یک کسب و کار نوپا. یه یاد می‌آوردید در اولین کسب و کاری که شکل دادید چگونه این معضلات را حل کردید؟

شرکتی که اکنون من مدیر آن هستم با یک اعتقاد ملی ایجاد شد. اصلا موضوع اساس‌نامه ما ارتقای سطح تکنولوژی و زیرساخت‌ها و فرآیندهاز تولید بود؛ ما در ابتدا، پول کمی از سهام‌داران گرفتیم تا جلسات‌مان را در مکانی مشخص برگزار کنیم. آن زمانی که نقشه راه صنعت آی‌تی را ترسیم کردیم، مدام از این شرکت به شرکت دیگر در حال نقل مکان بودیم. هنگام شروع کار جا نداشتیم؛ به همین دلیل با حداقل‌ها کار را آغاز کرده و با ۱۸ میلیون و نیم، یک زیرزمین خریداری کردیم. در ده سال بعدی آن دفتر ارتقا دادیم و دوباره یک کمک از سهام‌داران گرفتیم تا ساختمان را تکمیل کنیم. ما در این ۳۲ سال هنوز یک ریال سود هم به هیچ یک از سهام‌داران نداده‌ایم. به همین دلیل هم اینجا بزرگ‌ترین آزمایشگاه کشور است زیرا هر چه که سود داشتیم، در همین مرکز خرج کردیم.

فضای ملی که شما ترسیم کردید را درک می‌کنم اما قبول کنید فهم آن کمی سخت است. چه چیز سهام‌داری که هیچ سودی دریافت نکرده را در یک سازمان نگه می‌دارد؟ مگر نه آن که سهام‌دار برای کسب سود سرمایه‌گذاری می‌کند؟

پاکی و سلامت در انجام کار و نگاه ملی. باور کنید همین. هیچکس سهام غالب ندارد به همین دلیل، ارزش مادی که از قبل این سازمان به دست می‌آید چندان ارزشمند نیست اما احساسی که آدم برای ارتقای کشور گامی برداشته، خوب بود. همین که می‌گفتند ما سهامدار مرکز تحقیقات هستیم، به آنان احساس خوبی می‌داد. بعد هم که شاهد رشد این مرکز بودند، همه حمایت کردند و فشاری بر ما اعمال نکردند. از سال ۷۰ تا الان هیچکس تا حالا سود نگرفته است. رشد و توسعه ما هم قابل مشاهده بود. البته همچنان که کسی از سازمان انفورماتیک خارج نشد، هیچ سهامداری هم به ما اضافه نشد. در واقع بعد از سال ۷۵ دیگر هیچکس به ما اضافه نشد؛ آخر دیگر در آن زمان، کسی به آن اندازه نگاه ملی نداشت که این چنین بدون چشم‌داشت، سرمایه‌اش را در اختیار ما قرار دهد. هسته این سازمان در سال ۶۸ و در زمانی که هنوز احساسات ملی زیادی بین مردم رواج داشت، شکل گرفت. این ایده که ما باید به کشورمان خدمت کنیم، در آن زمان غالب بود. برخی همکاران می‌گویند اینجا نطفه پاکی دارد و هنوز هم این حالت وجود دارد. از آن سوی دیگر، چون ما به همه شرکتی‌های تولیدی سرویس ارائه می‌دادیم، نگاه بی‌طرفانه داشتیم. همین نگاه بود که سازمان را پاک‌تر هم کرد. مدیران اینجا هرگز صاحبان آن نبودند؛ من هم همین طور. این قدر این حرکت زیبا بود که همه ما جذب شدیم و تمام تلاش خود را برای ارتقای این سازمان انجام دادیم.

خاطره‌ای دارید که این حس را بهتر بیان کند؟

ببینید من از همه زندگی‌ام برای پا گرفتن اینجا گذشته‌ام. من یک فرزند و دو نوه دارم که هر دوی آن‌ها را رها کردم و از صبح روزی ۱۵ ساعت اینجا هستم. من خاطرات زیادی اینجا دارم اما نمی‌دانم کدام را بگویم، بهتر است. وقتی به شهرک صنعتی پرند رفته بودیم، همه پرسنل قبلی می‌خواستند استعفا دهند. البته همین الان بگویم که در نهایت همه این پرسنل سر کار ماندند، اما این مساله یک چالش بسیار بزرگ برای ما بود. من می‌خواستم فضا را توسعه دهم و هیچکس حاضر نبود از شهر دور شود. من گفتم اشکال ندارد؛ همه می‌توانند استعفا دهند اما از همه خواهش می‌کنم دو ماه بمانند تا پا گرفتن آزمایشگاه را ببینند. اگر کار ما خوب نبود، استعفا دهید. خدا را شکر که ماندند. اکنون بچه ها همه اینجا ماندگار هستند و هر روز بر لبه تکنولوژی چیز جدیدی یاد می‌گیرند. در کمیته های فنی بین المللی شرکت می‌کنند و نظر می‌دهند. همین‌ها انگیزه‌های کارکنان را افزایش می‌دهد. اکنون خیلی سخت است؛ اما قبلا سعی می‌کردم به آن ها بفهمانم همه چیز پول نیست و با همان احساس بچه‌ها را هم متحول کردم. تا امروز توانستم تیم خوبم را کنار هم نگه دارم اما این مساله هر روز سخت‌تر می‌شود. نیروی انسانی یکی از مشکلات اساسی همه نهادهاست. وقتی مدام در حال دویدن هستی بالاخره یک‌جا می‌افتی. از دولت خواهش می‌کنم جایی بایستد که بتوانیم حداقل قدرت خرید به نیروی کار دهیم. هنوز نفس‌مان بالا نمی‌آید که تورم جدید به ما اعمال می شود.

با همه این اوصاف، درباره کارآفرینی در ایران چه فکر می‌کنید؟

کارآفرینی در ایران بیشتر نمایشنامه کارآفرینی است تا خود آن. با وجود مجموعه اقداماتی که در این حوزه انجام شده، بیش از آن که به کارآفرینی کمک کرده باشیم، تنها کارآفرینان را نابود کردیم و با حمایت‌های بی‌دلیل بدون منطق از همه پروژه‌های کار بدون هیچ بررسی هم فقط بچه هایی که از دانشگاه برای کسب تجربه به شرکت‌های ما می‌آمدند را از دست دادیم. خود این بچه‌ها هم سرخورده شده‌اند. ۹۰ درصد فارغ‌التحصیلان یا مهاجرت می‌کنند یا وارد حوزه کارآفرینی نمی‌شوند. ما نباید ایده‌هایی که مطمئن نیستیم به صرفه و مفید هستند را اجرا کنیم. حال باید پرسید که چندتا از این ایده‌ها موفق بودند؟ چرا اجازه کسب تجربه در شرکت‌ها را به بچه‌هایمان ندادیم؟
عده‌ای هم حرفه‌ای داده‌سازی می‌کنند تا از دولت وام بگیرند. ما از دولت خواهش می‌کنیم از تولیدکننده مالیات و بیمه به نسبت عمق انجام کار نگیرد و در عوض به ما هم پول ندهد. این پولی که از ما می‌گیرد اگر در بازار باشد، سرمایه در گردش افزایش می‌یابد. ما هنوز در ماه سوم سال نتوانسته‌ایم تعرفه استاندارد سال را افزایش دهیم زیرا مجبور به دریافت مجوزهای دولت هستیم. ما قانون‌های اشتباه زیاد داریم که شاخص بهبود مستمر محیط کسب و کار را کاهش داده است.

به کارآفرینی شبیه به خودتان که به هیچ جا وابسته نیست، چه توصیه‌ای می‌کنید؟

خسته نشوند! اما مدام هم شاخه عوض نکنند. فرقی ندارد چه شغلی اما همین که دائم شغل عوض کنید، برند نمی‌شوید و در آن حوزه توسعه‌ نمی‌یابید. اگر به قول قدیمی‌ها خاک بازار نخورید رشدی هم نمی‌کنید. اما اگر بمانید و وارد حوزه‌های جانبی شغل خود شوید، قطعا برند می‌شوید. اما اول باید ببینید به چه چیزی علاقه‌ دارید؛ علاقه همه چیز را می‌سازد. اگر به شکل تخصصی وارد حوزه شوند و خسته نشوند برنده هستند. دائم در حال تحقیق و توسعه باشند و با جهان، همگام راه روند.

خسته نشوند! اما مدام هم شاخه عوض نکنند. اگر خاک بازار نخورید رشدی هم نمی‌کنید. اما اگر بمانید و وارد حوزه‌های جانبی شغل خود شوید، قطعا برنده می‌شوید. اول باید ببینید به چه چیزی علاقه‌ دارید؛ علاقه همه چیز را می‌سازد.

می‌خواهم جامعه آماری شما رو کوچک‌تر کنم، به زنان کارآفرین چه توصیه‌ای می‌کنید؟

من مخالف جداسازی جنسیت هستم. بارها شده دولت درخواست کند مثلا ۲۰ درصد از یک پروژه را به جامعه زنان بسپارم اما من همیشه پرسیدم که چرا صفر نه و چرا صد نه؟ هر کس شایسته تر است باید جایگاه مناسب خود را از ان خود کند. البته رسیدن به آن جایگاه برای خانم‌ها کمی سخت‌تر است زیرا آن‌ها «هم» نیستند. آقایان هم کار، هم محلی، هم باشگاهی، هم سربازی هستند. ما جدا از هم هستیم وگرنه از نظر من مرد و زن نداریم. چندتا مرد توانسته‌اند مثل من کار کنند؟ من هم برای اولین بار کارهای مردانه و سنگین کردم. خانم‌ها سخت‌تر تصمیم می‌گیرند وارد حوزه‌ای شوند اما واقعا بیشتر هم اذیت می‌شوند؛ خب جامعه ما چنین فرهنگی دارد. از سوی دیگر، خانم‌ها مشکلات و آسیب‌های دیگری نیز دارند برای مثال ازدواج دارند، بارداری و فرزندداری دارند. همسرشان نظرات خاصی دارد که گاها باید به آن گوش کند. ممکن است بگویند نه این جا کار نکن و آنجا کار کن که همه این‌ها مشکل‌ساز است. خانم باید مدام برای هر مرحله از زندگی مرخصی بگیرد اما آقا نمی‌تواند و انگار نباید مرخصی نگهداری از فرزند و زایمان بگیرد. بدون این که خودم دخالتی کنم همیشه با یک اختلاف جزئی، زنان و مردان در سازمان من تعداد مساوی دارند. البته در این سازمان، تعداد زنان کمی بیش از ۵۰ درصد است. کارفرماها هم باید حمایت‌های لازم را بکنند. باید دوران بارداری و مدرسه را تحمل کنند. بعد از آن هم دوران مدرسه هست. شاید بهترین گزینه برای زنان این است که زودتر ازدواج کنند و از ۳۵ تا ۴۰ سالگی وارد کار شوند. زنان بسیار پاک و سالم‌تر کار می‌کنند و بسیار دقیق هستند. همچنین آنان بسیار مسئولیت‌پذیرتر هستند. اگر زنان وقت آزاد داشته باشند، بهترین گزینه کار هستند.

البته جوانان اصلا به حرف ما گوش نمی‌دهند. من به خاطر می‌آورم که سال ۶۴ برای دوره اول کارم، هفت بار مورد مصاحبه قرار گرفتم تا به استخدام شرکتی در بیایم. وقتی برای بار بعد از من خواستند که دوباره تحت مصاحبه قرار بگیرم، عصبی شدم. مردی قرار بود از من مصاحبه بگیرد که اتفاقا تحصیل‌کرده انگلستان هم بود. وقتی شروع کرد، متوجه شدم آش همان است و کاسه هم همان. گفتم سوال بعدی را به هیچ‌وجه جواب نخواهم داد. آن آقا هم معترضانه گفت قرار است من سوال بپرسم و شما هم جواب دهید. من هم گفتم که نه؛ من در دانشگاه یاد نگرفتم به سوالات بی‌دلیل پاسخ دهم بلکه یاد گرفتم چگونه با مسائل برخورد کنم. حالا هم دیگر جواب سوالات شما را نخواهم داد. او هم خندید و مرا قبول کرد. البته باز هم برای این که مرا تحقیر کنند، در اتاقی که یک انباری بود در کنار سرویس بهداشتی آقایان مستقر کردند. یک انباری با یک میز! فقط تصور کنید! آنان نمی‌خواستند زن وارد مجموعه شود و معتقد بودند که جو مردانه و خصوصی با حضور یک زن بهم می‌ریزد. سه هفته در این اتاق بودم و هر بار می‌پرسیدند زندانی چطوری؟ من متوجه این سیستم شدم و راهکار را یافتم. اسامی همه را که نمی‌دانستم اما به لیست دسترسی پیدا کردم و هر کس را با یک نشانه به خصوص، علامت‌گذاری کردم؛ آقای خنده‌رو، آقای عینکی، آقای سبیل‌دار. بعد از مدتی هم گفتند زندانی آزادی. حالا وضعیت بسیار بهتر شده است. حداقل چون من در مجموعه خودم تقاوتی میان این دو جنس قائل نمی‌شوم، این طوری می‌گویم. کار کردن بسیار سخت شده است. ما هم بچه‌های عزیز و خانواده بودیم اما شرایط را تحمل می‌کردیم. جوان امروز هم باید استقامت داشته باشند.

با همه این سختی‌ها و مشکلاتی که برای کارآفرینان وجود دارد، دوست داشتید دخترتان هم مثل خودتان کارآفرین می‌شد؟

دیدن موفقیت فرزند بسیار زیباست. دختر من شرایطی داشت که نتوانست مثل من کارآفرین شود. همسر او مدام در حال سفر بود و بعد از آن هم چون خودش تک فرزند بود، دو فرزند به دنیا آورد. زمانی که من شروع به کار کردم، مادرم هم به من کمک می‌کرد و گاهی از دخترم نگه‌داری می‌کرد اما او این شرایط را نداشت زیرا من نمی‌توانستم کار را رها کرده و به او رسیدگی کنم. همین هم سبب شد که طفلک تا الان فرصت شکوفایی استعدادهای خود را پیدا نکند. همیشه به او می‌گویم که عیبی ندارد. بچه‌هایش را که بزرگ کند، شرایطی به وجود می‌آید که او هم کار کند. هیچ وقت بچه آدم شبیه به خودش نمی‌شود. یادم است که او همیشه از این حجم از کار من اذیت می‌شد. به همین دلیل هم به سمت حمایت از بچه‌هایش رفت. من مادر بدی نبودم اما در برخی زاویه‌ها ضعف داشتم. آن ضعف هم این بود که هرگز زمانی که لازم داشت را به او اختصاص ندادم. این قانون طبیعت است که هر چیزی را به دست آوری، چیزی را از دست خواهی داد.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....