تاریخ انتشار : دوشنبه 4 مرداد 1400 - 2:08
کد خبر : 54863

ما گفته بودیم

ما گفته بودیم

کیوان لطفی روی نقشه فقط یک استان است. بخشی از جنوب غربی ایران، که برای خزانه­‌ی ملی و سازمان برنامه بوی نفت و نان می­‌دهد و به رسم تاریخی جنوب، ساده، کم­ توقع و بی­‌شیله پیله است. اما این اسم، یعنی «خوزستان»، مسمایی دارد: روح، جان، تنوع، تکثر، انتظار،قابلیت، نخل، بلوط، پیر، جوان، کارون، تالاب،

کیوان لطفی

روی نقشه فقط یک استان است. بخشی از جنوب غربی ایران، که برای خزانه­‌ی ملی و سازمان برنامه بوی نفت و نان می­‌دهد و به رسم تاریخی جنوب، ساده، کم­ توقع و بی­‌شیله پیله است.

اما این اسم، یعنی «خوزستان»، مسمایی دارد: روح، جان، تنوع، تکثر، انتظار،قابلیت، نخل، بلوط، پیر، جوان، کارون، تالاب، تاریخ، آینده و یک دنیا حرف و درد کهنه!

هشت سال دچار کینِ غیر شدیم. هشت سال بولدوزرها جاده نساختند و در کشاکش سنگرسازی فرسوده هم شدند. سر این کلاف گره خورده را بگیرید و برسید به عوارض مکث ناخواسته­‌ی هشت ساله­‌ی آن دوران. چرا هشت سال؟ شانزده سال؟ یا هرچند سال که خود می­‌دانید!

تا حالا دقت کرده­‌اید در شهر-سنگرهای «خوزستان» همسایه قدیمی کم داریم؟! کوچ کرده­‌اند. رفته­‌اند. پخش شده­‌اند در کوچه کوچه­‌ی شهرهای جهان. «خوابگاه» نمی­‌خواستند. حق هم داشتند، خانه می­‌خواستند. جنگ و نگاه پس از جنگ، خوزستان را «گذرگاه» کرده بود و مگر می­‌شود در گذرگاهِ حوادث، عقب­‌ماندگی و افسردگی «اقامتگاه» ساخت، نان به کف آورد، آرام خوابید، درس خواند، کار کرد، درآمد داشت و خندید؟!

همهمه، پچ پچ، حرف، فریاد!

مثل همه جایی دنیا، همهمه از خانه، کوچه و خیابان و زیست جهان مردمان معمولی پا می­ گیرد.

این­جا، تاکسی تریبون است و حرف­‌ها نجیبانه تکرار می­شود. حرف­‌ها بوی درد می­‌دهد. بغض­‌ها صدا دارند. شکاف­‌ها مشهودند. شکاف؟! حفره­‌ها ترسناکند.

مستاجران اتاق­‌های تودرتوی بوروکراسی وقت ندارند همدلانه گوش بدهند. عادت ندارند واقعی، گره­‌گشا و بی­‌حضور جارچیان شبه­­‌رسانه­‌ها گوش بدهند.

رنج­‌ها سرگردانند و دانشگاه که فقط سردر، سنگ، شهر دانشگاهی و مدرک نیست. دانشگاه که محل تبانی «شبه علم» و «شبه تصمیم» نیست! دانشگاه مأموریت دارد رنج راستین برآمده از عوالم و عواطف مردمان معمولی را صورتبندی کند و مسئله­‌های چند مجهولی بنویسد. مسئله­‌ای برای شور و مشورت، برای جلب اجماع عمومی، برای پیدا کردن راه­‌حل واقعی!

ساده­‌تر بگویم:

ما روزنامه­ نگاران، فرزندان همان مردمان معمولی جهان!

بارها و بارها در سالیان گذشته، کوشیدیم دنیای پیچیده بوروکراسی را به خانه و خیابان نزدیک کنیم. گفتیم، قلم زدیم و نوشتیم. تریبون شدیم. برای گروه­‌های خاموش صدا شدیم و «همهمه» را «فریاد» زدیم. غم نانِ خود را قورت ­دادیم و از رنج نداری مظلومان گفتیم…

گفته بودیم نگذارید «انسان» و «فاضلاب» به هم­نشینی عادت کنند، ترسناک است!

گفنه بودیم «کارون» جان ماست، شوخی نکنید!

گفته بودیم سعادت همگانی است، و رنجِ «حاشیه»، «متن» را هم ویران می­‌کند!

گفته بودیم چراغی که به خانه رواست بر مسجد حرام است، به داد «جوان بیکار و بی­‌نان» خوزستان برسید!

گفته بودیم «چهره‌ی شهر و روستا» پریشان است، مراقب «روان مردم» باشید!

گفته بودیم سطل زباله شهری محل تقسیم «طلای کثیف» در میان «جاماندگانِ شریف» نیست، به­‌هوش باشید!

گفته بودیم حواس­‌تان به «رتبه آموزش و پرورش» باشد، این­قدر «عقب­‌ماندگی» ترسناک است!

گفته بودیم تماشای شبانه­‌روزی «زباله»، جان و جسم شهر و شهروند را ویران می­‌کند. علاج کار «بیلبورد درمانی» نیست!

گفته بودیم «شوآف» مردمی بودن حال مردم را خوب نمی­کند، احوال جماعت با «تصمیم­ درست» خوب می­‌شود!

گفته بودیم نمی­‌شود در یک اقلیم یکی کرور کرور حقوق بگیرد و «درِ منهول فاضلاب»، «نان» دیگری باشد!

گفته بودیم «فرزندان نیک استان» را به کار بگیرید. نمی­‌شود این­‌همه کارشناس خبره فقط «نظاره­‌گر» باشند!

گفته بودیم «موزه هنرهای معاصر» را رستوران نکنید، شاید آن­‌جا برای شما محلی فانتزی باشد اما برای هنرمندان، «خانه» است!

گفته بودیم به اهواز نگویید «کلانشهر»، سر و روی شهر را با همان آب و صابون­‌ها بشویید!

گفته بودیم شرق، غرب، شمال و جنوب ندارد. «جان» و «مال» کشاورز به «آب» است!

گفته بودیم «دامداران» به احشام خود می­‌گویند «دنیا». مراقب دنیای­‌شان باشید!

گفته بودیم «اقوام»، گل­‌های فرش ایران هستند، مراقب باشید زیر پای سهم­‌خواهان و دلالان له نشوند!»

گفته بودیم هنر در «توزیع» است نه در «تولید»!

گفته بودیم «مدیریت بخشی» منابع آب ویران­‌گر است، حواس­‌تان به «پائین دست» تاریخ و جغرافیا باشد!

گفته بودیم «سنگ­‌پرانی» تماشاگران مسابقه فوتبال معنی­‌دار است، ساده نگذرید!

گفته بودیم در «تراز» یک استان استراتژیک و گسترده «آدم بگمارید»، نمی­‌شود با فامیل بازی استان را اداره کرد!

گفته بودیم «محافل مردم نهاد» و «مجامع مدنی» سنگرهای مردمی توسعه­ هستند. کمک­‌ حا­ل­‌شان باشید!

گفته بودیم «زنان و دختران» این سامان درس خوانده­‌اند، حق دارند. مگر می­‌شود نیمی از جامعه «تماشاچی» باشد!؟

گفته بودیم به «پرسش­‌های جدید» «پاسخ­‌های کهنه» ندهید، مراقب باشید!

گفته بودیم «رسانه» بلندگو نیست، «دیده­‌بان» است. بگذارید نقد شوید!

گفته بودیم «هورالعظیم» عمیق­‌تر از اقیانوس نیست، برای استخراج نفت، ما را «خانه خراب» نکنید!

گفته بودیم کمدی که نه، تراژدی با «نمک» سد گتوند ما را با خود خواهد برد، حواس­‌تان هست؟!

گفته بودیم «نخل» هویت ماست، حیات ماست. سرش را نبُرید!

گفته بودیم «بلوط» امید ماست. سد که می­‌سازید حواس­‌تان به تشنگی این نگاهبانان دیرپای سرافراز باشد!

گفته بودیم راه حل «ریزگرد» دستمال خیس درون جیب شما نیست. لابلای علم و تجربه کارشناسان واقعی است، گوش کنید!

گفته بودیم مسئله اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … راه حل اجماعی دارد و لاغیر!

گفته بودیم «تولید»،«خدمات» و «توزیع» جان ندارد، کمک کنید!

گفته بودیم «مسئولیت اجتماعی» تعارف نیست. صنایع را مکلف کنید برای توسعه‌ی استان «بی­‌منت» هزینه کنند!

گفته بودیم «عین دو»، «حصیرآباد»، «منبع آب»، «ملاشیه» و … یکی هستند. هر چه پای­‌شان بریزید کم ریختید!

گفته بودیم «باشو» فقط در فیلم «غریبه­‌ی کوچک» بود، اینکه حالا در میانسالی غریبانه گوشه خیابان بساط می­کند معنی­‌دار است، حواس­‌تان هست؟!

گفته بودیم هر کس «کت و شلوار» پوشید مدیر نیست و عرصه‌ی مدیریت، محل «سهم­‌خواهی عقبه­‌ی تبلیغات­چی منتخبان» نیست!

گفته بودیم اجازه دهید «اجماع عمومی» در کار باشد. استان پیچیده و متکثر خوزستان با «محفل و شب­‌نشینی» مدیریت نمی­‌شود!

گفته بودیم «تصمیم قیم­‌مآبانه» عوارض دارد، اتاق­ کارتان را شیشه­‌ای کنید!

گفته بودیم «سرمایه­‌گذار» عاصی­‌است، «به دادش برسید»!

گفنه بودیم «خوزستان فقط یک استان نیست»، مراقب حالش باشید!

ما گفته بودیم…

ما، نمایندگان خودخوانده افکار عمومی همهمه خانه، کوچه و خیابان را به رسانه آوردیم، چون دل­مان می تپید. نگران وجب به وجب خاک و سطر به سطر آرمان بودیم. اگر ما نمی­‌گفتیم دیگران خوش رنگ و لعاب­‌تر می­‌گفتند.

گفتیم تا تاریخ شاهد باشد ما حافظ و حامی حال، مال و جان پدران و مادران خود بوده­‌ایم!

گفتیم اگر شوخی شوخی سنگ پرتاب کنید، ما جدی جدی می­‌میریم، گفتیم!

امروز هم می­‌گوییم با ما حرف بزنید! رو در رو، چشم در چشم! در موضع برابر. بدون حضور دوربین و میکروفن.

با ما حرف بزنید! ما را بشنوید! ما یک خانواده­‌ایم. خوش نیست همسایه صدای ما را بشنود!

ما می­‌گوییم: «مظاهرات سلمیه. کاملاً سلمیه! با ما حرف بزنید!»

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....