تاریخ انتشار : سه شنبه 14 شهریور 1402 - 12:41
کد خبر : 138284

کودک در شاهنامه

کودک در شاهنامه

شاهنامه کتاب تاریخ است. شاهنامه روایت تاریخ ایران است. چون که گفتیم شاهنامه تاریخ ایران است خوب است اشاره ای میشود به این که این تاریخ یعنی شاهنامه چگونه سروده شد؟ بعد از یورش تازیان به ایران در سده هفتم، میلادی کشور ما ایران از هم گسیخته و پایه های تمدن و دانش تا حد

شاهنامه کتاب تاریخ است. شاهنامه روایت تاریخ ایران است. چون که گفتیم شاهنامه تاریخ ایران است خوب است اشاره ای میشود به این که این تاریخ یعنی شاهنامه چگونه سروده شد؟

بعد از یورش تازیان به ایران در سده هفتم، میلادی کشور ما ایران از هم گسیخته و پایه های تمدن و دانش تا حد زیادی از بین رفت. تازیان خیلی تلاش کردند که ملت ایران، گذشته ی خود را فراموش کنند. آنها هر جا که می توانستند به زور مردم را وادار میکردند که عربی سخن بگویند. بر اثر کار آنها، زبان فارسی تا حد زیادی زیان دید.
ولی با پیدایش” یعقوب لیث” دوباره ایران جان گرفت و زبان فارسی رونق یافت. یعقوب لیث مردی بزرگ و باهوش بود. او در پی برپا سازی دوباره دولت فراگیر ملی یعنی شاهنشاهی ایران بود.

او برای رسیدن به این منظور تلاش کرد زبان فارسی جایگاه و ارزش خود را پیدا کند. او می خواست دوباره ایران یک پارچه ی بزرگ را بر قرار کند. به زبان امروزی میتوان گفت یعقوب لیث یک ایران پرست راستین بود و به احتمال زیاد در ذهن و فکر او این بود که دوباره مداین مرکز پادشاهی ایران شود. اما او می دانست انجام این کار مهم، نیازمند آن است که زبان فارسی زنده شود و تاریخ راستین و دیرین ایران برای همگان گفته شود. بنابراین دستور داد تا اسناد تاریخ ایران از زمان های کهن و باستان تا حمله ی اعراب به ایران گرد آوری شود.
این کار بزرگ یعنی گردآوری اسناد تاریخ با تلاش و تدبیر آن مرد بزرگ میهن پرست انجام شد. سپس آن مدارک تاریخ ایران را به شاعر مهم آن زمان یعنی به آقای دقیقی دادند تا آنها را به شعر در بیاورد. دقیقی هنگامی شروع به این کار کرد و بخشی از آن را انجام داد کشته شد و کار او ناتمام ماند. احتمال دارد کشته شدن دقیقی هم با توطئه دشمنان ایران و تازیان بوده باشد.
به هر حال پس از مدتی ادامه ی کار دقیقی به فردوسی بزرگ واگذار شد. فردوسی این کار را یعنی به شعر و نظم در آوردن تاریخ ایران را انجام داد و از دقیقی نیز به نیکی یاد کرد. ما از مطالعه ی این تاریخ خیلی چیزها میتوانیم یاد بگیریم البته باید با دقت شاهنامه را خواند و مطالب مهم را از لابلای نوشته های آن پیدا کرد.
باید از دل شاهنامه موارد مهمی را کشف کنیم. برای مثال وقتی می گوئیم که شاهنامه تاریخ ایران است، میخواهیم ببینیم در این کتاب تاریخی از کودکان هم چیزی گفته شده است؟. چون تاریخ را آدم بزرگ ها میسازند و آنها در اتفاقات تاریخی نقش اصلی دارند. پس طبیعی است که از آنها بیشتر در تاریخ حرف زده شود؛ اما خواه ناخواه کودکان هم بخشی از هر جامعه هستند و اگر شاهنامه تاریخ واقعی است پس باید از آن ها هم در شاهنامه سخنی گفته شده باشد هر چند کم و اندک.
با یک بررسی در شاهنامه در مییابیم که واژه ی “کودک” در شاهنامه حدود ۲۰۰ بار به کار رفته است. پس همین نشان میدهد که کودک در شاهنامه وجود دارد.
در شاهنامه نخستین بار جنگ فرزند کیومرت که یک بچه است و سیامک نام داشت را با یک دیو بچه داریم. بعد باز کمابیش به کودکی این و آن اشاره می شود. تا اینکه به کودکی بنام فریدون می رسیم؛

خجسته فریدون ز ما در یزاد

جهان را یکی دیگر آمد نهاد

به نکته ای مهم در شاهنامه راجع به کودک باید توجه داشت که تفاوتهای ظریف و دقیقی بین واژه های فرزند، کودک، بچه و پسر وجود دارد که هر کدام از این واژگان در جای خود به کار رفته است. اما آنچه امروزه به کودک و نوجوان گفته می شود، در مجموع در شاهنامه قابل یافت است. در داستان همین فریدون، متوجه میشویم که تا شانزده سالگی درکوه البرز نزد مادر است و در حال طی کردن دوران کودکی و نوجوانی خود است. شاهنامه او را تا ۱۶ سالگی کودک و نوجوان میداند ولی همین که پانزده شانزده ساله میشود وارد عرضه سیاست و قدرت و جامعه میشود:

چو بگذشت برا فریدون دو هشت
از البرز کوه اندر آمد به دشت

بر مادر آمد پژوهید و گفت:
که بگشای بر من نهان از نهفت

حالا شبیه به همین حالت را در کودکی یک شخص دیگری داریم به نام سهراب. سهراب هم یک کودک ایرانی در شاهنامه است که نزد مادر دور از پدر زندگی میکند. ولی وقتی ده ساله میشود به اندیشه میرود که اصلیت من کجایی است و من چرا دور از پدر هستم؟ اصلاً چرا پدر و مادر من در دو سرزمین جدا هستند؟.

سهراب در سنی بین ده تا پانزده سالگی

بر مادر آمد بپرسید از اوی
بدو گفت گستاخ با من بگوی
ز تخم کیم؟ و زکدامین گهر
چه گویم چون پرسند نام پدر؟

یک نکته ی مهم این است که کودک در شاهنامه پس از شناخت خود، در پی هویت ملی خود اقدام میکند. فریدون پس از این که در می یابد کیست و چه بوده است، به فکر وظیفه ی ملی میهنی خود می افتد. سهراب هم پس از آن که می فهمد فرزند رستم ایرانی است، بیدرنگ به فکر میرود که چرا این سرزمین و مردمان آن که از یک تبار و نسب میباشند باید از هم جدا باشند؟ به فکر میرود. که باید هر دو سرزمین مادری و پدری من یکی باشد و رستم هم نماد یگانگی این سرزمین باشد.
این اندیشه ی سهراب، یک نوع حرکت از خود، به سوی هویت ملی خود است. این را حتی در کار سیاوش هم میبینیم که بالاخره تصمیم میگیرد از توران به سرزمین مادری خود یعنی ایران برگردد.
در خصوص کودکی زال در شاهنامه مطلب وجود دارد. کودک در شاهنامه ارزش و احترام دارد. چنان که میبینیم سیمرغ (که پزشکی دانشمند بوده است یا هر چه) تمام تلاش خود را میکند تا کودکی به نام زال آسیب نبیند و از او نگهداری و پرستاری می نماید و او را تربیت میکند. هم چنین دوستان سام او را سرزنش میکنند که چرا زال کودک را رها کرده است. سام هم میپذیرد. این نشان میدهد که کودک در شاهنامه و در ایران کهن ارزش و احترام داشته است و دوست داشتنی بوده است.
از کودکی رستم هم در شاهنامه سخن بسیار است. حتی نحوه ی به دنیا آمدن رستم گفته شده است و از کودکی او مطالبی در شاهنامه است. از زمان زایش تا دوران شیر خوارگی تا سن ۸ سالگی رستم در شاهنامه وجود دارد. رستم هنگامی که خیلی خردسال است از روی هیکل او مجسمه ای از حریر که با موی سمور آکنده شده میسازند و شکل چهره ی او را دقیق میکشند و با این تندیس و نقاشی، هیات کودکانه و چهره او را برای پدربزرگش سام میفرستند. نقاشی از روی چهره ی کودکی رستم چنان دقیق و درست بوده است که پدربزرگ وقتی آن را میبیند از روی همان نقاشی میگوید این کودک مانند خود من است. سام وقتی آن تصویر را میبیند از شدت شگفتی بلند میشود می ایستد:
ایر سام یل موی بر پای خاس
مرا ماند این پرنیان گفت راست
( توجه کنیم که چقدر باید هنر نقاشی در آن دوره پیشرفته باشد که چنین نقشی از رستم آفریده است. این میتواند برای پژوهش در تاریخ هنر ایران نیز مفید فایده باشد). جالب این که چندی بعد که رستم نیز از نزدیک پدربزرگ خود را می بیند می گوید

به چهر تو ماند همی چهره ام
مگر چون تو باشد همی زهره ام

هم چنین داستان جالب بستور فرزند خردسال زیر را در شاهنامه داریم که با وجود خردی و کوچکی و کم سنی موفق میشود در روز جنگ، با اسب به کنار پیکر پدر خود که در میدان جنگ افتاده برود و با او حرف بزند و حتی تعدادی از دشمنان ایران را بکشد.
داستان کودکی داراب هم در شاهنامه است که مادرش او را درون یک صندوقچه میگذارد و در آب فرات در پی سرنوشت میفرستد. موارد دیگری نیز از کودک و نوجوان در شاهنامه است که فرصت بیان همه ی آنها الان نیست.
مطلب مهم دیگر اینکه در بیان بسیاری از سرداران سپاه ایران و نیز شاهان در جنگ ها، نگرانی از رسیدن آزار به کودکان دیده می شود یا گاهی سپاه شکست خورده دشمن برای این که سردار یا پادشاه ایران بر سر مهر آمده و کوتاه بیاید سرنوشت کودکان را یادآوری میکند. چون میداند ایرانی به سرنوشت کودکان توجه می کند.
بنابر این بحث را خلاصه میکنم و نتیجه گیریم همان طور که دیدیم در شاهنامه به عنوان کتاب تاریخی ایران از کودکان هم به قدر خودشان سخن رفته است.
شایان ذکر است که در کتاب “نگاهی نو به شاهنامه” نوشته دکتر محمد رسولی نیز به کودک در شاهنامه پرداخته شده است.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....