تاریخ انتشار : دوشنبه 25 اسفند 1399 - 19:55
کد خبر : 39327

پیغمبر بی دینان

پیغمبر بی دینان

به مناسبت سالروز در گذشت کارل مارکس و نگاهی به تاثیر او بر علوم اجتماعی در جهان و ایران ظهور مارکس به عنوان یک فیلسوف و جامعه شناس بی رقیب، تلنگر و بیدار باشی به نظام سرمایه داری بود . شکل گیری دولت های رفاهی در غرب را شاید بتوان پیامد هوشیاری نظام سرمایه داری

به مناسبت سالروز در گذشت کارل مارکس و نگاهی به تاثیر او بر علوم اجتماعی در جهان و ایران

ظهور مارکس به عنوان یک فیلسوف و جامعه شناس بی رقیب، تلنگر و بیدار باشی به نظام سرمایه داری بود . شکل گیری دولت های رفاهی در غرب را شاید بتوان پیامد هوشیاری نظام سرمایه داری در واکنش بهنگام به پرسش و چالش تاریخی مارکس دانست. مارکس در ۱۴ مارس ۱۸۸۳ میلادی درگذشت. ازمعروف‌ترین نوشته‌های او، می توان به مانیفست حزب کمونیست (چاپ ۱۸۴۸) و اثر سه جلدی سرمایه (۱۸۶۷–۱۸۸۳) اشاره کرد.

 

به گزارش اقتصاددان به نقل از کارخانه دار  ، کارل هانریش مارکس در سال ۱۸۱۸ میلادی در شهر «تری یر» آلمان متولد شد و با تحصیل در رشته قانون(حقوق و فلسفه)، پا به عرصه ای گذاشت، که نه تنها علوم اجتماعی و اقتصاد، بلکه تمام یافته و دانش بشری را زیر و رو کرد. بطوریکه که در یکصد و پنجاه سال گذشته، روزی نیست که در جایی از جهان در نقد یا تحسین او سخنی گفته نشده باشد.

آتشی که مارکس با انتشار نخستین نوشته هایش بر افروخت، پیش از همه دامن خود او را گرفت و  زمینه ساز سلب تابعیت و آوارگی و سالها زندگی در تبعید شد. همه این شداید که گاه به نان شبی معطل می ماند، تاثیری بر اراده و کوشش او نداشت. اولین کسی بود که وارد کتابخانه عمومی شهر لندن می شد و آخرین کسی بود که آنجا را ترک می کرد. میزی در کنار قفسه آثار« آدام اسمیت» برای نشستن و مطالعه کردن را انتخاب کرده بود که اکنون به موزه ای در معرض دید کتابخوانان حرفه ای تبدیل شده است.

مارکس بدون مارکسیسم

مخلوط کردن « مارکس» به عنوان یک اندیشمند با « مارکسیسم» به عنوان یک مکتب و ایدئولوژی، تا حد زیادی مانع از شناخت ویژگی های شخصی این نابغه بزرگ قرن نوزدهم شده است. کم نیستند کسانی که او را آخرین فیلسوف سیاسی غرب نامیده و معتقدند که فلسفه سیاسی در غرب، با افلاطون آغاز و با مارکس پایان یافته و بعد از آن همه نوشته های فیلسوفان غربی، صرفا در توصیف، تبیین و یا نقد تفکرات این دو بوده است.

مارکس به مانند اغلب متفکران بزرگ، برخوردار  از معرفت شناسی، هستی شناسی و روش شناسی خاص خود است که بدون شناخت اینها، دست یافتن به هسته آراء و  نظریات او در باره تاریخ، جامعه و اقتصاد را مشکل می نماید.  قبل از هر چیزی باید او را در قالب زمانی و شرایط اجتماعی نیمه دوم قرن نوزدهم تصور کرد. یعنی دوره ای که صنعتی شدن و ظهور نظام سرمایه داری، مناسبات جهانی را به قدری دستخوش تغییر کرده بود که با اندیشه های پیشین قابل توضیح و تبیین نبود.

دغدغه اصلی مارکس، پیش بینی و تبیین بحران های جهانی سرمایه داری بود. از اینرو، او کار خود را با پیگیری و نقد تفکر فردریش هگل، به عنوان آخرین و مطرح ترین اندیشمند غربی آغاز کرد.  مارکس رویکرد تحلیلی دیالکتیک را از هگل اخذ کرد اما نگرش او در باب عینیات و ذهنیات را زیر سوال برد و تفسیر خاصی از زیر بنا و روبنا ارائه نمود.

مفهوم زیر بنا و روبنا مهمترین عناصر جامعه شناسی مارکس  به حساب می آید که اساس تئوری سیاسی او در باره تحول و دگرگونی های تاریخی دولت و حکومت بر همین اصل، استوار است . در ساختار مورد نظر او« اقتصاد» زیر بنا و دین، ایدئولوژی، اخلاق و دولت روبنا به حساب می آید. از اینرو، دولت( نه مفهومی تاریخی و مقدس) بلکه محصول مناسبات تولیدی و اقتصادی است.

انسان در فلسفه اجتماعی مارکس

انسان مهمترین مسئله اجتماعی در فلسفه سیاسی مارکس است. تا قبل از او، به انسان از منظر دینی و متافیزیکی نگریسته شده بود و اواکنون در صدد بود تا برای نخستین بار، انسان را در در شرایط مادی نیز مورد مطالعه و بررسی قرار دهد چون بر خلاف تفکرات پیشین نخستین کنش انسان را ارضای نیازهای مادی او می دانست.

به عقیده مارکس، اگرچه اولین مقوله جامعه شناسی« انسان» است اما برای شناخت و تعریف انسان بایستی به انسان در کار و یا موقعیت مادی او رجوع شود . انسان در فرایند تولید است که در جایگاه واقعی اش قرار می گیرد و کار است که فرایند اجتماعی شدن انسان را می سازد.

پراکسیس، نقطه محوری تفکرات مارکس بود و باور داشت که انسان به خاطر عملش یعنی ترکیب عین و ذهن، منشا تحول و دگرگونی شده است. با این حال مارکس اندیشمندی جامعه گرا و کلیت گرا و مخالف پوزیتیویسم است و انسان را صرفا در قالب جامعه مورد شناسایی  و پذیرش قرار می دهد . به گفته او حرکت تاریخ با رجوع مستقیم به جامعه و سپس استخراج قوانین جهان شمول مشخص می شود .

دولت در اندیشه مارکس

نگرش مارکس به مفهوم و فرایند پاگیری دولت، نقطه عزیمت نظریه سیاسی او محسوب می شود . تعریف او از دولت چهارچوب همان فلسفه دیالکتیک هگل صورت گرفته بود . هگل منشا حرکت تاریخ را روح می دانست و معتقد بود که ملت ها عامل حرکت به حساب می آیند اما مارکس ماده را  منشاء حرکت دانسته و باور داشت که طبقات و مشخصا نزاع طبقاتی است که باعث پیدایی دولت ها در مسیر تاریخ شده است و از آنجا که روند و جهت جوامع بشری به سمت جامعه بی طبقه کمونیستی در حرکت است.

بنابراین برخلاف هگل که دولت را رو به رشد وتعالی می دانست، مارکس برای دولت  سر نوشتی  جز فنا و نیستی پیش بینی نمی کرد . در هر صورت او ساخت دولت را محصول مساعی طبقات مسلط اقتصادی و یا قدرت سازمان یافته یک طبقه علیه دیگر طبقات و یا بر اساس همان عبارت معروف «کمیته اجرایی بورژوازی » تصور می کرد و باور داشت که در نهایت دیکتاتوری پرولتاریا زمینه ساز جامعه بی طبقه و بی دولت خواهد شد.

«دیالکتیک» از دیگر مفاهیم محوری در شناخت نظریه سیاسی و اجتماعی به حساب می آید . او دیالکتیک را حاصل کشمکش طبقه حاکم با طبقه محکوم در خلق جامعه نو می داند . طبقه را شامل کسانی می داند که در سازمان تولید کار یکسانی را بر عهده دارند . دولت را روبنا و محصول نزاع طبقاتی می داند . ایدئولوژی را آگاهی کاذب تلقی می کند و باور دارد که از خود بیگانگی فرایندی است که کارگر از نتیجه تولید خود بی خبر است و مالک محصولی که تولید می کند، نیست .

بازتاب اندیشه های مارکس در ایران

مارکس در قرن نوزدهم، فرصت زیادی برای پرداختن به جوامع عقب مانده آسیایی و آفریقایی نیافت و باید او را صرفا جامعه شناسِ جامعه سرمایه غرب داری نامید. آثار او با تاخیر به زبان فارسی ترجمه شد و نخستین ترجمه رسمی از کتاب «سرمایه» را ایرج اسکندری از رهبران حزب توده انجام داد. با این حال،  برخی از اندیشمندان ایرانی نیز تلاش کرده اند تا با کاربست تفکرات او بتوانند سیر تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران خاصه یک سده اخیر را ارزیابی و تحلیل کنند.

در این باره و از حیث نظری، دو رویکرد کلان مارکسیستی در تحلیل جامعه ایران شکل گرفته است. نخست دیدگاههای دیاکونف و پطروشفسکی که ایران را بر اساس همان « الگوی فئودالی » مورد نظر مارکس مورد مطالعه قرار داده و معتقدند که تحولات تاریخی ایران اعم از تحول حکومت ها و دولت ها در ایران با درجه ای از نزاع پنهان و یا آشکار طبقاتی مرتبط بوده و حتی انقلاب مشروطیت نیز حاصل قدرت یابی بورژوازی در ایران بوده است .

دومین دیدگاه مارکسیستی در تحلیل تحولات تاریخی و به ویژه پیدایی دولت در ایران، از نظریه «شیوه تولید آسیایی» کارل ویتفوگل و ارنست مندل  بهره جسته اند . مطابق این تئوری، به دلیل قدرت بی مانند دولت در ایران( و در نتیجه ضعف مالکیت خصوصی بر زمین و نیز فقدان آب و نقش میرآبی دولت)  امکان شکل گیری نظام فئودالیته  وجود نداشته و در عوض نظام« استبداد شرقی»  پدید آمده است.

مشکل کم آبی و نقش دولت در تقسیم آب باعث  ایجاد دیوانسالاری  عظیم دولتی شده و جامعه ایلیاتی ایران را به دو طبقه ارباب و رعیت تقسیم کرده و طبقات مستقل را بطور کلی از بین برده است . همچنین استمرار سلطنت موروثی در ایران، مانع از عقلانی شدن و تکامل سرمایه داری دراین کشور آسیایی شده است. مطالعات احزاب و گروههای مارکسیستی و یا دارای تحلیل مارکسیستی در ایران، عموما در تایید و یا اصلاحی بر این دو دیدگاه بوده است.هر چند به جز حزب توده، سایر گروههای مارکسیستی از عمق تئوریک لازم  برخوردار نبودند.

در هرصورت مطابق نظریه شیوه تولید آسیایی  و استبداد شرقی، دولت در ایران ابزار یک طبقه نبوده بلکه در غیاب طبقات مستقل علنا خصلت فراطبقاتی داشته است. در مجموع تئوری خاص مارکس در باب دولت و نیز روبنا دانستن مذهب و ایدئولوژی و پیدایش فئودالیته و سرمایه داری در ایران، با واقعیت های تاریخی این کشور توسعه نیافته سازگاری و انطباق نداشته است.

همچنین پیش بینی های مارکس در باره تحول جوامع سرمایه داری غرب به جوامع سوسیالیستی نیز قرین صحت و توفیق نبوده است . تفکر مارکس و مارکسیست های بعد از او، تحولی شدید در ابعاد نظری  و عملی سیاست و جامعه شناسی سیاسی پدید آورد و مفاهیم جدیدی مثل « فلسفه تاریخ» و« اقتصاد سیاسی» را وارد دانش بشری کرد و الهام بخش هزاران نویسنده و روشنفکر و حزب و جنبش دانشجویی و  اتحادیه کارگری شد.

درس مارکس برای سرمایه داری

«مارکسیسم» به عنوان یک ایدئولوژی، حداقل آنچه در نظام های کمونیستی به وقوع پیوست، وقفه ای در مسیر دموکراسی و پیشرفت اقتصادی و صنعتی جوامع قرن بیستم شد اما ظهور مارکس به عنوان یک فیلسوف و جامعه شناس بی رقیب، تلنگر و بیدار باشی به نظام سرمایه داری بود . شکل گیری دولت های رفاهی در غرب را شاید بتوان پیامد هوشیاری نظام سرمایه داری در واکنش بهنگام به پرسش و چالش تاریخی مارکس دانست. مارکس در ۱۴ مارس ۱۸۸۳ میلادی درگذشت. ازمعروف‌ترین نوشته‌های او، می توان به مانیفست حزب کمونیست (چاپ ۱۸۴۸) و اثر سه جلدی سرمایه (۱۸۶۷–۱۸۸۳) اشاره کرد.

 

Karl Marx: Θέσεις για τον Feuerbach – Praxis Review

 

خواننده معزز سلام ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر بالا در پایین صفحه ( ثبت دیدگاه) موجب امتنان است .

 

ع

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....