تاریخ انتشار : سه شنبه 14 آذر 1402 - 12:32
کد خبر : 149207

نقد منبرها در عصر هوش مصنوعی

نقد منبرها در عصر هوش مصنوعی

  اقتصاددان : این متن یک گزارش از تحلیل و نقد منابر حسینی در مساجد اهواز است که نویسنده با حضور میدانی در آن‌ها نوشته است. نویسنده می‌خواهد وضعیت منابر امروز را در عصر هوش مصنوعی بررسی کند. منبرها اقناع کننده نیست جامعه شناسی منابر حسینی در عصر هوش مصنوعی مطالبی که در ذیل می آید

  اقتصاددان : این متن یک گزارش از تحلیل و نقد منابر حسینی در مساجد اهواز است که نویسنده با حضور میدانی در آن‌ها نوشته است. نویسنده می‌خواهد وضعیت منابر امروز را در عصر هوش مصنوعی بررسی کند.

منبرها اقناع کننده نیست
جامعه شناسی منابر حسینی در عصر هوش مصنوعی
مطالبی که در ذیل می آید حاصل حضور این جانب در چند مسجد در ایام دهه اول محرم ۱۴۰۲ می باشد که مساجد یا مراکز معروفی در سطح شهر اهواز هستند. از فضای هر مسجد یک دورنمایی در ذهنتان متصور می کنم و بعد آنچه را که شنیده ام با خط معمولی (و بین دو خط) بدون دخل تصرف یا حد اقل، نقل به مضمون می کنم و بعد مطالب و نقد خودم را با همان متن ولی بصورت بُلد (bold) در اختیارتان قرار می دهم. شاید این نوشته که بالغ بر ۵۰ صفحه می باشد، یک جامعه شناسی از وضعیت منابر امروز را به تصویر بکشد. آنچه در حضور میدانی اینجانب بدست آمده است این می باشد که سخنرانان محترم به درستی انگیزه اصلی قیام امام حسین (ع) را نتوانستند. شرح و نقد در متن تقدیم حضور مخاطب فهیم می شود.
و ما توفیقی الا بالله العلی العظیم

 

دانلود همین مقاله به صورت PDF از اینجا

 

مسلم سلیمانی

مسلم سلیمانی

مباحث در دو قسمت تقدیم می شود. قسمت الف، نقد و بررسی چند منبر. و قسمت ب، ارائه راه حل و بیان اشکالات جامعه شناسی منابر حسینی.

 

الف: بررسی و نقد چند جلسه سخنرانی

مجلس اول
یک مسجد قدیمی حدود ۶۰ نفر بالای ۳۰ سال، ۱۰نفر روحانی و حدود۷۰ نفر نوجوان سنین ۹تا۱۲ سال
شخص روحانی که به منبر رفته است از اساتید بنام حوزه و دانشگاه و استاد فلسفه است. شاگردان زیادی داشته است. آدم متخلقی نیز هست. اما به نظر اینجانب در حد مقتضیات ذهنی حدود یک تا دو درصد جامعه سخن می راند. و به هیچ وجه جذب حداکثری در بیانات ایشان اتفاق نمی افتد. ایشان منبر را با نام خدا و اینچنین آغاز کرده است:
چرا خیلی ها سوال می کنند که در دنیای غرب با اینهمه فساد آنجا آباد و در رفاه هستند اما در کشور ما که اینقدر مجلس روضه و مراسمات مذهبی است مرتب بلاهای طبیعی می آید و مردم در سختی هستند؟
ایشان چند آیه و روایت ذکر می کند که وعده خدا حتمی است و قطعا کسانی که فساد می کنند را هلاک خواهد کرد. و برای جواب به سوال اول بحثِ خود، ضمن بیان تاریخچه غرب توضیح می دهد که:
غرب حدود ۵۰ سال است که به توسعه و رفاه رسیده است و الا قبل از آن درگیر دوران رنسانس بوده و در جنگ جهانی ویرانی زیادی دیده و ۱۵ سال طول کشید تا توانستند خود را بازسازی کنند.
چند نکته:
دوران تحول در اروپا با انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) شکل گرفت که منجر به تغییر «نظام سلطنتی» به «جمهوری دموکراسی» شد. رنسانس در قرن ۱۳ میلادی شروع و به مدت بیش از سه قرن ادامه داشت. و اروپا حدود ۱۵۰ سال بعد زیرساخت های تحول را بنیان نهاد. بطور قطع با پشت پا به کلیسا و خودکامگی آن، توانستند هرآنچه که کشیشان می گفتند را رها کرده و به دامن عقلانیت و مدرنیسم بیایند.
دوران رفاه اروپا از بعد جنگ های جهانی (پنجاه سال اخیر) شروع نمی شود بلکه اندکی بعد از فروپاشی کلیسا و با انقلاب بزرگ فرانسه شروع می شود. و در «انقلاب صنعتی» است که صنعت و «جامعه مدنی» در اروپا شکل میگیرد.
اولین ماشین بخار توسط «دنی پاپن» فرانسوی در سال ۱۶۹۰ ساخته می شود (همه تاریخ ها به میلادی است)
اولین ماشین تایپ: نسخه هایی ناقص درست شده بود اما نسخه قابل استفاده توسط «کریستوفر لتم شولز» (۱۸۱۹-۱۸۹۰) در سال ۱۸۶۷ ساخته می شود.
اولین ماشین چاپ توسط «یوهانس گوتنبرگ» (۱۳۹۸-۱۴۶۸) که یک زرگر آلمانی بود ساخته شد.
ریسندگی در زمان خودش یک صنعت ممتاز بود که تا چند قرن همجنان پیش قراول صنعت بشمار می رفت. اواخر سال ۱۷۰۰ توسط «سر ریچارد آرک رایت» انگلیسی (۱۷۳۳-۱۷۹۲) اختراع شد که یکی از مهمترین صنایع انقلاب صنعتی بود.
مخاطب فهیم با یک سرچ مختصر می تواند تمام اختراعات و اکتشافاتی که از بدو انقلاب صنعتی شروع شد و تا الان با سرعت در حال تکامل و رسیدن به هوش مصنوعی و تولید سلول های بنیادی است را رصد کند و بدون شک در عصر انفجار اطلاعات، اینگونه منبرها فقط برای جمع اندکی، آن هم برای زمان محدودی اثر دارد. آنها ۴ قرن تاریخ مدرن دارند و ما هنوز در افتخارات گذشته خود غرق هستیم اگر چه وزیر گردشگری در یکی از سفرهای خود ارزش افتتاح دستشویی را بر بازدید از مقبره اردشیر بابکان ترجیح می دهد!!!
اما نکته مهمتر از همه اینها آن است که ما الان کجا قرار داریم؟
این استاد بزرگوار از آیات دیگر که اشاره به عقلانیت، لیس للانسان الا ماسعی، و اینکه خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد تا آن قوم خودش بخواهد و ده ها آیه در همین ژانر… چرا سخن به میان نمی آورد؟ اگر بحث فساد در غرب مطرح می شود، مگر در کشورهای مسلمان فساد کم است؟
وعده خدا حق است که سرانجام فساد و ظلم نابود شدنی است. اما نگفته فقط فساد در غرب؟!
در ضمن مگر احادیث نداریم که در زمان ظهور حضرت حجت (عج) فوج فوج غربیان و مسیحیان گرایش پیدا می کنند اما برخی عالمان مقابله می کنند و حضرت ناچار به زدن گردن آنها می شود!
چرا اینگونه مسائل بر فراز منبرها گفته نمی شود؟!
حضرت استاد در فراز نهایی منبر خود به ثواب گریه بر اباعبدالله (ع) اشاره کرد و گفت:
هر قطره اشکی که از چشم خارج شواد طوفانی از آتش را خاموش می کند. و این آتش نتیجه گناهان بیشمار بوده است. یا اینه برخی افراد جاهل می گویند چرا موقع راه افتادن دسته جات راه و خیابان را می بندید. اینها نمی فهمند که شرکت در عزای امام حسین چقدر ثواب دارد…
در باب ثواب بر گریه باید گفت گریه ای که اثر داشته باشد ممدوح است و ثواب دارد. اما نه ثواب های نجومی. اگر قرار باشد شخصی یک سال جنایت کند، فساد مرتکب شود و… بعد بیاید در عزای حسین (ع) نه چند قطره، بلکه زار زار گریه کند و بعد بگوئیم پاک شد، این موضوع منافات با عقل سلیم و حکمت خدا دارد. واقعا چقدر از این نمونه روایات از جهت سند و دلالت بررسی شده اند و بدون نقص هستند؟
مطلب دیگر در خصوص راه بندان: عزای امام حسین مستحب است (اگر در ادله استحباب خدشه وارد نکنیم) اما ایجاد مزاحمت و آزار به دیگران حرام مسلّم شرعی. و مستحب تاب مقاومت در برابر حرام را ندارد. و لذا نباید ایجاد مزاحمت انجام شود.

 

مجلس دوم
یک مسجد که در دهه ۶۰ تاسیس شد. دارای بخش های مختلف، بسیج و… و حدودا ۲هزار متر شبستانِ مسجد که لااقل ۱۵۰۰ نفر در آن، جا می شود. امام جماعت یک سید جوان. کسی که به منبر رفت نیز یک شیخ جوان زیر ۳۲ سال. افرادی که پای منبر بودند ۲۵ نفر آدم بزرگ که اکثرا سر و صورت کاملا سفید و حدود ۱۰ نوجوان.
روحانی جوان به آداب منبر آشنا بود، صدای خوبی هم برای روضه داشت که به تقلید از صدای مداحان تهرانی بود. اما بین طلبهها رسم است که وقتی کسی به منبر می رود و چند روحانی در مجلس حاضر است کسب اجازه می کند و تعارف می کند که دیگری به منبر برود، ایشان چنین کاری نکرد…
امر به معروف و نهی از منکر
موضوع سخنرانی ایشان با اشاره به سخن امام حسین (ع) عنصر امر به معروف و نهی از منکر بود (ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر …) ابتدا اهم مطالب ایشان بصورت شماره گذاری تقدیم حضور می گردد و بعد از آن بر اساس همان ترتیب شماره نقد خود را وارد می کنم
امام حسین (ع) برای احیای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد… قوموا لله مثنی و فردی. یعنی شما در راه خدا اگر کسی همراهیتان نکرد می بایست تنهایی هم که شده قیام کنید!
نتیجه ترک امر به معروف و نهی از منکر تسلط اشرار بر شماست ( که ایشان به شدت گلایه داشت این عنصر رها شده!)
ایشان موضوع تاختن ۱۰سوارکار بر بدن شهدا را مطرح می کند و بعد می گوید یک شخصی که در مجلس یزید بود و می شنید این واقعه را گفت: بخدا من هر ۱۰ نفر آنها را می شناختم. همه زنا زاده بودند!
ایشان به شدت گلایه داشت از اینکه چرا مردم در موضوع بی حجابی قیام! نمی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند! و اینکه چرا به کسی که گناه می کند تذکر داده نمی شود… و بعد چند خاطره از خودش نقل کرد که ایشان در چند جا با زبان خوب، امر به معروف کرده است!
در ادامه روی سخن را برد به زمانی که حضرت علی خانه نشین بود که فقط حضرت زهرا از او دفاع کرد!
جمله امام حسین که با یک فردی مثل یزید بیعت نمی کند را هم مطرح و قدری توضیح داد
یک قطره اشک تمام گناهان رو ی بخشد!
یک داستان ساختگی مطرح کرد (شاید هم واقعیت داشت. تشخیص به عهده مخاطب) اینکه یک طلبه که ۵۵ کیلو وزن بیشتر نداشت در یک منطقه بالانشین شهر حرکت می کرد. دید ۱۰ ماشین شاسی بلند ایستاده اند و موسیقی پخش می کنند. ایشون از ماشین پیاده شد یه فریادی کشید که«چه خبرتونه؟ مگه نمی دونید شهادت حضرت زهراست؟» یکی از اون افراد هم گفت «مگه شهادته؟ نمی دونستیم». گفتم «خب حالا که می دونید! (با فریاد) جمع کنید و بروید!». گفت بعد دیدم حدود ۴۰ نفر آدم که برخی از اونا هم هیکل درشتی داشتند سوار ۱۰تا شاسی شدن و رفتن»
مطلب آخر: در حاشیه که می خواستم خارج بشوم یکی از پیرمردها که مرا می شناخت جلوی مرا گرفت. قدری درد دل کرد و گفت: آقا اینها چرا درک نمی کنند که مستمع اکثرا پیرمرد هستند. شاید من خودم را خیس کردم. چرا اینقدر طول داد منبرش را؟

مطالب را با توجه به شماره های فوق نقد می کنم:
درست است که امام حسین (ع) برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد ولی ایشان اولویت بندی کرد. یعنی خود و همراهانش را برای یک چیز کوچک به خطر نینداخت. لذا در تمام سخنرانی ها یزید را مخاطب قرار داده است. حال یزید کیست؟ یزید شخصی است که خلیفه مسلمین از شام تا عراق و برخی کشورهای اطراف است. ملقب به «امیرالمومنین». ایشان حتی تعرضی به اطرافیان یزید نیز نداشت. پس به جنگ یک فاسد بزرگی رفت که ماندن او باعث می شد که دین وارونه جلوه گر شود. در خصوص ماهیت قیام نیز بخوبی پیداست که می بایست دست به شمشیر برد نه اینکه با چند کلمه امر به معروف کرد.
این شیخ عزیز نگفت مصادیقی که در جامعه امروز لازم است برای آن قیام کرد و دست به شمشیر برد، چیست؟
اگر مردم جامعه ما اکثرا عنصر امر به معروف را رها کرده اند، اشراری که بر آنها مسلط شده اند چه کسانی هستند؟ و اگر امر به معروف و نهی از منکر می کنند پس دیگر جای گلایه وجود ندارد.
اینجور سخنرانی و منبر رفتن و فرافکنی (با توجه به مطالبی که در ذیل نیز می آید) نشان از جهالت شخص نسبت به مطالبات جامعه و یا عدم شهامت برای بیان حقایق است. همان چیزی (شهامت) که مردم را نکوهش می کند که چرا ندارید! و بدین خاطر است که امر به معروف و نهی از منکر نمی کنید! یعنی مردم را امر به چیزی می کند که خودش شهامت بیان ندارد.
ماجرا اینگونه که ایشان بیان می دارد نیست. اگر چه این ماجرا به شکل های مختلفی حتی افسانه گونه روایت شده است اما «این ده نفر نزد ابن زیاد رفتند و اسد بن مالک، بیت نخست را خواند. ابن زیاد، که خدا او را لعنت کند، گفت: شما کیستید؟ گفتند: ما کسانی هستیم که با اسبانمان پشت حسین (علیه‌السّلام) را لگدمال کردیم، تا آنکه استخوان‌های سینه‌اش را خرد کردیم. (کراجکی (۴۴۹ق) نوشته است که برخی از این اسب‌ها را به مصر بردند و نعل آنها را کندند و جهت تبرک بر در خانه‌هایشان نعل نصب می‌کردند.[۲۷]) عبیدالله، جوایز‌ اندکی به آنان داد، ابوعمر (عمرو) زاهد (نام او محمد بن عبدالواحد بن ابی‌هاشم مطرز باوردی، معروف به «غلام ثعلب»، یکی از ادیبان و لغت‌شناسان بزرگ است. درگذشت او، سال ۳۴۵ قمری بوده است. درباره شرح حال او، مراجعه کنید به خطیب بغدادی، تاریخ بغداد.[۲۸]) گوید: در احوال این ده نفر، بررسی کردم؛ همه آنان را فرزندان زنا یافتم.[۲۹][۳۰] (ویکی فقه) »
اما من در تعجبم آقای «غلام ثعلب (روباه)» چگونه در ۲۸۴ سال بعد فهمیده است که همه این ۱۰ نفر زنا زاده بودند!؟ واقعا با اندکی تعقل می توان بسیاری از این ادعاها را رد کرد. اما منبری های ما هنوز فکر می کنند مخاطبانشان در دوره ماقبل صنعت زندگی می کنند. نسبت زنازادگی که با ۴ شاهد عادل قابل اثبات است چگونه این آقا به یقین رسیده است؟
تمام خروجی بحث امر به معروف و نهی از منکر ایشان به بحث حجاب و گناه نکردن ختم می شود. یعنی موضوعی که صداوسیما هم مرتب آن را مطرح می کند. ایشان و همه منبری های دیگر توان لیست کردن ۱۰ فساد بزرگ اولویت دار را ندارند. در زمانی که امام حسین قیام کرد مشروب خوار بود، زنان کم حجاب بود (زیرا ما زن بی حجاب نداریم. بی حجاب یعنی کاملا برهنه) و خیلی منکرات دیگر هم بود. اما یک کلمه امام حسین (ع) از آنها حرف نزده است.
«قیام» که در لغت به معنای بیداری، خیزش، تلاش پایدار و مداوم، عبرت و استقامت و… آمده است، در اصطلاح «فلسفه سیاسی» و «دانش سیاست» بیانگر حرکتی انقلابی با هدف معین و عملی ارادی، آگاهانه و مبتنی بر انتخاب و آزادی است؛ تحقق بخش شناخت حق و عدل و برکندن لباس باطل وجود آن است.
از دیدگاه قرآن کریم و سنت و سیرت معصومین(ع) «قیام» دارای مفهومی بس گسترده است؛ امّا آنگاه که امر به قیام برای خدا «قیام لله» می‌شود، بیانگر دو معنای عقیدتی ـ عاطفی یا معرفت‌شناسانه و سیاسی ـ اجتماعی است و نشانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتدال فکری و عملی و لذا حرکتی الهی ـ انسانی است.
آیا سزاوار است ماهیت واژه «قیام» با این گستردگی را صرف یک موضوع مثل بدحجابی کنیم؟ موضوع بدحجابی و ده ها موضوع دیگر از موضوعات انتظام اجتماعی است نه اینکه دسته دسته قیام کنند و انگار می خواهند به جنگ کفار بروند.
اینگونه نبود که فقط حضرت زهرا (س) از علی (ع) دفاع کرد. این؛ نشان کم اطلاعی این شیخ است. آیت الله مکارم اینچنین می گوید:
یاران امام على(علیه السلام) از سه گروه تشکیل مى شدند. گروهى از آنان مخلصان و مؤمنان حقیقى و فداکار و جان برکف بودند که همچون پروانگان، گِرد شمع وجودش مى گشتند و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشتند؛ مانند «مالک اشتر»ها، «عمّار یاسر»ها، «رُشید هَجَرى»ها، «میثم تمّار»ها و «کمیل بن زیاد»ها؛ که [این گروه] در میان یاران امام(علیه السلام) بسیار ممتازند!
گروه دیگرى نادان بودند که نه مقام امام(علیه السلام) را درک مى کردند و نه شرایط زمان و مکان را در نظر مى گرفتند؛ نه از خطرات معاویه و حکومت او در شام آگاه بودند و نه به هنگام نبرد به میدان مى آمدند؛ افرادى بهانه جو، کوته فکر، دهن بین، متلوّن و دم دمى مزاج که در هیچ امرى از امور اجتماعى، قابل اعتماد نبودند.
و گروهى کینه توزِ لجوج که به حیف و میل اموال مسلمین در عصر عثمان خو گرفته بودند و از على(علیه السلام) نیز همان را مى خواستند و جز به مقام و مال و ثروت – از هر طریقى که باشد- نمى اندیشیدند و در همه جا کارشکنى مى کردند و بسیارى از آنها جاسوسان معاویه و عوامل خودفروخته او در کوفه بودند.
واقعا چرا این شیخ و سایر منبری های دیگر این جمله امام حسین (شخصی همچو من با شخصی مثل یزید بیعت نمی کند) را نمی شکافند؟ منظور حضرت چی بوده؟ چرا نگفته من با یزید بیعت نمی کنم؟
روایات مربوط به گریه بر اباعبدالله باید تاویل شود. آیات و روایات فراوانی داریم که هر کس به قدر ذره ای بدی کند جزایش را می بیند. اینگونه روایت ها نمی تواند صحیح باشد. اصل ماجرا این است که گریه بر امام حسین باعث می شود که کلام امام حسین را متوجه شد. و بعد آنرا در زندگی بکار گرفت و منشاء خیر کثیر شد. و الا گریه به تنهایی دارای ارزش نیست و در طول تاریخ روضه خوان ها و مداح ها پیاز داغ آن را زیاد کردند. اصولا این دسته از روایات باید با دقت کامل علمی بررسی شود. و روایت های قابل استناد در یک کتاب گردآوری گردد و سایر کتب از دسترس و استفاده خارج گردد.
نمی شود که یک نفر انواع جنایت ها و فساد را مرتکب شود و بعد بیاید در مجلس روضه و گریه کند و بعد بگوئیم احسنت بر تو. پاک شدی!!!
به نظرم من این داستان بیشتر شبیه یک فیلم هست تا واقعیت. آن هم جوان های امروزی. یک طلبه بیاد روی سر آنها فریاد بکشد و بعد ۴۰ نفر مثل موش فرار کنند!!!!
منبری عاقل، مطلبش را به فراخور حوصله مخاطبان تنظیم می کند. برای یک جمع ۲۵ نفری که ۱۵ نفر پیرمرد هست بیشتر از ۲۰ دقیقه نباید صحبت کرد.
والسلام علی عباد الله الصالحین

مجلس سوم
حسینیه ثارالله اهواز، ۲ مرداد ۱۴۰۲ (شب هفتم)
محرم برای روحانیت یک فرصت است تا بتوانند جذب حداکثری کنند. اما با مطالبی که بر زبان می رانند نتیجه ای جز بُعد را نمی توان پیشبینی کرد.
حسینیه ثارالله مرکزی ترین و اصلی ترین مکان برای مراسمات مذهبی است. سابق بر این مراسمات در مصلای مهدیه اهواز برگزار می شد. دهه شصت با توجه به اینکه جمعیت کمتر بود و مصلی با حدود ۱۰ عدد کولر آبی خنک می شد، اما حدود ۷تا۱۰ هزار نفر جمعیت می آمد.
حسینه ثارالله که از جهت سیستم صوتی، پذیرایی و سیستم خنک کننده در وضعیت بسیار خوبی بسر می برد، امشب حدود ۳۰۰ نفر (تمام آماری که می دهم بدون احتساب حضور خانم هاست) را در خود جای داده بود. این در حالی است که حدودا تا ۱۰ سال قبل، جمعیت بالای هزار نفر حاضر می شد بطوری که جمعیت به خیابان هم کشیده می شد.
حضور دو طیف چشم گیر بود. یکی افراد بالای ۶۰ سال که حدودا ۱۰۰ نفر می شدند و دیگری غالبا جوان های بین ۲۰ تا ۳۰ سال با چهره ها و رفتارهای مذهبی، بسیجی و هیأتی.
از نیمه های سخنرانی رسیدم. یک روحانی پیرمردی که با لهجه شوشتری سخنرانی می کرد. ایشان آداب سخنوری را خوب می دانست و صدای خوبی هم داشت. مطالبی که بر فراز منبر بیان می کرد را با شماره گذاری می آورم و بعد نقد می کنم. البته قبل از ورد به بحثی که امشب خودم در آن جلسه حضور داشتم، خبر منبر آقای شیخ حسین انصاریان را می آورم و بعد وارد بیان و نقد منبر حسینیه عاشقان ثارالله اهواز می شوم:
شیخ حسین انصاریان در شب هفت محرم (امشب) در امام زاده صالح تهران گفت:
با خشونت و فشار نمی توان مردم را امر به معروف و دعوت به دین کرد. مردم ناراحت و تحت فشارند. ایام دهه عاشورا زمان مناسبی برای برخورد خشن با بدحجابی نیست. بگذارید همه با هر نوع سلیقهای در این مجالس شرکت کنند.
به نظر حقیر این مطلب اصلا جای نقد ندارد. بیانی است که جذب حداکثری را بدنبال دارد. مردم از نگاه تحقیر آمیز و بالا به پائین خسته شده اند و دیگر تحمل این نوع نگاه تحقیر آمیز را ندارند.
کاش هر کدام از روحانیونی که اهل منبر هستند بدون تعصب و توجه به مجموعه و جریان خاص، با علم و شجاعت و فهم از مشکلات با اولویت اول در کشور، از شب اول تا دهم، هر شب به یک معضل اجتماعی اهم بپردازند.
نقد کردن رفتار مردم و نهیب دادن آنها کار سختی نیست اما خروجی آن بی اعتمادی و بی توجهی مردم به اهل منبر هست. کل مخاطبین اهل منبری که با ذائقه سخنران هماهنگ باشد، ۲ درصد افراد جامعه هم نمی شوند. به هیچ وجه خروج مردم در روز عاشورا را نباید مصادره کرد. عزاداری مردم در تاسوعا و عاشورا علل مختلف اجتماعی و فرهنگی دارد و به هیچ وجه اینان پایمنبری ها نیستند!
اما موضوع سخنران امشب:
بحث روی موارد اخلاقی جامعه هست. اصل موضوع بی غیرتی است. می گوید: طرف ناموسش را با آرایش آورده در خیابان که بگوید: آهای مردم ناموس مرا ببینید و لذت ببرید!
موضوع بعدی بحث ترویج فرهنگ بیگانه است که از نظر این روحانی اهل منبر، ذنب لایغفر هست و گناهی است بزرگ
بحث بعدی سبک زندگی غربی در لباس، غذا و رفتار هست. اینکه غرب غیرت برایش مهم نیست بخاطر غذا و خوردن گوشت خوک است
ایشان به شدت انتقاد کرده از کسانی که برای تفریح به کشورهای خارجی می روند و آنها را وارد کننده فرهنگ مبتذل غربی می داند
اختلاط با نا محرم یکی از گناهان بزرگ است که امام علی (ع) می فرماید جامعه به دردی مبتلا می شود که درمان ندارد
در آخر صحبت یک مطلب را سربسته گفت و اینکه: غیرت برای زن خوب نیست و زن متدین را فاسد می کند!
روضه حضرت علی اصغر را خواند و اینکه حسین (ع) وقتی می خواست آب بخورد کسی به او گفت: دشمن رفته سمت خیام. حسین (ع) آب نخورد و سریع خود را به خیام رساند. این است غیرت حسین(ع)

هر مجلس روضه که می روی، سخنران فقط به مسائل اخلاقی فردی می پردازد. هیچ کدام به مباحث اجتماعی نمی پردازد. بعد بحث را به «بی غیرتی» می کشاند. عملا و با افتخار به همه آنانی که همسریا دخترشان کم حجاب هستند، تهمت بی غیرتی می زند. بعد با بی شرمی می گوید: «این آقای بی غیرت که زنش با آرایش و بی حجابی (که بارها گفتم ما بی حجاب نداریم. تعدادی از شهروندان ما بد حجاب هستند – به اعتقاد ما اما خودشان قبول ندارند که بد حجاب هستند-) در منظر عمومی ظاهر می شود یعنی ای مردم شما از ناموس من لذت ببرید!»
به نظر حقیر این دسته از روحانیون برای مدتی باید ممنوع المنبر شوند. زیرا این رفتار باعث دین زدگی مردم می شود. ایشان نمی داند. اما خیلی از همین خانمهای کم حجاب اهل نماز و روزه هستند و عفت دارند. و این حرف یک تهمت بزرگ است که تمام کارهای نیکش را مثل آتش که هیزم را می خورد، از بین می برد.
کدام عقل سلیم می گوید فرهنگ بیگانه و غرب همش غلط است. چرا در کنار برخی موضوعات فردی مثل خوردن مشروب یا رفتارهای خاصی که آنها دارند، نظم غرب، قانون مداری، عدالت قضایی، رفاه، ثبات اقتصادی، شایسته سالاری، بد بودن دروغ و… دیده نمی شود. کاش این قسمت از فرهنگ غرب وارد زندگی مردم ما شود. متاسفانه منبرها بدست کسانی است که یا مغرضانه صحبت می کنند یا بی اطلاع هستند.
غرب مثل ما دارای اعتقادات خاص خودش بود. بیش از سه قرن کلیسا انواع فشارها و دوگانه رفتار کردن و فروختن بهشت تا مجازات و چشم طمع به نوامیس آنها را حق مسلّم خود می دانست. این ملت خسته شدند. از زیر یوغ فساد و ظلم کلیسا رها شدند و پشت پا زدند به همه بایدها و نبایدهای کلیسا. اگر چه کشیشان سالم و نجیبی هم بود اما قاطبه آنان عرصه را بر مردم سخت کرده بود.
شیخ عزیز! وقتی می خواهی در مورد غرب یا هر چیز دیگر صحبت کنی، همه ابعاد آن را بررسی کن. قطعا نکات خوب و بد دارد. مطلق فرمان مده!
اگر مسافرت به غرب بد است چرا اکثر قریب به اتفاق مسدولین و نکبت زاده های آنها گرین کارت بلاد کفر را دارند؟
چرا یک شب در مورد پدیده آقا زادگی (نکبت زادگی) و فساد مدیران جرأت سخنرانی ندارید؟ چرا موضوعات خصوصی مردم اینقدر برای شما مهم است اما فسادهای عمومی و دولتی و ارگانی برایتان کم اهمیت یا بی اهمیت است؟
الان دردهایی که در جامعه داریم بخاطر اختلاط زن و مرد است یا بخاطر فساد مدیران؟ حضرت امیر در مورد فساد مدیران چیزی نفرمود؟ الناس علی دین ملوکهم یعنی چی؟ اینکه رعیت اصلاح نمی شود مگر با اصلاح ولات و زمامداران و ده ها مطلب در نهج البلاغه در زمینه حاکمان و والیان فاسد وجود دارد، چرا از آنها پرده برداری نمی کنید؟
اما این اختلاط در کشور ما کم و در بلاد کفر بسیار است. چرا دردهای بی دوای ما خیلی بیشتر از آنهاست؟
مطلب آخر را فکر کنم از این باب می خواست مطرح کند که زن اگر غیرت داشته باشد نسبت به شوهرش متعصب می شود که اگر ازدواج دوم مرتکب شود، زن هم بخواهد انتقام بگیرد، فاسد می شود. اگر منظور این است که در جای خود باید عوامل و ریشه های آن بررسی شود. اتفاقا چه خوب می شود یک منبر در خصوص زوایای پیدا و پنهان این مسئله در نظر گرفته شود. اما اگر چیز دیگری مد نظر است، آدم یا باید موضوعی را طرح نکند و اگر طرح کرد نباید پر از ابهام آن را رها کند!
بسیاری از روضه هایی که خوانده می شود از چند حالت خارج نیست:
یا به کلی وجود ندارد مثل داستان دختری بنام رقیه
یا بخشی از آن صحت ندارد مثل سن و نحوه کشته شدن علی اصغر
یا چند گونه روایت وجود دارد از صحت صددرصدی تا تکذیب صددرصدی. مثل رفتن حضرت عباس برای آوردن آب و ماجرای شهادت آن حضرت…
یک چنین جای مهمی (حسینیه ثارالله) باید مداح و منبری آن، تسلط کامل بر همه نقل قول ها داشته باشند و موقع روضه و مداحی قدر متیقن روایات و تاریخ را برای مردم بازگو کنند.
سلام بر آنان که حسین (ع) کشتی نجاتشان است. و این کشتی چیزی جز چراغ علم و دانش نیست.فانوس دریایی یک واقعیت است که با نور افشانی مسیر هدایت را مشخص می کند و حسین فانوس ما در همه موارد خرافه و جهالت است به سمت علم و دانش.
یاااا حسین (ع)

 

مجلس چهارم
یک مسجد در کوی باهنر اهواز ۴مرداد (شب تاسوعا)
یک مسجد جمع و جور. کلا شاید زمین آن حدود چهارصد متر می شد و حدود ۳۰۰متر صحن مسجد. حدود ۷۰ نفر مستمع بود. یک سوم سن بالا و مابقی جوان بودند.
منبری هم یک شیخ جوان که لهجه یکی از قومیت ها را داشت (فارس نبود). ایشان به منبر رفت حدود ۵ دقیه با آواز خطبه عربی خواند (بسم الله الرحمن الرحیممممم یا رحماااااان و یاااااارحیممممم و…) و بعد از آن هم چند بیت شعر خواند. موضوع منبرش عهد و پیمان بود که نکات برجسته صحبت ایشان بدین قرار است:
سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ… بقره ۱۷۷
شیعه علی ه کشته شود چه کشته نشود در حکم شهید از دنیا می رود
خطبه ۱۵۳ نهج در مورد افراد بصیر میگوید: خوب می شنوند… آدم بصیر نمی گذارد قرآن سرنیزه برود، بصیرت انواعی دارد…
بصیرت دینی یعنی دین را بشناسی، جریان کورش، وهابیت، عرفان های کاذب را بشناسی. چه فرقی می کند که کورش پیامبر بوده یا پادشاه!
اویس قره نی و خواجه ربیع هر دو از یاران امام هستند اما سرنوشت متفاوت دارند. خواجه ربیع امام را رها کرد و گفت می خواهم عبادت کنم!
شاید ۹۰ درصد منبر این شیخ، متن قرآن یا روایت بود که ترجمه می کرد و متن را به عربی می خواند!

به ترتیب موارد شماره گذاری شده به نقد می پردازم.
آیه بسیار زیبایی برای بحث خود انتخاب کرده است که اگر بخوبی تبیین می شد و مباحث روز جامعه را در چاشنی آن شرح می داد، برای مخاطب جذابتر بود. این آیه دو کلیدواژه دارد: یکی ایمان و دیگری عهد و پیمان.
می شد که بطور تفصیل یک شب در مورد ایمان، شرایط و مراتب آن صحبت می شد و یک شب هم در مورد عهد و پیمان.
چه خوب می شد در ۵ دقیقه از منبر خود در مورد کسانی که در این ۴۴ سال انواع وعهده ها را داده و با مردم عهد و پیمان بستند اما عمدا یا سهوا راه دیگری رفتند، صحبت به میان می آورد که اینها مومن نیستند بلکه منافقانی هستند که در صدد خدعه و فریب بودند…
اینکه نیکی فقط عبادت و نماز خواندن نیست درست است. و در این آیه مواردی را بر می شمارد، مطلب درستی است ولی همین آیه حداقل می شود چندین شب در مورد آن صحبت کرد. خصوصا مواردی که درد جامعه هم هست
طبق متون فقهی شهید کسی است که با دشمن خدا در میدان جنگ و برای خدا می جنگد و کشته می شود. اینکه ما بگوئیم هر کس شیعه باشد چه در راه خدا بجنگد و چه در خانه و بصورت طبیعی بمیرد یک حرف بی اساس و برای غره کردن مخاطب است. و بدون زحمت به کسی پاداش دادن با حکمت خدا منافات دارد.
ما و هر انسان عاقل و آزاده ای اعتقاد دارد که باید بصیر بود. نباید جاهل، کودن و خرافه پرست بود. اما در مقام توضیح امثال این سخنران عزیز خودشان را در جبهه اهل «بصیرت» می دانند و هر کس که در دایره آنها بود «بی بصیرت» است. حتی یک درصد فکر نمی کنند که ممکن است جهل بصیرت داشته باشند. البته به راحتی می توان از منابر و سخنرانی های اینها فهمید که اکثرا ادای اهل بصیرت را در می آورند. یا حقایق را نمی فهمند و یا جرأت بیان ندارند. اینها نهایت چیزی را که مطرح می کنند پردازش گناهان خصوصی مردم است.
مطلب حقی گفته است. اینکه دین را بشناسید حرف قشنگی است. اینکه دین نباید مصادره شود. نباید یک عده خودشان را دین بنامند و از قِبَل آن انواع منافع را ببرند. نباید خرافات را بجای عقلانیت به خورد جامعه بدهند و… اما ایشان انگشت می گذارد روی «کورش». واقعا هر چه در تاریخ نگاه می کنید یک نکته منفی از کورش پیدا نمی کنید. اما چرا باید مورد بغض این افراد باشد. چرا فرقی ندارد که کورش پیغمبر باشد یا پادشاه؟
اگر پیغمبر است که باید مقدس باشد و افراد جاهل و نادان هتک حرمت نکنند. اگر پادشاه بوده که مایه مباهات است. زمانی که دیگران سوسمار می خورند، ایران پادشاهی عاقل و دادگر و عادل داشت که جامعه از مدنیت بالایی برخوردار بود.
این دو شخصیت هر کدام ویژگی هایی دارند. اویس قره نی ملازم امام معصوم می شود و در رکابش به شهادت می رسد. اما خواجه ربیع برای فرار از اختلاف بین اما علی (ع) و معاویه، به سمت ایران می آید و از ماجرا فاصله می گیرد. دو مصداق خوبی می آورد اما این عزیزانی که منبر می روند توان مقایسه سازی در زمان فعل را ندارند. به عبارتی بیان این نقل بدون مقایسه سازی و بیان مصداق نتیجه کاملی نمی دهد. مگر اینکه به خود مردم حواله بدهند.
یکی از بزرگترین عیب های سخنرانان مذهبی این است که در هر منبر آیات قرآن و روایات فراوانی را ذکر می کنند. مخاطب دو جور است. یا به آیات و روایات ایمان دارد؛ که در این صورت هر چی به او بگویی می پذیرد.(که تعداد این افراد در جامعه ۵ درصد هم شاید نشود. یعنی حدود ۵ میلیون) اما برای سایرین باید استدلال عقلی و منطقی آورد. به برکت فضای مجازی این امکان هست که فرد پای منبر درجا سرچ کند و متوجه راست و دروغ بودن فلان موضوع شود…
منابر باید جذاب باشد. موضوع به روز باشد. بیان مصادیق بشود. استدلال ها کاملا عقلی و منطقی باشد.

 

ب: جامعه شناسی منابر حسینی، ایرادات و پیشنهادات
بعد از بررسی چند منبر که مشت نمونه خروار است و به جرأت می توان گفت اکثر قریب به اتفاق منبری ها بطور هماهنگ شده بر اساس کلیاتی که به آنها داده می شود، سخنرانی می کنند. مگر افراد معدودی که بر اساس فکر و اندیشه خود و با توجه به شرایط زمان و مکان، سخن می رانند.
این بخش در چند قسمت تقدیم حضور می گردد:

مطلب اول: منابع عاشورایی
روضه خوانی ها و منابر سخنرانان پر شده است از مطالبی که داد همه را درآورده. مطالبی که یا با عقل سلیم در تخالف است و سندی ندارد و یا غلو است و یا اینکه در دراز مدت آثار منفی از چهره دین برجای می گذارد. ابتدا این مطلب را با هم مرور کنیم و بعد آهسته آهسته وارد منبع سازی! شویم.
«همزمان با مهاجرت علما به قم، عده‌ای از تجار به سرکردگی محمد تقی بنکدار نیز از ترس جانشان با هدایت برخی از کارکنان ایرانی سفارت انگلیس مانند حسینقلی خان نواب که از اعضای تشکیلات فراماسونری بود، به این سفارت پناهنده شدند و مدت زمانی به طول نینجامید که حیاط سفارت انگلیس مملو از این گونه افراد شد، چادرهای اصناف برپا گردید، دیگ‌های پلو بار گذارده شد و خروارها قند و چای توزیع گردید تا به قول یحیی دولت آبادی که گویا در خفا با سفارت در تماس بود، اجزای سفارت هر چه بیشتر بتوانند از واردین دلربایی کنند تا اینکه ناگهان در خواست مردم و سران تحصن از مجلس عدالت یا مشورت به مشروطه خواهی تبدیل شد.»
از دیگ پلو که بگذریم به قمه زنی و عزاداری به سبک مسیحیان می رسیم. همه این موارد در اینترنت و با رفرنس قابل جستجو هست. که بخاطر اختصار، فقط طرح موضوع می کنم.
از این مسائل که بگذریم به کتابی می رسیم بنام «روضه الشهدا» که مرحوم مطهری و برخی از علمای شیعه، به شدت از آن انتقاد کرده اند. اما این کتاب چیست و نویسنده آن کیست؟
روضه الشهدا (به معنی باغ شهدا) مقتلی است از حسین واعظ کاشفی دربارهی سرگذشت حسین بن علی و وقایع حزن‌انگیز کربلا که در ده باب و به سال ۹۰۸ هجری قمری تألیف شد. تمرکز کتاب بر روی واقعهیکربلاست ولی ابوابی از آن به شرح مصائب سایر انبیا و امامان شیعه پرداخته‌است. اگرچه بارها روضه الشهدا را اولین مقتل فارسی خوانده‌اند، شواهد حاکی از آن است که مقتل‌هایی به زبان فارسی از پیشتر موجود بوده اما هیچ کتابی از لحاظ جامعیت با آن برابری نمی‌کرد. روضه الشهدا در اواخر عهد تیموریان تألیف شد، زمانی که جنب‌وجوش طریقت‌های صوفی–شیعی و گرایش به تشیع در سرتاسر دنیای فارسی‌زبان از مدت‌ها پیش فزونی گرفته بود، شاه اسماعیل صفوی تبریز را فتح کرده و تشیع دوازده‌امامی را مذهب رسمی دولت خویش اعلام کرده بود، و خطر ازبکان سنی از جانب شمال شرق احساس می‌شد. در این برههی حساس بود که کاشفی به نوشتن روضه الشهدا با حمایت شاهزاده سید عبدالله میرزا همت گماشت. کتاب نیز به همو تقدیم شده‌است.
پیدایش اصطلاحات «روضه» و «روضه‌خوانی» را به این اثر و رواج آن میان اهل منبر نسبت داده‌اند. این کتاب منشأ روایی تعزیه شد و به شکل‌گیری فرهنگ عامهی تشیع در ایران و سایر مناطق شیعه‌نشین کمک شایانی کرد. شاعران، نویسندگان، و داستان‌سرایان متعددی از روضه الشهدا برای خلق آثار ادبی و هنری الهام گرفتند. امروزه برداشت عامهیمردم از واقعهی کربلا همچنان متأثر از این کتاب است. روضه الشهدا نقش مهمی در روند گسترش تشیع در ایران ایفا کرد. حکومت صفوی نیز در بهره‌برداری از این اثر برای قوام بخشیدن به نهضت خود فروگذاری نکرد. از سوی دیگر، روضه الشهدا به اندیشهیتشیع رنگ و بوی ایرانی بخشید.
عمدهی شهرت روضه الشهدا به دلیل عبارت‌پردازی‌های زیبای آن است. کتاب به شیوهی گلستان سعدی، با نثری مسجع و جذاب و با بهره‌گیری از عناصر داستانی نوشته شده که همین امر استقبال فراوان تودهی مردم از آن را در پی داشته‌است. با وجود این، بسیاری از قصه‌های کتاب از لحاظ علمی و تاریخی صحت ندارند و کتاب را باید در گونهی (ژانرِ) رمان تاریخی طبقه‌بندی و بیشتر بر ارزش‌های ادبی آن تأکید کرد تا ارزش‌های تاریخی‌اش. منابع مورد استفادهی کاشفی عمدتاً نامعتبر و نامشهور بوده‌اند و بخش‌های فراوانی از کتاب صرفاً از تخیلات نویسنده نشئت گرفته‌اند.

چند موضوع در این کتاب وجود دارد:
یکی رمان گونه بودن و قصه پردازی بدون سند و مدرک تاریخی است. دوم: در آن زمان که انتشار کتاب بسیار سخت و پر هزینه بود، این کتاب به سرعت چاپ و تکثیر می شود و به زبانهای عربی، ترکی، هندی و غیره ترجمه می شود. سوم: اکثر منابعی هم که کاشفی می آورد (در فراز بعدی شخصیت ایشان را تحلیل می کنیم) هم نا معتبر است. می ماند یک سوال بزرگ!
چرا از عهد صفویه تا الان این کتاب به یک رفرنس برای روضه خوان ها و مداح ها درآمده است؟ چرا ؟؟
عهد صفویه دارای اهمیت بسیاری در تاریخ تحولات ایران است که متاسفانه خیلی کم بدان توجه شده است. آنچه در ذهن جامعه بواسطه تبلیغات انحصارگرایانه وجود دارد این است که سلسله صفویه توانست مملکت ایران را به یک حکومت شیعی تبدیل کند. اما چراها و چگونگی ها مورد توجه و تفسیر قرار نمی گیرد و اینکه سرنوشت کسانی که شیعه را انتخاب نکردند چه شده است!
در ذیل یک فراز کوچک را می آورم و تحقیق را بر عهده مخاطب می گذارم:
شاه اسماعیل پس از به قدرت رسیدن مذهب شیعه دوازده امامی را مذهب رسمی کشور ایران اعلام کرد.[۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰] شاه اسماعیل همچنین دستور داد در اذان عبارت‌های اشهد ان علیا ولی‌الله و حی علی خیر العمل که جزئی از اذان شیعه دوازده امامی است، ادا شود.[۵۱] شاه اسماعیل یکم پس از سرکوبی مشعشعیان که از غلوکنندگان شیعی بودند و اعمال افراطی و خلاف عادت (مثل شمشیربلعی) انجام می‌دادند، دستور داده بود کنترل شدید مذهبی بر اندیشه‌ها و اقدامات آن‌ها انجام گیرد.[۵۲]
در نقلی دیگر شاه اسماعیل یکم در شیراز امر کرد روحانیون سنی جمع شوند و فرمان داد تا خلیفه‌های سه‌گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) را دشنام گویند ولی آن‌ها از این کار خودداری کردند و شاه دستور داد آن‌ها را کشتند.[۵۳] شاه اسماعیل یکم پس از پیروزی بر شیبک خان در نبرد مرو به قزلباشان دستور داد تا مردم سنی مذهب را مجبور به دشنام گویی به خلفای سه‌گانه کنند و هرکس سر باز می‌زد می‌کشتند.[۵۴] از دیگر اقدامات شاه اسماعیل یکم در روند سیاست تغییر مذهبی، کشتار فضلا و دانشمندان سنی مذهب بود که حاضر به دست برداشتن از باورهای خود نشدند.[۵۵] برای نمونه می‌توان به قاضی نوراله شوشتری، شیخ الاسلام هراتی و قاضی میبدی اشاره کرد.[۵۶]
سکه شاه اسماعیل یکم
بر روی سکه علاوه بر لا اله الا الله، محمد رسول‌الله و علی ولی‌الله، نام برخی از امامان شیعه حک گردیده‌است. بر اساس سنت و عرف مردم آن زمانه، شاه اسماعیل یکم از امامان شیعه هبوط کرده و از نسل آنان بوده‌است.[۵۷] شاه اسماعیل برای گسترش تشیع، محقق کرکی را از منطقه جبل عامل به ایران دعوت کرد.[۵۸] وی با پشتیبانی شاه به راه‌اندازی مدارس علمی و نیز رونق دادن به حوزه علمیه برخی از نواحی از جمله اصفهان پرداخت.[۵۹]
حسن بیگ روملو در احسن‌التواریخ می‌گوید هنگامی که شاه اسماعیل تصمیم گرفت شیعهی دوازده‌امامی را به‌عنوان یک مذهب رسمی در ایران برقرار سازد، نمی‌توانست کتابی پیدا کند که حاوی اصول بنیادی مذهب تشیع باشد، بنابراین پس از تلاش زیاد در یک کتابخانه خصوصی کتابی از علامه حلی به نام قواعد الاسلام یافت.[۶۰] وووو رفرنس این قسمت در پاورقی
همانگونه که عرض شد حوادث عصر صفویه از جهت بررسی و تحلیل بسیار است که متاسفانه در این حوزه کار قابل ملاحظه ی نشده است و اگر هم مقداری کار شده است رسایی کافی نداشته است.
در دوران صفویه، کنترول شدید مذهبی، کشتار روحانیون و دانشمندان اهل سنت، اجبار به دشنام گویی علیه خلفا، اقدامات فرهنگی نظیر شهادتین بر روی ضرب سکه، انتشار خرافات (اینکه شاه اسماعیل هبوط از امامان کرده است!)، علمای وارداتی و…بسیار حائز اهمیت و واکاوی است.
تا اینجا مختصری از کتاب «روضه الشهدا» و عصر صفوی گفتیم. اما کاشفی کیست؟
کمال‌الدین حسین بن علی سبزواری (۸۴۰ ه‍.ق – ۹۱۰ ه‍.ق) مشهور به مولانا حسین واعظ کاشفی نویسنده، عالم جامع‌العلوم، منجم، مفسر قرآن، ریاضی‌دان و واعظ تأثیرگذار در عصر تیموریان بود. عمده شهرت او به واسطهی نگارش مقتل روضه الشهدا است که در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضه‌خوانی مورد استفاده قرار می‌گرفت. کاشفی تخلص او بود و از آنجا که به وعظ و نصیحت مردم می‌پرداخت به واعظ مشهور شد.
کاشفی در هرات مورد حمایت بی‌دریغ سلطان حسین بایقرا و امیر علی‌شیر نوایی بود و در مدت اقامت در آن شهر به‌طور مرتب در مراکز حساس حکومتی و فرهنگی به وعظ و ایراد سخنرانی می‌پرداخت. آواز و انشای کاشفی آنقدر مورد پسند عامهی مردم و اهل علم بود که در مجالس وعظ او جای نشستن پیدا نمی‌شد؛ حتی مقامات بلندپایهی حکومتی نیز در مجالس او حاضر می‌شدند. کاشفی در همین شهر و به پشتوانهی حمایت سلطان و وزیر، آثار فراوانی را تألیف کرد بگونه‌ای که یکی از شرح‌حال‌نویسان متقدم، آثار او را خارج از حد شمارش خوانده‌است. امروزه آثار زیادی از کاشفی بر جای مانده که گواهی بر گستردگی دانش و اطلاعات اوست. هفت اثر مشهور او عبارت‌انداز: جواهر التفسیر، مواهب علّیه، روضه الشهدا، انوار سهیلی، مخزن الانشا، اخلاق محسنی، و سبعهیکاشفیه. بسیاری از آثار کاشفی هنوز تصحیح و منتشر نشده‌اند و از برخی تنها نام و نشانی در مآخذ باقی مانده‌است.
گرایش‌های مذهبی کاشفی همواره مورد سؤال بوده‌است، حتی در عصر خودش. از ظاهر امر چنین بر می‌آید که کاشفی اهل سنت و پیرو مذهب حنفی بوده‌است. همچنین تبلیغات وسیع صفویان برای شیعه جا زدن کاشفی، با هدف تثبیت روضه الشهدا به عنوان تنها مرجع مرثیه‌خوانی و اجرای تعزیه انجام می‌گرفت. این روایت، منتقدان جدی نیز دارد که معتقدند رفتار مسالمت‌جویانهی کاشفی را می‌توان بر کتمان و مدارا و تقیه حمل کرد که از اصول رفتاری شیعه در طول تاریخ محسوب می‌شود.
کاشفی یک شخصیت غیر شفاف است اگر چه به نسبت برخی شخصیت ها که در چندین قرن قبل از او زیسته اند و اطلاعات جزئی آنان بر همگان روشن است اما در شیعه و سنی بودن ایشان تشکیک شده است. اگر ایشان سنی باشد، معلوم می شود که آن کتاب را برای تضعیف شیعه (ایجاد خرافه) نوشته است. و اگر شیعه باشد این سوال باقی است که چرا ایشان کتاب بدون رفرنس نوشته است تا این اشکال بزرگ بر تارک کتابش نقش ببندد.
به هر حال، یک شخصیتی که آثار متعدد دارد، نویسنده و عالم جامع علوم، ریاضی دان و … است چرا باید در گرایش مذهبی او تردید وجود داشته باشد؟ چرا صفویان خیلی تلاش کردند که جا بزنند او شیعه است؟ روابط ایشان با سلاطین به چه شکل بوده است؟

چند سوال جدی مطرح است:
چرا صفویان تلاش کردند بین همه آثار ایشان، کتاب روضه الشهدا مطرح شود؟
زوایای مختلف ماهیت روی کارآمدن و شیعه شدن ایران چه بوده و این کتاب چه نقشی می توانست برای شیعه ایفا کند؟
تفاوت شیعه قبل صفویه و بعد صفویه در چیست؟
چرا شخصیت کاشفی مجهول مانده؟
چرا تمامی کتابهای مقتل و مفاهیم روضه خوانی های بعد صفویه ریشه اش به روضه الشهدا بر می گردد؟
و چراهای دیگر…

مطلب دوم: موضوعات منبعث از قیام حسین (ع)
مطلب اول در خصوص منابع عاشورایی بود. و در مطلب دوم سعی دارم برخی از موضوعات مناسب با قیام حضرت اباعبدالله (ع) که می تواند مبنا و زیر ساخت توسعه فکری جامعه برای گذر از خرافه گرایی و رسیدن به واقع بینی و رشد سیاسی – اجتماعی باشد، بدون اهمیت در تقدم و تاخر خدمت مخاطبان و خطبای اهل منبر تقدیم بدارم و آنها با توکل بر خدا و تاسی از منش و روش حسین (ع) با استدلال تام و شجاعت کامل به بیان آنها بپردازند. بدون شک، مردم مطالبی که با عقل و خرد همخوانی داشته باشد و باعث بهتر زندگی کردن آنها بشود را می پذیرند و همین امر باعث آشتی بیشتر روحانیت و حوزه های علمیه با مردم خواهد بود.
قبل از ورود به بحث اینجانب روایات را به دو دسته تقسیم می کنم. روایاتی که موید آن حکم عقل می باشد. و روایاتی که عقل نمی پذیرد و روایاتی که عقل با مقدماتی آن را می پذیرد.
دسته اول نیازمند اثبات فنی (از جهت رجال و درایه) نیست. روایات دوم اصلا نباید مورد استفاده قرار گیرد. و روایات سوم باید با توضیح مناسب، برای مخاطب تفهیم شود.
موضوعات و مطالبی که اینجا می آورم همه به حکم عقل است و در کنار آن مویداتی از قرآن و روایات هم می آورم.
در یک کلمه: ماهیت قیام امام حسین مبارزه با ظلم و فساد بوده است. آن هم از نوع حکومتی. نه برود در کربلا بخاطر ظلم و فساد یک شخص معمولی، خود و فرزندان و یارانش را به کشتن بدهد (لطفا دقت کافی بشود)!

کلمه حق
این روایت « أفضَلُ الجِهادُ کَلِمَهُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ ، أفضَلُ الجِهادِ کَلِمَهُ حُکمٍ عِندَ إمامٍ جائرٍ» را بسیار شنیدهاید. در منابع مختلف و به طرق مختلف هم آمده است.
چرا پیامبر از واژه «افضل الجهاد» استفاده کرده؟ علت رجحان «یک حرف حق» چیست؟ و این حرف را کجا باید زد؟ در برایر چه کسی؟
به راحتی می شود پیرامون همین یک روایت چهار شب سخنرانی کرد. (البته باید مطالعه کرد) و شرایط سیاسی اجتماعی جامعه را بیان کرد. مصادیق بارز حقگویی ها، حق خواهی ها، حاکمان فاسد چه می تواند باشد.
اسلام می‌گوید : « افضل الجهاد کلمه عدل عند امام جائر » یعنی با فضیلت‌ ترین و برترین جهادها اینست که انسان در برابر یک پیشوای ستمگر ، دم از عدل بزند و سخن عدل مطرح کند من در جائی نوشته ام که همین جمله کوتاه‌ چقدر حماسه در دنیای اسلام آفریده است .
اگر در مکتبی عنصر تعرض و عنصر تهاجم نسبت به ظلم و ستم و اختناق‌ وجود داشته باشد ، آن وقت این مکتب خواهد توانست بذر انقلاب را در میان پیروان خود بکارد امروز خوشبختانه این بذر بقدر کافی در میان ما پاشیده شده است ، یعنی بعد از آن که سالها و بلکه قرنها بود که جهاد و امر بمعروف و نهی از منکر در میان ما فراموش شده بود و ما طریق مبارزه‌ را از یاد برده بودیم در این صد سال اخیر خوشبختانه این مسئله‌ دوباره مطرح شد و جای خود را در جامعه باز کرد . اما در این میان نکته ای وجود دارد که در واقع ما را بر سر دوراهی قرار می‌دهد و آن نکته اینست : گفتم که اسلام با انقلاب پیوند دارد بذر انقلاب‌ در تعلیم اسلام موجود است و به همین دلیل برای مسلمانان انقلابی این سؤال‌ پیش میاید که راه آینده چه باید باشد ، انقلاب اسلامی و یا اسلام انقلابی ؟ انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن ، اسلام و ارزشهای اسلامی است و انقلاب و مبارزه صرفا برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام می‌گیرد و به بیان‌ دیگر در این راه مبارزه هدف نیست ، وسیله است اما عده ای میان انقلاب‌ اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه میکنند یعنی برای آنها انقلاب و مبارزه هدف‌ است ، اسلام وسیله ایست برای مبارزه اینها می‌گویند هر چه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می‌کنیم ، و هر چه ازاسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند ، آنرا طرد می‌کنیم طبیعی است که با این‌ اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی ، تفسیرها و تعبیرها از اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن با یکدیگر متضاد و متناقض میشود . فرق است میان کسی که اسلام را هدف میداند ومبارزه را و جهاد را وسیله‌ ای برای برقراری ارزشهای اسلامی ، با آنکه مبارزه را هدف میداند و حرفش‌ اینست که من همیشه باید در حال مبازره باشم واصلا اسلام آمده برای مبارزه‌ در جواب این گروه باید گفت بر خلاف تصور شما ، با آنکه در اسلام عنصر مبارزه هست ، اما این بدان معنی نیست که اسلام فقط برای مبارزه آمده و هدفی جز مبارزه ندارد در اسلام دستورات بیشماری وجود دارد که یکی از آنها مبارزه است .
ربا
ربا یکی از حرام های بزرگ الهی است. یکی دو آیه و روایت را ذکر کنیم و بعد نتیجه گیری کنیم چرا جای این بحث و مباحثی که در این قسمت مطرح می کنم، خالی است؟
ربا جنگ با خداست و از طرفی تمامی سیستم بانکداری ما ربوی است. این دو موضوع در کشوری که خودش را «ام القرای جهان اسلام» می داند چه سنخیتی با هم دارد؟ مگر علما و مراجع بزرگوار در قبل انقلاب نسبت به ربا و حتی «بلیط های بخت آزمایی» فتواهای تند و تیز نمی دانند که «حرام است»؟ چرا الان سکوت اختیار کرده اند؟
رِبا از گناهان کبیره به معنای زیادتر از اصل مال گرفتن که در متون دینی به شدت نهی شده است و رباخواران را افراد مورد لعن خداوند معرفی کرده‌اند.
بر اساس پژوهش‌های باستان‌شناسی ربا از قرن‌ها قبل از میلاد وجود داشته و با رواج پول گسترش پیدا کرده است. مسأله ربا در ادیان امری مذموم قلمداد شده ولی پیروان ادیان با کاربرد حیله‌هایی (بخوانید کلاه شرعی!) از دیگران ربا دریافت می‌کرده‌اند.
فقها ربا را به دو نوع ربای معاملی و ربای قرضی تقسیم کرده‌اند و آیات قرآن، روایات و اجماع علمای شیعه را مستند تحریم آن قرار داده‌اند. در متون اسلامی مبارزه با ظلم و ترویج کارهای نیک مانند قرض را از حکمت تحریم ربا دانسته‌اند.
برخی فقهای شیعه برای رهایی از ربا راه‌هایی را به عنوان حیل ربا از جمله ضمیمه کردن جنسی دیگر به دو طرف معامله و خرید و فروش جنس ربوی با جنس دیگر، مجاز دانسته‌اند؛ ولی عده‌ای مجاز دانستن کاربرد حیل ربا را بی‌اعتنایی به حکم خداوند درباره ربا می‌دانند. فقهای امامیه با استناد به برخی روایات ربای میان زن و شوهر، ربای میان پدر و فرزند و ربای میان مسلمان و کافر حربی را از شمول حرمت ربا استثنا کرده‌اند.
ایده بانکداری بدون ربا طرحی است که اقتصاددانان مسلمان در مواجهه با گسترش روزافزون بانک‌ها و ارتقای نقش آنها در نظام اقتصادی کشورهای اسلامی برای جلوگیری از انجام عملیات بانکی ربوی، مطرح کرده‌اند.
یک سخنران آگاه به شرایط زمان و مکان می تواند حول این موضوع چندین شب سخنرانی کند…
مساله ربا مورد نهی شدید خداوند قرار گرفته به صورتی که رباخوار را مانند کسی که خدا و رسولش، با او پیکار خواهند کرد معرفی می‌کند.[۵] علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۲۷۹ سوره بقره معتقد است شدتی که خداوند درباره مساله ربا و رباخواری به کار برده، درباره هیچ یک از فروع دین غیر از تبری از دشمنان خدا، به کار نبرده است.[۶] تعبیر(فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ) یعنی اعلان جنگ از سوی خدا ورسولش علیه رباخوار و این که ربا خوار باید یقین داشته باشد که خدا و پیامبرش حتما با او پیکار خواهد کرد، و جنگ همواره منحصر در جنگ در میدان کارزار نیست بلکه بیدار ساختن فطرت عموم مردم و برانگیختن آنان علیه ربا خوار می‌تواند ریشه ی ربا خوار را برکند و نابودش کند. [۷]
واژه ربا هشت مرتبه در قرآن تکرار شده است.[۸] در این آیات خداوند حالات رباخواران را در قیامت به کسانی تشبیه می‌کند که بر اثر تماس شیطان دیوانه و مجنون گشته‌[۹] خیر و شر خود را تشخیص نمی‌دهند[۱۰] و به عذاب خوارکننده الهی دچار خواهند شد.[۱۱] خداوند مال ربوی را از جمله اموالی دانسته است که فزونی نمی‌گیرد و برکتی در آن نخواهد بود.[۱۲]
ربا و رباخواری در روایات نیز مورد نکوهش شدید واقع شده است. در این متون رباخوار،‌ ربادهنده، کاتب قرارداد ربا و شاهد قرارداد را مشمول لعن خداوند دانسته است. بر پایه این احادیث ربا از مهم‌ترین گناهان کبیره و از پلیدترین مشاغل معرفی شده است. پیامبر اسلام(ص) گناه یک درهم ربا را مساوی هفتاد بار زنا دانسته و در دیگر روایات، رباخوار تشبیه به کسی شده که با محارمش زنا کرده‌ است.[۱۳] (رفرنس در پاورقی)
بانکداری بدون ربا یک رویا بود که هرگز محقق نشد. در این خصوص کتابها نوشته شد. طرح ها داده شد اما سیستم بانکداری در کشور ما جزو ربوی ترین سیستم ها در دنیاست. چرا این موضوع نباید جزو موضوعات با اولویت دهه محرم و سخنرانان تلوزیونی باشد؟
بانکداری بدون ربا
مقالهی اصلی: بانکداری بدون ربا
ایده بانکداری بدون ربا در مواجهه با گسترش روزافزون بانک‌ها و ارتقای نقش آنها در نظام اقتصادی کشورهای اسلامی برای جلوگیری از انجام عملیات بانکی ربوی، مطرح شد.[۴۳] اقتصاددانان مسلمان و قانون‌گذاران در کشورهای اسلامی برای پرهیز از ایجاد رابطه حقوقی میان سپرده‌گذاران و بانک‌ها بر اساس قرض ربوی به بازنگری در حکم حرمت ربا پرداختند و قوانینی بر کنترل سود و بهره تصویب کردند.[۴۴]
فقها برای پاسخ‌گویی به نیازهای موجود در زمینه بانکداری، برای مشروع کردن فعالیت‌های بانک، راهکارهایی مانند دریافت کارمزد در قبال انجام عمل و تبدیل عقد قرض به عقد بیع، ارائه دادند.[۴۵]
تأسیس بانک‌ها و موسسات مالی اسلامی برای پرهیز از ربا در سیستم‌های مالی، اقدام دیگری بود که توسط برخی از اقتصاددانان مسلمان انجام شد. اولین اقدامات در این زمینه تأسیس بانک ذخیره اسلامی توسط احمد نجار در مصر بود و بعد از آن در کشورهای دیگری مانند پاکستان، مالزی و عربستان نیز این روش پیگیری شد.[۴۶]
طرح بانکداری بدون ربا در جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک ضرورت تشخیص داده شد و در یک پروسه چند مرحله‌ای با ملی کردن بانک‌ها در خرداد سال ۵۸ شروع و با تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا در سال ۱۳۶۲ش و اصلاح آن در سال ۱۳۶۸ش پیگیری شد.[۴۷]
انتقاد علما به بانک‌ها

برخی از عالمان دینی از جمله آیت الله جوادی آملی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و سبحانی، به بانک‌ها انتقاد کرده و برخی از مصوبات بانکی مانند جریمه دیرکرد را، از مصداق‌های ربا دانسته‌اند.[۴۸] (رفرنس در پاورقی)
رشوه
موضوع رشوه هم یکی از گناهان بسیار بزرگ است که اثرات بسیار بدی بر جامعه می گذارد. یک منبری خوب می تواند ۱۰ شب محرم را به همین موضوع اختصاص دهد و از زوایای مختلف دینی و اجتماعی و عوامل شیوع آن، مورد بررسی قرار دهد و ضمن روشنگری، مخاطبین را دلالت دهد که چگونه مطالبه گری کنند.
جامعه ای که مبتلا به «رشا و ارتشا» گردد، کرامت های انسانی و عدالت قربانی می شود. معنویت به فراموشی سپرده می شود و…
رشوه در واقع، وجه، مال یا سندی است که مستخدمین دولت، در راستای انجام دادن یا ندادن امری که مربوط به سازمان یا وظیفه آن ها است، دریافت می کنند. شایان ذکر است اینکه عمل در حیطه وظایف گیرنده رشوه باشد یا در شرح وظایف دیگری، تاثیری در عدم تحقق این جرم ندارد. به کسی که رشوه می دهد، راشی و به رشوه گیرنده، مرتشی می گویند.
مجازات جرم رشوه خواری، انفصال دائم از خدمت یا پرداخت غرامت بوده و نحوه شکایت از آن، مراجعه به سایت تعزیرات حکومتی یا ثبت شکوائیه از طریق دفاتر خدمات الکترونیک قضایی می باشد.
در قانون ما ارتشا به دو دسته تقسیم می‌شود:
جرم رشوه: عمل ارتشا در قانون ما در تعریفی ساده به معنای پذیرش وجه نقد و یا مال به جهت انجام یا عدم انجام یک امر می‌باشد.
راشی و مرتشی: راشی به فردی گفته می‌شود که برای انجام یک کار و عدم انجام آن حال تحت عنوان دریافت یک امتیاز یا در نظر نگرفتن یک پرونده رشوه می‌پردازد؛ مرتشی به شخصی گفته می‌شود که رشوه را در قبال آن کار دریافت می‌نماید.
میزان مجازات، مرجع صالح به رسیدگی و موضوعات مختلف دیگر می تواند در این منبر بیان شود و سطح اطلاعات عمومی جامعه را در مسیر حق خواهی بالا ببرد.

 

رشوه در منابع فقه شیعه
رشوه عمل حرامی که در اصطلاح فقهی به‌معنای دادن مال به قاضی برای تغییر حکم حق به باطل یا دادن حکم باطل به‌جای حق است. البته درباره تعریف دقیق فقهی آن اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی تعریف لغوی را که شامل دادن مال به قاضی و کارمند است، مصداق رشوه دانسته‌اند.
کلمه رشوه در قرآن ذکر نشده، اما در روایات فراوانی به آن اشاره شده است. از جمله در روایتی از پیامبر(ص) رشوه دادن و گرفتن آن و همچنین واسطه‌گری برای رشوه مورد لعن و نفرین دانسته شده است. روایات دیگری نیز آن را در حد کفر و شرک دانسته‎ است. برخی دیگر از روایات، رشوه را از مصادیق مال حرام و سُحت دانسته‌اند.
رشوه از نگاه برخی منحصر به دادن مال نیست؛ بلکه شامل هر عملی است که در رأی قاضی یا عملکرد یک کارمند تاثیرگذار باشد از تملق‌گویی تا خیاطی لباس و… رشوه‌گیرنده مالک مال رشوه‌ای نیست و باید آن را برگرداند.
در روایات «رشوه» از زاویه های مختلفی نگرش شده است که هر کدام از آنها شاید نیازمند یک منبر مستقل باشد.
به خوبی پیداست که می توان چه موضوعات زنده و جذابی را بر بالای منبر صحبت کرد و بدون توجه به جریان های سیاسی مسیر حقگویی و روشنگری را پیمود.

النصح لائمه المسلمین
موضوع نصحیت به حاکمان مسلمان به یک قاعده در فقه تبدیل شده است. واکاوی این موضوع که یکی از عناصر قیام حضرت اباعبدالله (ع) بود، می تواند بارقه امید را در دل مردم بارور کند که در برابر حاکمان می توان ایستاد و آنها را به امور مورد نیاز جامعه نصحیت کرد. با هم این موضوع را واکاوی می کنیم:
روایات فراوانی در بیان حقایق مخالفت با ستم و بدعت که از جمله وظایف علما شمرده شده است وجود دارد. به تعبیر حضرت علی(ع) یکی از وظایف مردم در قبال حاکم جامعه، نصیحت و خیرخواهی نسبت به او است. امیرالمؤمنین علی(ع) آن را از حقوق و وظایف متقابل حاکم و مردم می ‏شمرد: « فأما حقّکم علی فالنصیحه لکم….. و أما حقّی علیکم…النصیحه فی المشهد و المغیب؛ حق شما بر من این است که شما را نصیحت کرده و خیرخواه شما باشم…حق من بر شما آن است که….در آشکار و پنهان مرا نصیحت کرده و خیرخواهم باشید.»
از امام جواد(ع) نیز، روایات متعددی در موضوعات مختلف عقیدتی به یادگار مانده است که هر کدام در جامعه امروز ما قابل توجه بیش از پیش است. آن حضرت در فرازی می فرمایند: مؤمن نیازمند سه خصلت است: توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود و پذیرش از کسی که او را پند می دهد.
‏‏از تکالیف مهم اسلامی مخالفت با ظلم و ستم و دفاع از مظلوم، تلاش برای اجرای احکام اسلام و جلوگیری از بدعت ها و تحریف ها و خیرخواهی برای مسلمین و حاکمان آنهاست. این وظیفه در مرحله اول وظیفه عالمان دینی و صاحبان موقعیت های اجتماعی است.‏
‏‏البته می توان همه آنچه در بالا اشاره شد را شاخه ای از امر به معروف و نهی از منکر دانست که آیات و روایات متعددی در ضرورت و اهمیت و وجوب آن صادر شده است و بحث پیرامون آن را افزون بر پاسخ یک سوال قرار داده است، اما برای نمونه به یک آیه از قرآن کریم و یک روایت و یک فتوا بسنده می‌ کنیم.‏
‏‏خداوند متعال در آیه ۱۰۴ سوره مبارکه آل عمران چنین می فرمایند: ” وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ باید از شما مسلمان گروهی باشند که به خیر و خوبی دعوت نمایند و به نیکوکاری فرمان دهند و از زشتی بازدارند. این ها رستگارانند.
‏‏امام علی (ع) فرمودند: «انَّ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ لاَ یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لاَ یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ ؛ همانا امر به معروف و نهی از منکر نه مرگی را نزدیک کرده است و نه روزی را دور کرده است».‏
‏‏امام خمینی(س) در دوران ما فقیهی است که مسائل امر به معروف و نهی از منکر را در کتاب تحریرالوسیله پس از دوران طولانی که در کتابها و رساله های علمیه فقها نیامده بود وارد کردند و در مسأله ۵ تا ۱۲ ذیل شرط چهارم به وظیفه علما در این رابطه اشاره کرده است.‏
‏‏به طور مثال ایشان در مسأله ای در کتاب تحریرالوسیله می فرمایند: «اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب- اعلی اللَّه کلمتهم- ترس این باشد که منکر، معروف یا معروف، منکر شود، بر آنان واجب است که علمشان را ظاهر نمایند و سکوت جایز نیست ولو این که بدانند که انکارشان در ترک کار فاعل، مؤثر نیست.»‏
بررسی این حدیث از جهت آثار و ثمرات آن، خودش به نوشتاری مستقل نیاز دارد.

تقوا و نظم در امور
موضوع تقوا و نظم در امور، همه هفته از تریبون های نماز جمعه مطرح می شود.
مقصود از تقوا نگهداری نفس از انجام معاصی الهی است، و حالت درونی است که در انسان متقی باعث می شود که او را از ارتکاب گناه و معصیت باز می دارد. و مقصود از نظم در کلام امیر المومنین (ع) عبارت از انجام گرفتن کارها در زمان خود و در جای خود است «که هر چیزی بجای خویش نیکوست».
از نظر مفهومی، نظم غیر از تقوا است و هر کدام معنایی جدای از دیگری دارند. ولی از نظر مصداقی گاهی با هم جمع و گاهی از هم جدا می شوند.
انجام دادن اعمال واجب و مستحب و دستورات الهی با پرهیز از گناه اگر به صورت منظم انجام گیرد، چنین کاری هم مصداق نظم است و هم مصداق تقوا، و ارتکاب گناه و معصیت و ظلم اگر به صورت دقیق و منظم باشد چنین کاری مصداق نظم است ولی مصداق تقوا نیست. و گاهی موردی ممکن است مصداق تقوا باشد ولی مصداق نظم نباشد مانند این که کسی در زندگی، واجبات را انجام می دهد و محرمات را ترک می کند و مرتکب گناهی نمی شود. ولی کارها و عبادت های او، نظم خاصی ندارد، یک روز اول وقت، یک روز وسط وقت و روزی هم… در این مورد تقوا هست، ولی نظمی وجود ندارد و نظمی قابل ستایش است که در جهت تقوا باشد نه در مسیر معصیت و گناه و خوردن مال مردم.
بنابر این نظم مقوله ای جدا از تقوا می باشد و ارتباط خاصی با تقوا ندارد، تقوا حالت درونی و نفسانی است که انسان را از گناه باز می دارد، ولی نظم حالت کمی و کیفی کارهای انسان در خارج است که چگونه بین آنها ترتیب برقرار کند. و امام در این نامه مطالب مهمی را کنار هم ذکر می کند که چه بسا ارتباطی با هم دیگر ندارد و ضرورتی هم ندارد که این مطالب با همدیگر ارتباط داشته باشد زیرا بسا انسان مطالبی مهمی را به عنوان امور مهم یاد می کند که با همدیگر ارتباط ندارد.
و شاید سرّ تأکید امیر المؤمنین روی این جهت باشد که همین نقش عمده نظم در موفقیت انسان در برنامه ریزی کارها و بهره برداری شایان از وسیله ها و ابزارها باشد، و در یک جمله نظم نقش مهمی در پیشرفت انسان ایفا می کند، البته سفارش حضرت امیر المؤمنین (ع) اختصاص به نظم ندارد، بلکه حضرت در کنار وصیت به تقوا به چند مساله دیگر از جمله نظم اشاره می کند. درباره مسائل دیگر تأکیدات بیشتری دارد، که به خلاصه آن نامه اشاره می شود: «شما را به (۱) ترس از خدا و (۲)دوری از دنیا و (۳)دشمنی با ستمگران، (۴)یاری ستمدیدگان و (۵)نظم در کارها و (۶)آشتی در میان خود سفارش می کنم. (۷)خدا را در نظر بگیرید، (۸)درباره یتیمان و (۹)همسایگان، به (۱۰)قرآن، (۱۱)نماز و (۱۲)جهاد در راه خدا و (۱۳)حج خانه خدا، بر شما باد (۱۴)ارتباط با همدیگر، (۱۵)کمک کردن و (۱۶)دوستی با هم، (۱۷)مبادا با هم قهر کنید. (۱۸)امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید که (۱۹)بدان شما بر شما تسلط می گردند، (۲۰)آنگاه هر چه خدا را بخوانید جواب ندهد.
همین یک جمله خوراک فکری ۲۰ جلسه را برای یک منبری فهیم، فراهم می کند. جامعه تشنه دریافت معارف و حقایق است. وقتی پای منبر می رود یا پیچ تلوزیون را باز کند، فقط از حجاب یا حرف های کلیشه ای و تکراری بحث شود، بطور طبیعی منزجر می شود و برایش جذابیت نخواهد داشت. لذا به قول معروف: «عسل زیادی هم که بخوری، زده می شوی!»

 

اختلاس
یکی از موضوعاتی که سالهاست جامعه ما را درگیر کرده است موضوع اختلاس است. اینکه چرا تکرار می شود؟ مختلسین کجا می روند و آیا مجازات می شوند؟ میزان مجازاتشان متناسب با جرم هست؟ این اختلاس ها چه ضربه ای به ایمان مردم، انقلاب و اقتصاد کشور می زند؟ ووو
واقعا اگر یک منبری توانا در این خصوص صحبت کند چه تعداد از افراد جامعه پای منبر او (خواه در تلوزیون باشد یا در یک مسجد) می نشینند؟

اما اختلاس چیست و آیا حکم فقهی دارد؟
اختلاس برداشت غیرقانونی اموال دولتی یا وابسته به دولت یا نهادهای حاکمیتی که توسط کارمندان و کارکنان دولت یا وابسته به دولت انجام می‌گیرد، گفته می‌شود.[۱][۲] اختلاس گونه‌ای از خیانت در امانت محسوب می‌شود[۳] که بیشتر به صورت برنامه‌ریزی شده، منظم و پنهان و بدون رضایت و آگاهی دیگران انجام می‌پذیرد.

شرایط تحقق اختلاس
اول، مرتکب باید از کارمندان و کارکنان موسسات دولتی یا وابسته به آن باشد. دوم، مرتکب باید در اموال دولت یا اموالی که متعلق به نهادها یا شرکتهای وابسته به دولت است مرتکب خیانت گردد. سوم، اموال فوق باید بر حسب وظیفه به مأمور سپرده شده باشد. چهارم، بنا به نظرات برخی حقوقدانان اختلاس شامل اموال غیرمنقول نمی‌شود و منصرف به اموال منقول است. پنجم، مرتکب باید اموال مذکور را به نفع خود یا دیگری برداشت و تصاحب کند و ششم، مرتکب باید دربرداشت اموال و وجوه دولتی عامد باشد

اختلاس در قانون مجازات ایران
قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء اختلاس و کلاهبرداری مصوب ۱۳۶۷/۹/۱۵ مجمع تشخیص مصلحت نظام به این جرم به شرح زیر اشاره کرده‌است:
ماده ۵:هر یک از کارمندان ادارات و سازمانها یا شوراها یا شهرداریها و مؤسسات و شرکتهای دولتی یا وابسته به دولت یا نهادهای انقلابی و دیوان محاسبات و مؤسساتی که به کمک مستمر دولت اداره می‌شوند و دارندگان پایه قضایی و به‌طور کلی قوای سه‌گانه و همچنین نیروهای مسلح و مأمورین به خدمات عمومی اعم از رسمی یا غیررسمی وجوه یا مطالبات یا حواله‌ها یا سهام یا اسناد و اوراق بهادار یا سایر اموال متعلق به هر یک از سازمانها و مؤسسات فوق‌الذکر یا اشخاص را که بر حسب وظیفه به آنها سپرده شده‌است بنفع خود یا دیگری برداشت و تصاحب نماید مختلس محسوب و به ترتیب زیر مجازات خواهد شد. در صورتیکه میزان اختلاس تا ۵۰۰۰۰ ریال باشد مرتکب به ۶ ماه تا ۳ سال حبس یا انفصال موقت و هر گاه بیش از این مبلغ باشد به ۲ تا ۱۰ سال حبس یا انفصال دایم از خدمات دولتی و در هر مورد علاوه بر رد وجه یا مال مورد اختلاس به جزای نقدی معادل دو برابر آن محکوم می‌شود.
تبصره ۱ – در صورت اتلاف عمدی مرتکب علاوه بر ضمان به مجازات اختلاس محکوم می‌شود.
تبصره ۲ – چنانچه عمل اختلاس توأم با جعل سند و نظایر آن باشد در صورتیکه میزان اختلاس تا ۵۰۰۰۰ ریال باشد مرتکب به ۲ تا ۵ سال حبس و ۱ تا ۵ سال انفصال موقت و هرگاه بیش از این مبلغ باشد به ۷ تا ۱۰ سال حبس و انفصال دایم از خدمات دولتی و در هر دو مورد علاوه بر رد وجه یا مال مورد اختلاس به جزای نقدی معادل دو برابر آن محکوم می‌شود.
تبصره ۳ – هرگاه مرتکب اختلاس قبل از صدور کیفر خواست تمام وجه یا مال مورد اختلاس را مسترد نماید دادگاه او را از تمام یا قسمتی از جزای نقدی معاف می‌نماید و اجرای مجازات حبس را معلق ولی حکم انفصال دربارهی او اجرا خواهد شد.
تبصره ۴ – حداقل نصاب مبالغ مذکور در جرایم اختلاس از حیث تعیین مجازات یا صلاحیت محاکم اعم از این است که جرم دفعتاً واحده یابه دفعات واقع شده و جمع مبلغ مورد اختلاس بالغ بر نصاب مزبور باشد.
تبصره ۵ – هر گاه میزان اختلاس زاید بر ۱۰۰۰۰۰ ریال باشد، در صورت وجود دلایل کافی، صدور قرار بازداشت موقت به مدت ۱ ماه الزامی‌است و این قرار در هیچ‌یک از مراحل رسیدگی نخواهد بود. همچنین وزیر دستگاه می‌تواند پس از بازداشت موقت، کارمند را تا پایان رسیدگی و تعیین‌تکلیف نهایی وی از خدمت تعلیق کند. به ایام تعلیق مذکور در هیچ حالت هیچگونه حقوق و مزایایی تعلق نخواهد گرفت.
تبصره ۶ – در کلیه موارد مذکور در صورت وجود جهات تخفیف دادگاه مکلف به رعایت مقررات تبصره یک ماده یک از لحاظ حداقل حبس و نیز بنا به مورد حداقل انفصال موقت یا انفصال دایم خواهد بود.
ماده ۷ -مجازات شروع به اختلاس حسب مورد حداقل مجازات در همان مورد خواهد بود و در صورتی که نفس عمل انجام شده نیز جرم باشد، شروع کننده به مجازات به آن جرم محکوم می‌شود. مستخدمان دولتی علاوه بر مجازات مذکور چنانچه در مرتبه مدیر کل یا بالاتر یا همتراز آنها باشد به انفصال دایم از خدمات دولتی و در صورتی که در مراتب پایین‌تر باشد به ۶ ماه تا ۳ سال انفصال موقت از خدمات دولتی محکوم می‌شوند.

 

نظام عادل قضایی
نظام قضایی عادلانه آرزوی هر فرد جامعه است. تنها مجرمین هستند که اجرای عدالت را دوست ندارند. تصور کنید که اگر همه افراد در برابر قانون مساوی بودند و هیچ کس نمی توانست با رانت از مجازات فرار کند، چه اتفاق مهمی در جامعه بوجود می آمد.
وقتی مجرم با خیال اینکه اگر روزی به دام افتاد می تواند با رشوه و یا انواع رانت از مجازات فرار کند و تبرئه بشود، برای ارتکاب به جرم جرأت پیدا می کند. نظام عادل قضایی یک پشتوانه قوی برای اعتماد عمومی و تظلم خواهی است.
شاخصه‌های عدالت قضایی از دیدگاه امیر المؤمنین علی(ع)
سیره علوی مملو از عدالت قضایی است. روایاتی که از آن حضرت در فقه قضا و اصول قضاوت نقل شده، از یک سو و وقایع و مرافعاتی از مردم که بر آن حضرت عرضه شده و او میان آنان قضاوت کرده یا مراجعات خود ایشان به قضات جهت استیفای حقوق خود همگی شواهد مستندی بر اهمیت عدالت قضایی نزد حضرت می‌باشد. ایشان عدالت را برای احقاق حق لازم می‌شمرند و تأکید ایشان برای اعطای حق به صاحب آن را می‌توان دلیل عمده ایشان به اهمیت عدالت قضایی در اسلام در نظر گرفت. داستان‌های مختلف منقول در مورد ایشان همچون دادن طفل به مادر حقیقی (ر.ک. به: سیدبن طاوس۱۳۷۰: ۱۸۷-۱۸۶) یا رجوع ایشان به همراه یهودی به قاضی (ر.ک. به: مجلسی ۱۴۰۳ج۴۱: ۵۶) مؤید نگرش حقیقی ایشان به مفهوم عدالت می‌باشد. نظام قضایی حضرت مرکّب از اصول کلی قضاوت است که مجموعاً به کمک هم، عدالت قضایی در حکومت اسلامی را تأمین می کنند. که برخی از این اصول کلی قضاوت که در آثار آن حضرت آمده با جدیدترین نظریات حقوقی و قضایی معاصرهماورد است بلکه بر آنها برتری دارد.

۱ـ مبنای قضاوت و حکم
یکی از شاخصه‌های عدالت قضایی در سیره علوی آن است که قضاوت روا نیست مگر براساس کتاب خدا و سنّت پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و اجتهاد امام مسلمین یا فقها و هیچ حکمی جز این، صحیح نیست. امیرالمؤمنین علی (ع) این مبنا را در احادیث متعددی توضیح داده است. در عهد نامه معروف مالک اشتر می‌فرماید: به قاضیان شهر بنویس، هرحکمی را که در آن اختلاف دارند نزد تو بفرستند، سپس این حکم‌ها را بررسی کن، هرکدام موافق کتاب خدا و سنت پیامبر و سخن امام تو بود، آن را امضا و ایشان را برآن وادار کن. در مورد آنچه بر تو مشتبه شده نیز فقها را گردآور، با آنان در این باب سخن بگو، بعد بپذیر آنچه را فقیهان در محضر تو بر آن یک سخن شده‏اند. زیرا هر امری که رعیت در آن اختلاف کنند به حکم امام برگردانده می‌شود و بر امام است که با استعانت از خدا در اقامه حدود و واداشتن مردم به فرمان خدا بکوشد (نهج البلاغه: نامه ۵۳).

۲ـ شرایط و صفات قاضی
از جمله سخنان امیرالمؤمنین علی(ع) در خصوص عدالت و اهمیت آن را می‌توان در فرمان امام به مالک اشتر جستجو کرد. ایشان در جای جای این فرمان، مالک را به رعایت عدالت در ابعاد مختلف جامعه توصیه می‌کند که از مهم‌ترین مفاد آن، امر به اجرای عدالت قضایی در جامعه اسلامی است. حضرت در فرمان خود به مالک به حدی بر قضاوت و رسیدگی به امور قضات تأکید دارد که می‌فرماید: از میان مردم، برترین فرد نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن، کسانی که مراجعه فراوان آنها را به ستوه نیاورد و برخورد مخالفان با یکدیگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشاری نکند و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد، طمع را از دل ریشه‌کن کند و تا رسیدن به حق به اندک شناخت بسنده نکند و در موارد شبهه یعنی در مواردی که موضوع یا حکم به‌طور دقیق مشخص نیست بیش از دیگران احتیاط کند، و در یافتن دلیل، اصرار او از همه بیش‌تر باشد و از رفت‌وآمد مکرر صاحبان دعوا کمتر به ستوه آید، در کشف امور از همه شکیباتر و پس از آشکارشدن حقیقت و روشن شدن حکم خدا بیش از دیگران در صدور رأی قاطعیت به خرج دهد، کسی که ستایش‌ها و چاپلوسی‌ها و چرب‌زبانی‌ها وی را به کبر و خودبینی وادار نسازد و فریب فریبکاران و دغلبازی مکاران او را فریب ندهد و به سوی اقدام نامناسب مایل نسازد و چنین قضاتی اندکند (نهج البلاغه: نامه ۵۳).

۳- استقلال قضایی
مولای متقیان علی(ع) که مبین و مفسر اهداف شریعت مقدس اسلام است در فرمان خود به مالک اشتر پس از انتخاب قاضی به اصل استقلال قضایی تأکید داشته و می‌فرمایند: حقوق قاضی را افزون کن و آن قدر به او ببخش که فقر او را برطرف و نیاز او به مردم را کم کند و او را در قلمرو فرمانروائیت چنان مقام و منزلتی ببخش که هیچ یک از خواص و نزدیکان تو در آن منزلت و مقام طمع نبندد تا در اوج آن مقام شامخ از اندیشه مکر و سعایت بد اندیشان ایمن باشد و نمّامان را فرصت فتنه درباره او دست ندهد و او را نزدیک خود بنشان و قضاوت او را امضا و حکمش را اجرا کن و پشتیبان او باش (نهج‌البلاغه: نامه ۵۳).

حضرت همه این سفارش‌ها را برای احیای دین و خارج ساختن آن از دست بدکاران لازم می‌شمرند.
۴- علنی بودن محاکمه
یکی دیگر از شاخصه‌های عدالت قضایی، در نزد امیر المؤمنین علی(ع) علنی بودن محاکمات است. در سیره آن حضرت نیز چنین می‌بینیم که در مسجد قضاوت می‌کرد و در مسجد کوفه جایگاهی داشت به نام «دکه القضاء». وی به شریح قاضی نیز دستورداد چنین کند، چون شنیده بود که شریح در خانه خود قضاوت می‌کند، فرمود: «‌ای شریح (برای قضاوت) در مسجد بنشین، این میان مردم عادلانه‌تر است. برای قاضی سبک است که در خانه‌اش قضاوت کند» (تمیمی مغربی ۱۳۸۵ ج ۲: ۵۳۴؛ نجفی بی‌تا ج ۴۰: ۸۱).
۵- سرعت عمل در دادرسی
اگرچه دقت و کیفیت اجرای عدالت در کار قضا مهم و ضروری است اما سرعت عمل در تحقق آن نیز اهمیت بسیاری دارد. سرعت عمل به معنای انجام وظایف کاری در کمترین زمان ممکن و پرهیز از کندی و سستی در انجام کار و پرهیز از معطل نمودن ارباب رجوع و انجام کار در زمانی بیش‌تر از حد نیاز می‌باشد (رضایی‌زاده ۱۳۸۳: ۱۲۸).
سهولت قضاوت و سرعت عمل و حذف تشریفات و تعقیداتی که موجب فوت وقت و از دست رفتن فرصت و ضرر اطراف دعوا و بی‌اثر شدن قضاوت و اجرای حدود در جامعه می‌شود، یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های عدالت قضایی نزد امام علی(ع) است. این اصل، هم در قضاوت‌های آن حضرت آشکار است و هم در فرمان‌ها و سخنان خود تأکید می‌فرمودند: «در اجرای حدود هیچ مهلتی روا نیست»[۱۲] و همواره قضات را فرمان می‌داد که در ستاندن حقوق مردم از کسانی که امروز و فردا می‌کنند و حقوق دیگران را به تأخیر می‌اندازد شتاب کنند. سلمه بن کهیل در کلامی می‌گوید: امیرالمؤمنین علی(ع) به شریح گفت: بر قدرتمندان توانگری که در ادای اموال و حقوق مردم امروز و فردا می‌کنند و اموال مردم را نزد حکام می‌فرستند، نظارت کن و حقوق مردم را از آنان بگیر و اگر ملک و خانه‌ای دارند بفروش و حقوق مردم را ادا کن. از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: امروز و فردا کردن مسلمان توانگر نسبت به پرداخت حقوق مردم، ظلم به مسلمانان است (شیخ طوسی ۱۴۰۷ ج ۶: ۲۲۶-۲۲۵؛ مجلسی ۱۴۰۳ ج ۷۷: ۲۵۱؛ شیخ صدوق ۱۴۱۳ ج ۳: ۱۵).
از دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) کندی و سهل‌انگاری در کارها موجب تضییع حقوق دیگران شده، و درنگ و سستی نمودن پس از ایجاد فرصت نشانه حماقت و نادانی فرد است، کسی که خود سرعت عمل نداشته باشد دیگران او را کفایت نخواهند نمود .
با توجه به روایات مذکور می‌توان به این نتیجه رسید که سرعت در اجرای عدالت نشانه صلابت متصدیان امر قضا در اجرای عدالت است و کندی در اجرای عدالت بیانگر سستی و عدم جدیّت آنان در این زمینه است. از آنجا که آثار ظلم و ستم بسیار مخرب است، موجب می‌گردد متصدیان امر قضا فرصتی برای جبران نداشته باشند.

۶- اصل فردی کردن مجازات‌ها
مطابق این اصل، قاضی باید با توجه به عوامل مربوط به فرد (سن، جنس، میزان سلامت عقل و…) و عوامل خارج از اراده فرد (اضطراب، اجبار و اکراه و…)، اصل تناسب بین عمل ارتکابی (جرم) و کیفر را لحاظ کرده و در میان انواع گزینه‌های کیفری، گونه‌ای را برگزیند که هم عدالت اجرا شود و هم اهداف مجازات‌ها بهتر تأمین گردد. لازمه تحقق اصول فردی کردن مجازات‌ها تهیه پرونده شخصیت است که با ملاحظه آن بتوان کیفری متناسب با وضعیت و شخصیت مجرم اعمال نمود. در نظام اسلامی نیز به نوعی این اصل پذیرفته شده است و در احادیثی به اوضاع و احوال و شرایط جسمانی و روحی مجرم در تعیین مجازات اشاره شده است.
در دیدگاه امیر مؤمنان علی(ع) روش برخورد با مجرمان، تابع نوعی از نگرش است که در آن باید به عنصر روانی و ذهنی متهم توجه داشت. آن‌حضرت، مجرم را انسانی متعارف، مسئول و مستحق مؤاخذه، اما سزاوار رحمت و شفقت می‌داند و بزهکاری را امری عارضی می‌شمارد، نه ذاتی (میرخلیلی ۱۳۸۰ ج۶: ۳۸۳). امام مجازات بیماران، زنان حایض، مستحاضه، و حامله را به تأخیر می‌انداختند و می‌فرمودند: اجرای حد بر چهار دسته از زنان تا وقت معینی به تأخیر انداخته می‌شود: زن مستحاضه، حایض، و نفاس تا پاک شود و زن آبستن تا فرزندش را بزاید. (نورى ۱۴۰۸ج ۱۸: ۱۷). در جای دیگر می‌فرماید: حدّ بر مجذوم و دارنده حصبه تا وقتی که خوب گردند اجرا نمی‌شود (نوری ۱۴۰۸ ج ۱۸: ۱۶). همان‌طور که ملاحظه می‌گردد، امام علی(ع) فقط به عنصر مادی توجه ندارد، بلکه به عنصر ذهنی و روانی متهم نیز توجه دارد و مسئولیت را نه فقط مادی، بلکه ذهنی نیز می‌داند.

۷- حق دفاع و وکیل گرفتن برای متهم
حق دفاع و وکیل گرفتن برای متهم از شاخصه‌های مهم عدالت قضایی در دادرسی اسلامی است.
حق دفاع: در سیره حضرت علی(ع) می‌بینیم که در تمام قضاوت‌های خود، دفاع متهمان را می‌شنید و به آنان حق دفاع می‌داد؛ حتی به شریح قاضی فرمان داد که برای حفظ حق مدعی‌علیه حتی با وجود بینه با برگرداندن قسم به مدعی قضاوت را مؤکد کند]. همچنین به شریح فرمان داد کسی را که مدعی است شهودی دارد که غایب هستند یا دلیلی دارد که در آینده می‌تواند ارائه کند، مهلت دهد به او فرمود: «برای کسی که مدعی است شهود غایبی دارد، مهلتی تعیین کن، اگر آنان را حاضر کرد، حق او را بگیر و اگر آنان را حاضر نکرد، علیه او حکم خواهد شد».
حق انتخاب وکیل:قوه قضاییه در مقام رسیدگی و صدور حکم مسئول تحقق بخشیدن به عدالت است و این نتیجه وقتی به دست می‌آید که محیط مساعد و امکانات مناسب برای محاکمه فراهم باشد.
همان‌گونه که دستگاه قضایی اشخاص حقوقدان و مطّلع همچون قضات را در اختیار دارد تا به نمایندگی از سوی جامعه، افراد را تحت تعقیب کیفری قرار دهند و با تشخیص و مهارت خود در تمام مراحل دادرسی از حقوق عموم دفاع نمایند، بسیار بجاست که هر یک از اصحاب دعوا نیز چنین حقی را دارا باشند و به منظور دفاع از خود و ردّ اتهامات وارده اقدام نمایند، تا تعادل میان طرفین این دعوای عمومی حفظ شود. بنابراین داشتن وکیل در کلّیه دعاوی از حقوق اولیه هر فرد محسوب می‌شود (بوشهری ۱۳۵۴ ج ۱: ۲۸).
حضرت علی(ع) می‌فرماید: «هر کس وکیلی را تعیین کرد حکم به وکیل او تعلق می‌گیرد و وکالت بدون حضور خصم، جایز است».

۸- حق نقض حکم و استیناف
در آثار امیرالمؤمنین علی(ع) مشهود است که وی حق نقض حکم و استیناف محاکمه را به رغم صدور حکم قاضی، برای خود محفوظ می‌داشت. این بدین معنا است که حاکم، حق استیناف یا تمیز حکم را دارد.
۱- در روایتی از حضرت علی(ع) آمده است: «هر گاه قاضی به خطا بودن حکم خود پی ببرد، قضاوت خود را مردود می‌کند یا قضاوتش مردود می‌شود».
۲‌- به استناد روایتی از امام علی(ع) نقل شده است که: «پیامبر(ص) علی(ع) را که جوان بود به یمن گسیل کرد تا میان آنها داوری کند… در روایت یاد شده آمده است که دعوایی به او عرضه شد، وی گفت: میان شما دادرسی می‌کنم اگر خشنود شدید، آن دادرسی است، و گرنه شما را از یکدیگر باز می‌دارم تا به خدمت پیامبر خدا(ص) برسید و او میان شما دادرسی کند. پس چون دادرسی به پایان رسید آنان به پذیرش حکم رضایت ندادند و در ایام حج نزد پیامبر(ص) آمدند… و پیامبر(ص) حکم علی(ع) را تأیید کرد و فرمود: حکم همان است که او داد (محقق داماد۱۳۸۳: ۲۲).
بنابراین از روایت مذکور نتیجه می‌گیریم که اعتراض به حکم قاضی چیزی شناخته شده و معمول بوده است و رجوع به پیامبر(ص)، پس از نپذیرفتن حکم قاضی، نه از این جهت بوده که پیامبر(ص) سمت قانون‌گذاری و اجرایی داشته؛ بلکه به اعتبار منصب قضای وی بوده است. این همان چیزی است که در روزگار ما مرحله پژوهشی یا استیناف خوانده می‌شود.

۹- اصل برائت
اصل برائت یکی از اصول و قواعد بنیادین محاکمات جزایی است که از حقوق شهروندان در برابر قدرت‌طلبی‌های قوای محاکمه حمایت می‌کند. هرچند ممکن است در عالم واقع متهم حقیقتاً مرتکب جرم شده باشد اما به جهت فقدان دلیل و مدرک و ایجاد شبهه و شک در بزهکار بودن متهم، بنا بر اصل عدم بزهکاری حکم بر برائت وی صادر می‌نماییم.
برائت متهم قبل از اثبات محکومیت او از شاخصه‌های عدالت قضایی نزد امام علی(ع) به ویژه در موارد حقوق الله است. در این موارد، حد با شبهه رفع می‌شود و جز با بینه، حد اجرا نمی‌شود و متهم ملزم به سوگند نیست. امام(ع) فرمود: «در حد سوگند نیست]» بلکه متهم تا با بیّنه حد بر او اثبات نشود، بی‌گناه شمرده می‌شود. سه نفر نزد حضرت آمدند و علیه کسی گواهی به زنا دادند، حضرت به آنان فرمود: شاهد چهارم کجاست؟ گفتند: هم‌اینک می‌رسد. امام(ع) فرمود: ایشان را حد قذف بزنید (شیخ طوسی ۱۴۰۷ج۱۰: ۵۱).

۱۰- اصل مساوات
یکی از مسائل زیربنایی که باید در دادرسی رعایت شود یکسان‌نگری به اصحاب دعواست. امام علی(ع) در عینیت بخشیدن به این اصل در مورد خود و دیگران، ممتاز است.
۱- کلینی از سلمه بن کهیل نقل می‌کند که گفت شنیدم امیرالمؤمنین(ع) به شریح قاضی می‌فرمود: «میان مسلمانان در نگاه کردن و سخن گفتن و نشستن خود برابری را رعایت کن، تا نزدیکانت به جانبداری تو امید نبندند و دشمنانت از دادگری تو، نومید نشوند»
۲‌- در خبر دیگری از امیرالمؤمنین(ع) آمده است که می‌فرمود: شایسته نیست قاضی به یکی از طرفین توجه داشته باشد و به طرف دیگر بی‌توجه باشد، قاضی باید نگاهش را عادلانه میان طرفین تقسیم کند و اجازه ندهد یکی از طرفین نسبت به دیگری اظهار سلطه و دست درازی کند. به تعبیر حضرت: «کسی که گرفتار قضاوت و داوری بین مردم می‌شود باید در اشاره و نگاه کردن و وضع نشستن بین آنان یکسان رفتار کند».
۳‌- در زمان خلافت علی(ع) در کوفه، زره آن حضرت گم شد، پس از چندی آن را در دست یک مرد نصرانی دیدند. علی(ع) او را به محضر قاضی شریح برد و در کنار او نشست و آن‌گاه به زرهی که نزد مرد نصرانی بود اشاره کرد و فرمود: «این زره از آن من است و من آن را نه فروخته‌ام و نه آن را به کسی بخشیده‌ام.» شریح پس از شنیدن ادعای مدعی رو به نصرانی کرد و گفت: در مقابل این دعوا چه دفاعی داری؟ نصرانی گفت: این زره از آن من است، لیکن امیرالمؤمنین را نیز دروغگو نمی‌شناسم.
شریح چون سخن نصرانی را شنید از امیرالمؤمنین(ع) خواست تا بر اثبات دعوای خود بینه و گواهی اقامه کند و چون امیرالمؤمنین(ع) گواهی نداشت شریح به نفع نصرانی حکم داد و ختم محاکمه را اعلام کرد. در این هنگام مرد نصرانی زره را برداشت و قاضی را بدرود گفت؛ لکن هنوز چند قدمی از محضر قضا دور نشده بود که وجدان حساس او به هیجان آمد سپس برگشت و گفت: گواهی می‌دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و گواهی می‌دهم که محمد(ص) بنده و پیامبر او است. زیرا چنین آیینی که شخص اول جهان اسلام را با مردی نصرانی برابر می‌نشاند و به قاضی دادگاهش چنین آزادی می‌دهد که دور از هر گونه نگرانی و تشویش، به دعوا و دفاع رسیدگی کند و به نفع فردی بیگانه و زیان خلیفه مسلمین حکم کند، جز از منبع وحی برنخاسته و جز برپایه حق بنیاد نشده است، سپس تازه مسلمان رو به امیرالمؤمنین(ع) کرد و گفت: «به خدا قسم این زره از آن تو و هم اکنون در اختیار توست». چنین عدالتی در زندگی نصرانی تحولی عظیم پدید آورد و حق پرستی و عدالت پروری اسلام، تازه مسلمان را چنان تحت تأثیر قرار دادکه هم استعداد خیر و فضیلتش رو به فعلیت نهاد و هم تاریخ حیاتش را چنان دگرگون ساخت که از همان روز نخست در سلک دوستان و فداییان امیرالمؤمنین(ع) درآمد، و در میدان کارزار صفین و نهروان با دشمنان حق پیکار کرد و تا آخرین لحظات حیات، وظیفه جهاد را فرو نگذاشت و حیات فانی دنیوی را به پیوند زندگانی جاویدانی بیاراست (مجلسی ۱۴۰۳ج ۴۱: ۵۶؛ بلاغی ۱۳۴۵: ۲۷۰).

۱۱- اخلاق قضایی
امام(ع) در قضاوت‌های خود با دیگران مهربان و نرم خو بود، خود را با آنان برابر می‌دانست، یاریگر ناتوانان بود، اما در همین وقت نسبت به خود و خاندان و اطرافیان و فرماندارانش، سختگیر بود. این از مهم‌ترین شاخصه‌های عدالت قضایی است. از طرفی، حضرت امیرمؤمنان(ع) می‌فرمایند: «قوی در نزد من ضعیف است تا وقتی که حق مظلوم را از او باز ستانم و ضعیف نزد من قوی است تا وقتی که حق او را به وی بازگردانم[۲۴]» از طرفی دیگر، با خودش و کاتبش رفتاری سختگیرانه دارد. علی بن ابی رافع، کاتب حضرت علی(ع) و خزانه‌دار بیت‌المال می‌گوید: از طرف علی بن ابی‌طالب، خزانه‌دار بیت‌المال و کاتب او بودم، در بیت‌المال گردن‌بند مرواریدی بود که از جنگ بصره بدست آمده بود. دختر امیرالمؤمنین(ع) نزد من فرستاد که شنیدم در بیت‌المال گردن‌بند مرواریدی هست که در اختیار توست، می‌خواهم برای آرایش عید قربان آن را عاریه بگیرم. من پیام فرستادم آیا آن را به عنوان عاریه مضمونه می‌خواهی که بازگردانی؟ گفت آری، عاریه مضمونه که پس از سه روز بازگردانم. گردن‌بند را به او داد. امیرالمؤمنین(ع) گردن بند را نزد دخترش دید و آن را شناخت، به او گفت: این را از کجا آورده‌ای؟ دختر گفت: آن را از علی بن ابی رافع خزانه‌دار بیت‌المال، عاریه گرفتم برای آرایش در روز عید، سپس آن را باز می‌گردانم. امیرالمؤمنین(ع) مرا خواست. نزد او رفتم، گفت:‌ای پسر ابورافع آیا به مسلمانان خیانت می‌کنی؟ گفتم: پناه بر خدا از خیانت به مسلمانان. گفت: چگونه گردن‌بندی که جزو بیت‌المال مسلمانان است، بدون اذن من و رضایت آنان به دختر امیرالمؤمنین(ع) عاریه دادی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین دختر تو بود و آن را از من عاریه خواست، من نیز آن را به عنوان عاریه مضمونه به او دادم که بازگرداند. من ضامن آن هستم و بر من است که آن را سالم به جای خود برگردانم. فرمود: آن‌را همین امروز به جای خود برگردان و اگر مثل این کار را تکرار کنی، تو را مجازات خواهم کرد. سپس فرمود: اگر دختر من این گردن‌بند را به صورت عاریه مضمونه نگرفته بود، به خدا سوگند نخستین‌هاشمی می‌بود که دست او را به جرم سرقت قطع می‌کردم. این سخن امام به دخترش رسید، دختر امام به او گفت: یا امیرالمؤمنین، من دختر تو و پاره‌ای از وجود تو هستم، چه کسی از من به پوشیدن این گردن‌بند سزاوارتر است؟ امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: ‌ای دختر علی‌ بن ابی‌طالب خود را از حق دور مکن، آیا همه زنان مهاجران در این عید، با چنین گردن‌بندی آرایش کرده بودند؟ ابن ابی رافع می‌گوید: گردن‌بند را از دختر امیرالمؤمنین(ع) گرفتم و به جای خود بازگرداندم (شیخ طوسی ۱۴۰۷ ج ۱۰: ۱۵۲- ۱۵۱؛ مجلسی ۱۴۰۶ج۱۰: ۲۳۴؛ فیض کاشانی ۱۴۰۶ج۱۵: ۵۵۴- ۵۵۳).

۱۲- نظارت بر قضاوت قاضیان
امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر فرمان می‌دهد که بر قضاوت قاضیان نظارت شود. ایشان می‌فرماید: از قضات خود و نحوه کارشان بسیار خبر گیر، و بررسی و تحقیق کن مبادا که در رفتار و عمل و نحوه قضاوت از حدود الهی، و اخلاق اسلامی خارج شوند. در تاریخ اسلام نمونه‌هایی از تنبیه متخلف ذکر شده است که نشان از حساسیت امام علی(ع) نسبت به تخلف آنها دارد. ابن اخوه از محدثان قرن ۶ هجری نقل می‌کند که: امیرالمؤمنین علی(ع) ابوالاسود دوئلی را در همان نخستین روز که به منصب قضا گمارده بود عزل کرد، و ابوالاسود چون فرمان عزل خود را دریافت کرد سراسیمه نزد امیرالمؤمنین(ع) شتافت و گفت: یا امیرالمؤمنین(ع) علت عزل من چیست؟ در صورتی که به خدا قسم نه خیانت کرده‌ام و نه متهم به خیانت شده‌ام. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تو در ادعای خود صادقی و در انجام وظیفه شرط امانت را رعایت کرده‌ای، لکن به من اطلاع داده‌اند که چون طرفین دعوا برای محاکمه نزد تو می‌آیند تو بلندتر از ایشان سخن می‌گویی (مصدق ۱۳۸۰: ۱۶).

۱۳- دعوت به صلح و سازش
تشویق به صلح و آشتی قبل از قضاوت را امام علی(ع) در موارد متعددی به عنوان اصلی از اصول قضایی، مورد تأکید قرار دادند. ایشان پس از نقل یکی از قضاوت‌های پیامبر فرمود: «پیامبر(ص) طرفین را به صلح دعوت می‌کرد و آن قدر ادامه می‌داد تا صلح می‌کردند»[۲۶].
این اصل امروزه به عنوان قضازدایی یا غیر قضایی کردن و حل و فصل شمار زیادی از دعاوی از طریق مراجع غیر قضایی نظیر شورای حل اختلاف از وظایف دستگاه قضایی است (صادقی ۱۳۸۴: ۱۴۸). زیرا به راستی چه ضرورتی وجود دارد که به تمامی جرایم و دعاوی و تخلفات در چهارچوب تشکیلات قضایی رسیدگی صورت بگیرد. مقوله قضازدایی به معنی نفی قاعده عام و رسمی بودن دادگستری به عنوان مرجع تظلمات نمی‌باشد بلکه به این معناست که اشخاص مکلف باشند قبل از مراجعه به دادگستری به مرجع دیگری که بسا در احقاق حق سریع‌تر، آسان‌تر، ارزان‌تر و در نتیجه عادلانه‌تر عمل نمایند، مراجعه کنند و سپس در صورت عدم توفیق آن مرجع (در فصل و ختم کامل آن موضوع) به حکم ضرورت و با عنایت به مرجع عام و رسمی بودن دادگستری به محاکم قضایی تظلم‌خواهی نمایند. در این معنا قضا‌زدایی به معنای مطلق آن متصور نیست بلکه معنای نسبی آن مدّ نظر است (محمودی ۱۳۸۵: ۱۰۸).

۱۴- فلسفه مجازات از دیدگاه امیر المؤمنین علی(ع)
فلسفه مجازات نزد امام (ع) کیفر به معنای آزاررسانی به مجرم یا تحقیر او نیست؛ بلکه به معنای تهذیب و اصلاح مجرم است. همچنین در تجربه قضایی امام علی(ع) فلسفه و هدف دیگری برای مجازات وجود دارد و آن اصلاح جامعه و بازداشتن دیگران از ارتکاب جرم است، این هدف، اقتضا دارد برخی از حدود و مجازاتها، علنی اجرا شود. از فروع این اصل، مسأله سقوط مجازات به واسطه توبه و اصلاح شدن مجرم قبل از دستیابی به اوست. لذا نقش اساسی توبه را در نظام قضایی اسلام چه قبل از ورود به محکمه و چه پس از اثبات جرم نباید نادیده گرفت. نقش مهم توبه در نفی مجازات قبل از ورود به محکمه از آن جهت است که شریعت، هدایت و اصلاح را فی حد ذاته اراده کرده است، نه از طریق مجازات کردن. معصومین(ع) نیز توجه ویژه‌ای به توبه و اصلاح مجرمان داشته‌اند. حضرت علی(ع) از مقر به زنا پرسید: چرا چنین اقرار می‌کنی؟ وی پاسخ داد: برای اینکه پاک شوم. حضرت فرمود: چه پاکی برتر از توبه؟ سپس فرمود: «آیا کسی از شما که مرتکب گناه می‌شود، نمی‌تواند گناهانش را پنهان بدارد چنان که خداوند آنها را پنهان داشته است (شیخ صدوق ۱۴۱۳ج ۴: ۳۱). از ایشان نقل شده است: «اگر زن مرتد گردد زندانی می‌شود تا توبه کند (مسلمان شود) یا بمیرد اما کشته نمی‌شود» (تمیمی مغربی ۱۳۸۵ج ۲: ۴۸۰). گاه امام(ع) می‌بیند زندانی اصلاح شده و توبه کرده و در او تغییر ایجاد شده است لذا صلاح را در این می‌بیند که او را آزاد کند (شیخ صدوق ۱۴۱۵: ۸۲). بر این اساس فقها حتی پس از اثبات جرم و محکومیت نیز عفو و آزادی زندانی را در صورت ظهور توبه و در نظر گرفتن مصلحت وی و جامعه اسلامی جایز دانسته‌اند (نجفی بی‌تاج ۴۱: ۲۹۴).

۱۵- اصل کرامت انسانی در برخورد با مجرمان و متهمین
اصل کرامت انسانی در برخورد با مجرمان و متهمین از اهمیت ویژه‌ای در قضاوت‌های حضرت برخوردار است. در سیره و روش قضای امیر مؤمنان علی (ع) بر اساس قضاوت‌های متعددی که از ایشان در تاریخ دادرسی اسلام به ثبت رسیده، هرگز از اعمال اذیت و آزار جسمی (مانند تنبیه بدنی و سایر انواع شکنجه مانند گرسنگی دادن) و آزار روانی (مانند دشنام دادن، ترساندن، اجبار و هرگونه رفتار غیر انسانی) استفاده نمی‌‌کرد.
در روایتی نقل شده است که علی(ع) بر مردی حدّ الهی را اقامه و جاری فرمود. مردم آن مرد را دشنام می‌دادند و لعنت می‌کردند. امام در مقام نهی آنان فرمود: او نسبت به این گناهش مورد مؤاخذه و سؤال قرار نمی‌گیرد (محمدی ری شهری بی تا ج ۱: ۵۸۸).
روش امیرالمؤمنین علی(ع) در برخورد با مجرمین و متهمین به گونه‌ای بوده است که نه تنها آنها را به اعتراف و اقرار وادار نمی‌کرد، بلکه آنان را از اعتراف و اقرار به جرم بر حذر می‌داشت و از شنیدن اقرار و اعترافات آنان خودداری می‌کرد تا جرم و گناه بر ایشان ثابت نشود و حکم خدا و مجازات متوجه ایشان نگردد و رنج و زندان نبینند. یعنی درواقع در ثبوت جرم و مجازات برای مردم، تسامح به خرج می‌داد و از اعتراف و ثبوت جرم و تحمل مجازات جلوگیری می‌نمود ولی آنجا که حد و تعذیر ثابت می‌شد در اجرای آن کوچک‌ترین اغماض و تسامح را روا نمی‌داشت.
حضرت در برابر مردی که اقرار به زنا می‌کرد می‌فرمود: «آیا شما عاجزید از اینکه یکی از شما اگر مرتکب عمل ناشایسته‌ای شد برخود بپوشاند همچنان که خداوند از دیگران آن را مستور داشته…» (شیخ صدوق ۱۴۱۳ ج۴: ۳۱).
انسان دوستی، دلسوزی و مهر امام علی(ع) به اندازه‌ای بود که با افرادی که از طریق داوری عادلانه محکوم به زندانی شده بودند، خوش‌رفتاری می‌کرد. امام علی(ع) نخستین کسی بود که خوراک و پوشاک تابستانی و زمستانی زندانیان را تأمین می‌کرد و اگر کسی دارا نبود مخارج او را از بیت المال عمومی می‌پرداخت و بالاتر از این امام علی‌(ع) در ساعات معینی به زندانیان اجازه خروج از محبس می‌داد تا کسی از آنان بیست و چهار ساعته در زندان محبوس نماند (بیاتی ۱۳۸۰: ۱۳).
احتکار
احتکار یکی از موضوعات اقتصادی است که هم ناجوانمردانه است و هم باعث ظلم به شهروندان هست.
اِحتکار نگهداری کالای ضروری در صورت کمیاب شدن آن در بازار با هدف فروختن به بهای بیشتر است. مشهور فقیهان شیعه احتکار را حرام و مربوط به کالاهای ضروری، به‌ویژه مواد خوراکی دانسته‌اند. البته برخی از فقیهان دایره حکم احتکار را گسترش داده و معتقدند احتکار همه کالاهای مورد نیاز جامعه را دربرمی‌گیرد.
فلسفه حرمت احتکار، جلوگیری از اختلالِ نظام اقتصادی و ایجاد عُسروحَرج برای مردم ذکر شده است. در قوانین حقوقی جمهوری اسلامی ایران مجازات‌هایی مانند حبس، پرداخت غرامت و محرومیت از خدمات دولتی برای احتکارکننده در نظر گرفته شده است.
در باب احتکار بررسی مفهوم شناسی آن، حکم فقهی، مصادیق و اثراتی که بر فرد و جامعه می گذارد قابل بررسی است.

 

شایسته سالاری
شایسته سالاری در همه ارکان یک کشور باعث رضایت مندی افراد و سرعت توسعه در آن کشور می شود. بی توجهی به آن در انتخاب مدیریت ها، بدون شک خیانتی بزرگ به کشور خواهد بود.
اصطلاح شایسته سالاری برای اولین بار توسط «مایکل یانگ» جامعه شناس انگلیسی در سال ۱۹۸۵ در کتاب طلوع شایسته سالاری مطرح شد. وی در کتاب خود، موقعیت اجتماعی افراد را در آینده ترکیبی از بهره هوشی و تلاش و کوشش فراوان دانسته بود. یانگ در این کتاب، معتقد بود که نظام اجتماعی جدید، در نهایت به یک انقلاب اجتماعی منجر می شود که در آن توده ها ی مردم، حاکمان و نخبگانی را از قدرت خلع می کنند که از احساسات و نیازهای عامه مردم فاصله گرفته اند. وی در کتاب خود عنوان می کند که شایسته سالاری نظامی است که رهبری به واسطه نخبگان آن را مهیا می سازد. شایسته سالاری از نظر وی عبارت است از: حکومت کسانی که شایسته این کار تلقی می شوند و نقش ها ی اجتماعی را به افراد براساس توانایی ها بدون لحاظ هر مزیت دیگری (از قبیل نژاد، جنسیت، ثروت و…) واگذار می کند. به تعبیر یانگ، شایسته سالاری بهره گیری از انرژی خلاق افراد نخبه و برگزیده یک اجتماع است. ازآنجا که مقوله شایسته سالاری، با مفهوم نخبه ارتباط نزدیکی دارد، توجه به نظریات نخبه گرایی می توان گفت: نخبه گرایی و شایسته سالاری هر دو در پی واگذاری امور به افراد نخبه و سرآمد هستند. ازاین رو، ردپای شایستگی را می توان در روم باستان و در متون فلسفی افلاطون یافت. نکته ها ی مورد اشاره برای توسعه شایسته سالاری از نظر افلاطون به شرح زیر است:

فرصت برابر آموزش همگانی
جست وجوی برتری از لحاظ استعداد، با بی طرفی و بدون امتیاز قومی و نژادی
برابری و ارتباط بین شغل و مقام با سطح معلومات و استعداد
امتحان عمومی از همه افراد به طور یکسان
اشتغال فرزندان هر طبقه اجتماعی بسته به لیاقت و توانایی؛ عدم لیاقت و ناتوانایی از طبقه ای به طبقه دیگر
عدم کاربردی بودن مفهوم غنای موروثی.
مبانی و اساس شایسته سالاری و مدنیت در جامعه مشترک است. سه ویژگی مشترک معرفت جویی، عدالت خواهی، عبودیت و محبت به منزله مشترکات زیر بنایی ساماندهی نظام شایسته سالاری است. از ویژگی های شایسته سالاری در سطح ملی، داشتن ذهنیت راهبردی، دوری گزیدن از تفکر مقطعی و جزیره ای اندیشیدن و جاری ساختن فضای فکری در سطوح تصمیم گیری است. شایستگی دارای دو بال است: دانش، و بینش و نحوه برخورد با مسائل و مشکلات. در حقیقت، داشتن دانش و بصیرت در هر سطحی، لازمه کار در یک نظام شایسته سالاری است.

رفاه و معیشت
هر حاکمیتی دو وظیفه اساسی دارد. یکی ایجاد امنیت و دوم رفاه عمومی.
قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً وَ کَادَ اَلْحَسَدُ أَنْ یَغْلِبَ اَلْقَدَرَ . فقر نزدیک است به کفر و نزدیک است که حسد بر تقدیر چیره شود.
توضیح:فقر و دست‌تنگى براى مسلمان آنقدر زشت و خطرناک است که على علیه السّلام در یکى از سخنان خود به فرزندانش فرمود:کاد الفقر ان یکون کفرا «یعنى فقر سریعا انسان را به کفر مى‌کشاند» زیرا فقیر و تنگ‌دست وقتى حال زار خود و خانواده‌اش را مى‌بیند به شدت متأثر مى‌شود و صبر و بردبارى را از کف مى‌دهد و چه بسا دست به دزدى و خیانت بزند و به ستمگران بپیوندد به همین جهت پیشوایان به ما اعلام خطر کرده‌اند.
اینکه فقر محصول چیست؟ چه اثراتی بر جامعه می گذارد؟ وظیفه حاکمان و مسئولان چیست؟ و مردم تا چه میزان می توانند آنها را نقد کنند و احیانا مراتب امر به معروف و نهی از منکر را در مورد آنان اجرا کنند…

دروغ
یکی از رذائل جامعه امروز ما دروغگویی است. دروغگویی به یک اپیدمی تبدیل شده است بطوری که افراد صادق در اقلیت قرار دارند. هر کس با یک توجیهی برای خودش، به هنگام مواجه شدن با یک موضعی، سعی دارد با دروغ گفتن یا خود را تبرئه کند یا خود را خوب جلوه دهد و ارتقا یابد. دروغ یکی از بدترین نوع رذائل هست.
دروغ ادعای باطلی است که گوینده، عمداً آن را به‌عنوان حقیقت بیان می‌کند. دروغ‌گویی معمولاً به منظور کلاه‌برداری یا فریب یا جلوگیری از وضعیتی که برای دروغگو نامطلوب است، رخ می‌دهد. دروغ می‌تواند باعث بی‌اعتمادی شود.
انواع دروغ
دروغ بازی: با این دروغ می‌خواهند حوادث تخیلی یا بازی را به دیگران بفهمانند.
دروغ مبهم: از ناتوانی فرد در گزارش دقیق جزئیات یا مغالطه کردن ناشی می‌شود.
دروغ پوچ: برای جلب توجه دیگران دروغ بی اهمیتی را می‌گویند.
دروغ انتقام‌جویانه: این دروغ‌، از نفرت فرد دروغ‌گو به شخص یا شی‌ای دیگر ناشی می‌شود و قصد تخریب آن را دارد.
دروغ واکنشی: در نتیجه ترس از مقررات شدید یا تنبیه ناشی می‌شود.
دروغ خودخواهانه: دروغ حساب شده‌ای است که فرد برای گول زدن دیگران و به دست آوردن آنچه می‌خواهد، می گوید.
دروغ مصلحتی یا وفادارانه: به خاطر حفظ روابط یا مراقبت از فرد دیگری از روی محبت و علاقه گفته می‌شود.
دروغ عادتی: دروغی که به سبک زندگی فرد تبدیل شده و فرد از روی عادت یا الگوبرداری از شخص دیگری می‌گوید.
دروغ پاتولوژیک یا «متومانیا»: در این حالت بخصوص، فرد به دلیل نوعی اختلال روانشناختی، بدون برنامه ریزی یا دلیل خاصی به صورت خودجوش و ناآگاهانه دروغ می گوید.
پیامبر اکرم صلوات الله علیه فرمود: «مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می‌کنند و بوی بدی از قلبش بیرون می‌آید که تا به عرش می‌رسد و خداوند به سبب این دروغ،‌ گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است را برای او می‌نویسد.»

۱۲.چاپلوسی و تملق
وقتی در یک جامعه نظام شایسته سالاری وجود نداشته باشد، بدون شک چاپلوسی و تملق جای آن را می گیرد. هر کس این کار زشت را بهتر بتواند انجام دهد، پله های ترقی را بیشتر طی می کند.
پیشوایان اسلام نه تنها از چاپلوسی و ستایش نابجا بیزار بودند، بلکه مدح آمیخته به تملق را نیز عیب اخلاقی می شمردند. آنان در برابر رفتار و گفتار ذلت باری که با غرور و شرف انسانی مغایر بود، سکوت نمی کردند و اگر کسی مرتکب چنین عمل خلافی می شد، از او انتقاد می کردند. مؤلف کنزالعمال، روایتی بدین مضمون آورده که:
جماعتی از قبیله «بنی عامر» به محضر پیامبر وارد شدند و شروع به مداحی و ستایش آن حضرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آنان فرمود: «سخن خود را بگویید، ولی مواظب باشید که شیطان شما را به زیاده روی در کلام وادار نسازد». حضرت با این سخن حکیمانه، گوشزد می کند که هرگاه زبان را به حال خود واگذارید، بیم آن می رود که از حد خود تجاوز کند و زیاده بر آنچه شایسته است، بگوید. در عین حال، به پیروان خود هشدار میدهد که حتی درباره شخصیتی چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز از ستایش و چاپلوسی بپرهیزند.
جمعی در مقابل امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مدح و ثنا پرداختند، امام دست ها را به دعا برداشت و فرمود: خدایا تو به حال من از خودم داناتری و من خودم را بهتر از دیگران می شناسم. خدایا توفیقی به من بده که بهتر از آن باشم که می پندارند و لغزش هایی را که از من نمی دانند، بر من ببخشای! (وقتی این دو معصوم (ع) اینطوری بگویند بر همه، خصوصا مسئولان فرض و واجب است که با چاپلوسان به شدت برخورد کنند نه اینکه امکان ترقی به آنها بدهند!

امان زمان (عج)
امروزه جامعه در خصوص موضوعات مربوط به امام زمان (عج) صدها سوال و شبهه دارند. کدام فقیه می تواند منبر برود، ابتدا ۲۰ دقیقه صحبت کند (۳۰ شب می شود صحبت کرد. هر شب با یک موضوع) مثلا شب اول در خصوص زمانی که امام زمان بدنیا آمد. بعد ۲ ساعت در همین خصوص به سوالات مخاطبان پاسخ دهد (چه حضوری یا تلوزیون یا اینترنتی). شب دوم در خصوص غیبت صغری و همینطور تا به امروز و بسیاری از موضوعات.
اینهمه ظلم و ستم، دیگر کی ظهور می کند؟ چرا خیلی از مدعیان، خودشان فساد می کنند و… دیگر با توجیهات چند دهه قبل، نمی توان با جامعه صحبت کرد و آنها را قانع نمود!

ادله ولایت فقیه
یکی از پر چالش ترین موضوعات معاصر در ایران تغییر رژیم شاهنشاهی و جایگزین شدن ولایت فقیه است. در خصوص ادله اثبات ولایت فقیه میلیونها ساعت برنامه رادیویی و تلوزیونی ساخته شد. میلیونها صفحه مطلب در روزنامه ها، سایت ها و کتابها مطلب منتشر شد. اما جامعه قانع نشده است. اگر هم قانع شده است یک سوال اساسی دارند و آن اینکه: در حکومت ولایت فقیه چه چیزی گیرمان می آید که در سایر حکومت ها بدستمان نمی آید؟
یک سوال اساسی و بنیادی این است که حوزه های علمیه با توجه به رشد ۲۰ برابری خود از همه جهات نسبت به قبل از انقلاب، باید از عهده پاسخ و اقناع عمومی برآیند.

نظام مالیاتی اسلام
در ایران چند نمونه دریافت پول از مردم داریم.
مالیات متداول
بیمه
خمس
زکات
رد مظالم
کفارات
در تمام دنیا دریافت های مالی بر اساس مالیات و حق بیمه متمرکز است و شهروندان آن در کشورهای توسعه یافته بهترین امکانات و خدمات را هم دریافت می کنند. اما در کشور ما علاوه بر آنها انواع دریافت های دیگری هم داریم که متاسفانه هیچ کجا ثبت نمی شود و موارد مصرف نیز به جزئیات معلوم نیست. و وضع خدمات عمومی و بیمه ای هم اسف بار است.
حال این موضوع جای پردازش ندارد؟ این همه تریبون به دست در مساجد، حسینه ها، تکایا، رادیو و تلوزیون اگر این موضوعات را پردازش کنند آیا مردم پای شبکه های ماهواره ای خواهند رفت؟

زینب در شام
یک روضه قدیمی همه می خوانند که حضرت زینب و امام سجاد (ع) در شام و در مجلس یزید خطبه قرائی را خواند (که من می گویم اینها همه افسانه بافی های «روضه الشهدا» است) و انقلابی! به پا کرد. اگر چنین بوده، معلوم می شود یزید اجازه داده کسانی که مخالفش هستند در مجلس او که همه معاونان و ژنرال هایش هستند، صحبت کنند و علیه او حرف بزنند.
آیا می شود ضعف های حاکمیت را گفت و بعد برای گوینده مشکلی پیش نیاید؟!
وقت آن رسیده تا خطبا و سخنرانان از یک طرفه گویی، گزینش کردن مطالب و بیان مطالبی که به حکم عقل پذیرش آن سخت است، بیرون بیایند و با شفافیت کامل و با توجه به دایره علم مخاطب و انواع مطالب راست و دروغ در فضای مجازی، عالمانه به طرح موضوع بپردازند و با منطق و استدلال عقلی عطش دانش خواهی جامعه را پاسخ دهند و بدانند که همه مخاطبان آنها، همین ۲تا۳ درصد که حرف آنها را گوش می کنند، نیستند!
اگر این گونه به مصاف تبادل و تضارب آرا بیایند، بدون شک مورد استقبال و پذیرش جامعه قرار خواهند گرفت.

والسلام علی عباد الله الصالحین

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....