تاریخ انتشار : جمعه 25 فروردین 1402 - 20:48
کد خبر : 122385

مار و مارگیرها

مار و مارگیرها

نمایشگاه بین‌المللی تهران، ۱۴ مهر ۱۳۶۹: در غرفه‌ای جوانی دوربینی نجومی گذاشته است و با ابزاری کمکی مدعی است طیف تپ‌اخترها را می‌گیرد. می‌گوید نظریه‌هایی دارد، فلانی و بهمانی نیز از آن اطلاع دارند؛ می‌خواهد بگوید تأئیدش می‌کنند. نظریه‌هایش را برای فرهنگستان علوم جهان سوم هم فرستاده است. این ماجرا مرا یاد داستان آن مفلوکی

نمایشگاه بین‌المللی تهران، ۱۴ مهر ۱۳۶۹: در غرفه‌ای جوانی دوربینی نجومی گذاشته است و با ابزاری کمکی مدعی است طیف تپ‌اخترها را می‌گیرد. می‌گوید نظریه‌هایی دارد، فلانی و بهمانی نیز از آن اطلاع دارند؛ می‌خواهد بگوید تأئیدش می‌کنند. نظریه‌هایش را برای فرهنگستان علوم جهان سوم هم فرستاده است. این ماجرا مرا یاد داستان آن مفلوکی انداخت که افتخار می‌کرد که شاه با دهان مبارکش به او گفته است برو پدر سوخته! کسان دیگری هم هستند که در این سال‌ها مفتخر به این بوده‌اند که فرهنگستان‌های علوم کشورهای مختلف دنیا نظریه‌هایشان را «دریافت و بایگانی» کرده‌اند. این قماش آدم‌ها در کشورهای مختلف یافت می‌شوند و در ایران هم تعدادشان در سال‌های اخیر زیاد شده است. وجود این افراد، به خصوص نوع بی‌آزارشان، به خودی خود نگران‌کننده نیست. اما اگر آنها با سروصدا مطرح شوند، اعتبار علمی بیابند، و از بالاترین مقامات کشور جایزه بگیرند، آن وقت باید نگران اوضاع علمی جامعه بود. اعتبار علمی این افراد بیانگر تهی بودن نهادهای علمی جامعه است.
… راهنمای بین‌المللی انجمن‌های ستاره‌شناسی، در مدخل ایران از آموزشکدهء اخترشناسی ایران نام می‌برد: ۴۰۰۰ عضو دارد، یک افلاک‌نما، و چهار رصدخانه. خبر داشتم که چنین آموزشکده‌ای هست. جزوه‌های مغلوط آن را سال‌ها پیش دیده بودم. اما نمی‌دانستم که چهار رصدخانه و یک افلاک‌نما دارد. ما در ایران تنها یک افلاک‌نما داریم متعلق به دانشگاه تبریز و چند آسمان‌نمای کوچک. دانشگاه‌های تبریز، شیراز، مشهد، و تهران نیز هر یک رصدخانه‌هایی دارند. پس لابد منظور از رصدخانه‌های آموزشکدهء اخترشناسی، کل رصدخانه‌ها و تنها افلاک‌نمای موجود در ایران است. آیا قول‌های مساعدی هم که به شاگردان آموزشکده برای کار در رصدخانه‌های دنیا داده می‌شود بر مبنای همین آرزوی تملک است!
… می‌گفتند گوشه‌گیر است. «مرکز را رها کرده و ساکن اصفهان شده است.» چه علو نفسی. زهی به سعادت ما که این استاد عالی مقام فلان دانشگاه معروف امریکا پا روی تمام امکانات در امریکا گذاشته، یکراست به میهن خود برگشته و در اصفهان مشغول خدمت شده است. دو کتاب درسی سطح بالا هم به انگلیسی نوشته است. چطور است که ما از آنها خبر نداشته‌ایم؟ آوازه‌اش به مرور در ایران می‌پیچد. به تهران برای ایراد سخنرانی نمی‌آید. خوشا به حال اصفهانی‌ها! سرانجام استاد را به تهران می‌آورند. لابد همه‌جا می‌برندش، همه چیز و همه جا را نشانش می‌دهند. آبرو و حیثیت علمی جامعهء علمی ما می‌شود. دانشجویی لاف می‌زند که کتاب درسی فلانی در فلان کتابخانه هم هست. چرا ما ندیده‌ایم؟ در تهران در سمینارها شرکت نمی‌کند. درس هم نمی‌خواهد بدهد. قول برای ایراد سخنرانی را هم پس می‌گیرد. لابد از شهرت و جمعیت بدش می‌آید. شاید ما جهان سومی‌ها او را نمی‌شناسیم! خیر، استاد عبدالسلام هم وی را به جا نمی‌آورد. فیزیکدان و استاد ایرانی دانشگاه‌های معروف امریکا را؟ بالاخره روزی کتابش را نشانم دادند. ظاهراً قبل از آن رسوا شده بود. کتاب به وضوح تقلبی بود. حروفی که با آن اسم مؤلف چاپ شده بود با نوع حروف بقیهء کتاب فرق داشت؛ تقلبی بسیار آماتوری. استاد که نبود. پس چه بود؟ شیاد بود و مارگیر؟ جاه‌طلب بود و ساده؟ هر چه بود رفت و معلوم نشد. از ما چه ماند؟ بی‌آبرویی!
ما که از این مارگیرهای آماتور و بچه مارگیرها این چنین رودست می‌خوریم، پس مارگیرانی که حرفه‌ای باشند و ظریف‌تر عمل کنند چه به سرمان خواهند آورد. اگر کسی امروز بیاید و محرمانه ادعا کند می‌تواند بمب اتمی بسازد یا لیزری که موشک‌ها را در هوا بزند، مدارکی هم داشته باشد، مدارجی را هم طی کرده باشد، ظاهر متناسبی هم به هم زده باشد، آیا نمی‌تواند نهادهای علمی را گول بزند؟ مطمئناً خواهد توانست. حتی اگر برای لیزرش منبع تغذیه‌ای به وسعت نیروگاه شهید رجایی لازم داشته باشد، یا خازنی به ابعاد تهران تا اراک.
چرا این چنین است؟ ما غفلت کرده‌ایم. جوی درست کرده‌ایم که مارگیر پرور است. نه به این معنی که پژوهشگر واقعی نداریم، بلکه به این معنی که نهادهای سالم علمی نداریم. محققی در یک سازمان تحقیقاتی که مسئول اجرایی هم بود به دانشجوی جوانی که امید پیشرفت پروژه‌اش را داشت می‌گفت تا به حال در این سازمان هیچ طرحی به نتیجه نرسیده است، طرح تو هم مستثنی نخواهد بود. آیا می‌خواست بگوید طرح تو را هم نخواهیم گذاشت؟ پژوهشگر جوانی که چند ماهی است از خارج برگشته و در جایی ظاهراً مناسب مشغول به کار شده است با عصبانیت می‌گفت دیگر طاقت ندارم. چهار ماه است علاف‌ام. اینجا آزمایشگاه نیست، ویترین است، نمایشگاه است! خیال می‌کنیم چرا جوانان مستعد ما در ایران به جایی نمی‌رسند اما در خارج استعدادشان شکوفا می‌شود؟ روشن است که آنها دغل بازی‌های نهادهای علمی را خیلی زود درمی‌یابند، و طاقت تحملش را ندارند.

به آب و آتش می‌زنند تا به خارج بروند. جوانان مستعد و خلاق می‌روند و این گونه نهادهای ناسالم، محیط مناسب نشو و نمای مارگیرها می‌شوند.
تنها چاره، داشتن مرجع‌های علمی قوی است که بتواند جلوی این ناهنجاری‌ها را بگیرد. شورای پژوهش‌های کشور، در ترکیب جدیدش، و نیز فرهنگستان علوم باید به این امور رسیدگی کنند و انشاءالله که در دام روزنامه‌نگارها نیفتند و موجب تبلیغات کاذب نشوند. انجمن‌های علمی نیز لازم است راه را برای ایجاد جو علمی سالم هموار کنند. در این راه نباید پروای نان به نرخ روز خوردن داشت.

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....