تاریخ انتشار : دوشنبه 2 مرداد 1402 - 21:34
کد خبر : 133470

اوریانافالاچی و سفرهای متعددش به نقاط مختلف جهان

اوریانافالاچی و سفرهای متعددش به نقاط مختلف جهان

اقتصاددان :   اوریانافالاچی، روزنامه‌نگار فقید ایتالیایی در زمان حیات خویش، در سفرهای متعدد به نقاط مختلف جهان، با سیاست‌مداران و رهبران مختلف دنیا به گفت‌وگو نشست. وی در لیبی با دیکتاتور این کشور نشست: فالاچی: راستی میدانستید که اینقدر نچسب هستید؟ اینقدر کم دوستتان دارند؟ قذافی: من را کسانی که ضدآزادی و ضدخلق هستند دوست

اقتصاددان :   اوریانافالاچی، روزنامه‌نگار فقید ایتالیایی در زمان حیات خویش، در سفرهای متعدد به نقاط مختلف جهان، با سیاست‌مداران و رهبران مختلف دنیا به گفت‌وگو نشست.

وی در لیبی با دیکتاتور این کشور نشست:

فالاچی: راستی میدانستید که اینقدر نچسب هستید؟ اینقدر کم دوستتان دارند؟
قذافی: من را کسانی که ضدآزادی و ضدخلق هستند دوست ندارند. برعکس مبارزین راه آزادی و توده‌ها مرا دوست دارند. من یک رئس جمهور و یا وزیر نیستم. من رهبر انقلابم. من به فلسفه آزادی، مبارزه و کتاب سبزم مشغولم.

چطور هرجا که می‌رویم فقط تصویر شما را می‌بینیم؟ حتی در مقابل کلیسای کاتولیکها که حالا انبار شده، تصویر بزرگ شما با لباس نظامی نصب شده است. به این‌ترتیب همه‌جا عکس شماست. در خیابان‌ها، مغازه‌ها، ادرات. در هتل، حتی بشقاب‌هایی نقره‌ای می‌فروشند که تصویر شما در آن است.
_به من چه ربطی دارد؟ مردم این طور می‌خواهند.

شما خیلی چیزها را ممنوع می‌کنید. شما چه طور پرستش‌تان را ممنوع نمی‌کنید؟ در هرلحظه‌ای که تلوزیون را روشن کنیم، توده‌ها را می‌بینیم که با مشت‌های گره کرده فریاد می‌زنند: قذافی!
_من چه کار می‌توانم بکنم؟

هیچ چیز. من هم وقتی کوچک بودم، چنین صحنه‌ای را برای موسولینی می‌دیدم.
_این یک تهمت بزرگ است و جواب دقیقی می‌خواهد. هیتلر و موسولینی از حمایت توده‌ها برای حکومت‌شان استفاده می‌کردند. ولی من از حمایت مردم برای کمک به مردم استفاده می‌کنم. من کاری نمی‌کنم جزاینکه برای مردم پیام بفرستم خودتان حکومت را در دست بگیرید. به همین خاطر هم مرا دوست دارند. بر عکس هیتلر که می‌گفت: همه کار برای شما می کنم، من می‌گویم: شما خودتان همه کار بکنید.

جناب سرهنگ! اگر شما را این اندازه دوست دارند، چرا این همه از خودتان محافظت می‌کنید؟ قبل ازاینکه من به اینجا بیایم‌، سه بار سربازان آماده شلیک جلوی مرا گرفتند. یک تانک هم دم در ورودی لوله هایش به طرف خیابان است.
_فراموش نکنید که اینجا یک پایگاه نظامی است و تازه تعبیر شما از این همه محافظت چیست؟

معلوم می‌شود که شما در کشور خودتان هم محبوب نیستید.
_شما اول می‌گویید که من از سوی توده‌ها حمایت می‌شوم، بعد می‌گویید از خودم خیلی محافظت می‌کنم. چرا ضد و نقیض صحبت می‌کنید؟

ملت از ترسش شما را تحسین می‌کند و شما هم از ترس مواظب خودتان هستید.
_به نظرم نتیجه گیری عجیبی است. یک نتیجه گیری برای یک دیکتاتور.

می‌بینم که شما خودتان را یک دیکتاتور می‌دانید جناب سرهنگ، نه رئیس جمهور، نه وزیر! ممکن است به من بگویید که شما چه کاره هستید؟
_من رهبر انقلاب هستم. معلوم است که کتاب سبزم را نخوانده‌اید.

برای نوشتن آن چه قدر وقت گذاشتید؟
_سالهای زیاد، قبل از پیدا کردن راه حل نهایی، روی تاریخ بشریت، جنگهای گذشته و حال خیلی تعمق کرده‌ام .

جدا؟ پس چگونه این نتیجه را گرفتید که دموکراسی یک سیستم دیکتاتوری است. پارلمان تحمیلی است. انتخابات یک نیرنگ است. اینها مسائلی است که در آن کتاب کوچک نوشته‌اید و مرا متقاعد نمی‌کند .
_برای اینکه خوب مطالعه اش نکردید. سعی نکرده‌اید که بفهمید جماهیریه یعنی‌چه. شما باید در لیبی سکونت داشته باشید و مطالعه کنید که چگونه کشوری دولت ندارد، مجلس ندارد و اعتصابات هم درآن وجود ندارد. چنین کشوری جماهیریه لیبی است. در جماهیریه هیچ کس انتخاب نمیشود. انتخابات و نمایندگی وجود ندارد. چقدر شما غربی‌ها سنتی هستید. شما فقط دموکراسی و جمهوری را می‌فهمید. حتی آماده پذیرش زمان حال، زمان توده‌ها و مردم نیستید. قبلا دوران پادشاهی بود و بعد مبارزه انسانها. جمهوری را دولتها و رئیس‌جمهورها به وجود آوردند، حالا بشریت این مرحله دوم را گذرانده و راه حل نهایی یعنی جماهیریه را به وجود آورده است.

پس مخالفین کجا جا دارند؟
_کدام مخالف؟ وقتی همه عضو کنگره خلق هستند، چه احتیاجی به گروههای مخالف است؟ مخالفت با چه چیزی؟ مخالفت با دولت معنی دارد و اگر دولت از بین برود و مردم خودشان حکومت کنند، دیگر با چه کسی مخالفت میشود؟ با چیزی که وجود خارجی ندارد؟

برای شما ممکن است تمام شده باشد اما برای من نه. من میخواهم بدانم چه بر سرم می‌آید اگر جماهیریه را نفی کنم؟
شما نمی‌توانید جماهیریه را نفی کنید. جماهیریه سرنوشت جهان است. در همه دنیا سرانجام به همت کتاب سبز، روز انقلاب فراخواهد رسید. مردم قدرت را به دست می‌گیرند.

جناب سرهنگ در تمام این داستان آیا جای کوچکی برای آزادی هست؟
آزادی؟ کدام آزادی؟ این خودش آزادی است. تنهاآزادی واقعی همین است. چطور چنین سوالی را از من می‌کنید؟

شما به خدا اعتقاد دارید؟
روشن است. البته. چرا چنین سوالی از من می‌کنید؟

برای اینکه فکر می‌کردم شما خودتان خدا هستید!

مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.

 

ع

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....