تاریخ انتشار : چهارشنبه 9 خرداد 1403 - 20:23
کد خبر : 167559

چهار قطعه شعر از مژگان بیگدلی

چهار قطعه شعر از مژگان بیگدلی

۱ می سرایم از دختر باران گیسو بلند، از نسل خورشیدکه هر تار مویش جهانی ست گلخنده اش شکوفه ی سرخ انار گهواره اش، از میراث جنگل لیلی زاده ی پیکر تراشیده در باران که به تاراج می‌برد، مجنون دلی را زیبای قجری زیبای قجری آمد تا خیال آرامم را برهم زند و بر تن

۱
می سرایم
از دختر باران
گیسو بلند،
از نسل خورشیدکه هر تار مویش جهانی ست
گلخنده اش شکوفه ی سرخ انار
گهواره اش، از میراث جنگل
لیلی زاده ی پیکر تراشیده
در باران
که به تاراج می‌برد، مجنون دلی را
زیبای قجری
زیبای قجری
آمد
تا خیال آرامم را برهم زند
و بر تن کند لباس گیلکی اش را
رقص کنان، در مزرعه ی باران
بابوی دستان پونه و چای
وشالیزار گیسوانش ،
چون خیزان فرش در مرداب
و من خیس دختری می شوم بی چتر و بی آغوش
از جنس باران

۲
در صبحی مه آلود
بوی سردی درد
از دور دیدم
یا کریمی آب میخورد
پرواز کنان
چرخی زد
بر بام خانه ام
شبنم شب مانده را
برچید
و آواز شکر لابه لای بالهایش می‌رقصید
اشک شوق
باریدن گرفت
دستمال دلم
چون کاغذی در باد
لرزیدن گرفت
سوگند به خدای پرندگان
ندیده ام
چنین نیایشی زیبا
در رقص
بالهای پرندگان
۳
تو در نور جوانه زدی
من در شب شکفتم
ای رستاخیز من
بیا و ترانه بهار را
با ساز بنواز
فصل گرم عشق را
احیا ساز
بر دفتر خزان من
برگ امید بریز
کمک کن با یارای دستت
مرا به خواب پریان شراب و شور ببر
با تنی خمار آلود
درد مرا
به رویای حوریان نور
ببر
رها کن مرا
در چلچراغ های شب
ای نگار من
به صداقت بنفشه ها که بشارت صبحند
و آلاله های عشق
که پیام آور ظهورند
مرا ببر
نگار من
۴
هجوم آورده اند
به قلب خانه ام
بادها
که سردی شان
دق می دهندمرگ را
و قدم می زنم
برشانه های شب
همراه بغض ها
واین ویرانی ست
وقتی که دست هایم
فرو می روند
دربادها
و پژمردم
در نو شکفته ترین
لاله های باغ زمان
وبه عمق خاموشی
می رفت
چراغ نیمه جانم
ومن که برای
دورترین برگ
شاخه ها
آواز می خواندم
به فقر بهار
بغض می کردم
ونسیم عطر تنم
جان می داد
به گلدان ها
وشکفتن مریم ها
و نوازش می دادم
تن باغچه را
در زیر باران سرخ
عشق می دادم
به سوگوارترین
مرغ شب ها
آخر چرا
که حتی
بادها هم
بوی دردهایم را
تا شامه ام
کشانده اند
می دانم که هیچ
حدیثی گویای مرگ باورم
نیست
حال چگونه مرگم را
ببرم
به حضور آینه ها
وگیسوانم را
به خاک بسپارم
در ریشه ی اقاقی ها
وقتی نوری در من
جوانه می‌زند

مژگان بیگدلی

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

چهار × چهار =