شعار و دستور کارایی ندارند
اخبار اجتماعی و اقتصادی این روزها نوید بخش نیستند و بیشتر از هر زمان دیگری نشان از وضعیت بغرنج اقتصادی و معیشتی مردم دارند. اخباری که از قتل و دزدی شروع میشود و به تجمعهای اعتراضی بازنشستگان و مهاجرت بیرویه پرستاران و کمبودهای بیشمار دیگر در جامعه میرسد. مساله اینجاست که پرداختن به این موضوعات
اخبار اجتماعی و اقتصادی این روزها نوید بخش نیستند و بیشتر از هر زمان دیگری نشان از وضعیت بغرنج اقتصادی و معیشتی مردم دارند. اخباری که از قتل و دزدی شروع میشود و به تجمعهای اعتراضی بازنشستگان و مهاجرت بیرویه پرستاران و کمبودهای بیشمار دیگر در جامعه میرسد. مساله اینجاست که پرداختن به این موضوعات از طرف مسوولان همیشه به سیاهنمایی تعبیر شده است در حالی که گفتن هزار باره از این مشکلات هم نتوانسته آنها را مجاب کند که تصمیمی قاطع برای رفع معضلات موجود در جامعه بگیرند. از سوی دیگر آمارهایی که از سوی نهادهای رسمی اعلام میشود هم نشاندهنده وضعیت بغرنج اقتصادی است. بر اساس گزارش صندوقهای تامین اجتماعی بیش از ۳۰ درصد مردم کشور در فقر مطلق به سر میبرند. چنین معضلاتی که هر روز بر شمارشان افزوده میشود، تنها باعث شده تا صدای شعارها و وعدههای غیرقابل اجرای مسوولان را بلندتر کند. حالا دیگر اختلافات مالی تبدیل شده به یکی از موارد نزاعهایی که به قتل ختم میشود. از مرگ زن جوان مشهدی گرفته تا آتش گرفتن کمپ ترک اعتیاد و تیر اندازی در شهریار و…. در تمامی این اتفاقات یک پای ماجرا مسائل مالی و اختلافات مالی است که باعث میشود افراد دست به کارهایی چنین بیرحمانه و خطرناک بزنند. این وضعیت تا کی قرار است ادامه پیدا کند. قمه کشی در کوچههای خلوت و زورگیری و خفت کردن افراد در خیابانهای شهر و دزدی در روز روشن همه و همه نشان از یک چیز دارد و آن مشکلات اقتصادی حاکم بر جامعه. مشکلاتی که باعث شده برخی دست به کارهایی بزنند که شاید تا به امروز حتی به آن فکر هم نکرده بودند. وقتی پلیس در مورد سرقت اولیها و افزایش تعداد آنها صحبت میکند در واقع اشاره مستقیم به وضعیت بد اقتصادی حاکم بر جامعه است. مشکلاتی که هر چند مردم هر روز بیشتر از روز قبل با آن درگیر میشوند اما مسوولان هر روز از چارهاندیشی برای آن دورتر و دورتر میشوند و بر طبل انکار میکوبند و به این ترتیب میخواهند شانه از بار مسوولیت خالی کنند.
از هر طرف که رفتم…
به گزارش اقتصاددان به نقل از تعادل ، نگاهی گذرا به وضعیت معیشتی بازنشستگان، کارگران، پرستاران و… نشان میدهد که تورم نهتنها کاهش پیدا نکرده که هر روز افزایش هم داشته است. طی روزهای گذشته یک بار دیگر قیمت برخی کالاهای اساسی از جمله مرغ افزایش چشمگیری داشته است از طرف دیگر هنوز تکلیف یکسانسازی حقوق بازنشستگان روشن نشده از سوی دیگر کارگران منتظرند تا ببینند بالاخره دولت تصمیمی برای ترمیم دستمزد آنها میگیرد یا نه! از طرف دیگر بر خلاف آن چیزی که وزیر بهداشت ادعا میکند وضعیت طرح دارویار اصلا خوب نیست و وضعیت اقتصادی داروخانهها به دلیل عدم دریافت یارانه طرح دارویار به گونهای است که در آستانه ورشکستگی قرار گرفتهاند. این در حالی است که بسیاری از مردم که به دلیل مشکلات اقتصادی برای درمان بیماریهای خود مجبورند راهی بیمارستانهای دولتی شوند از شرایط حاکم بر بیمارستان و میزان سرویس دهی به بیماران گلایه دارند و از نبود پزشک و تجهیزات بیمارستانی و کمبود کادر درمان شکایت میکنند. در واقع آن چیزی که در سخنرانیهای مسوولان بیان میشود با آن چیزی که مردم در واقعیت زندگی روزمره خود با آن مواجه میشوند تفاوتهای فاحشی دارد. در این بین اما آمار افسردگی و خودکشی نیز در کشور رو به افزایش است. نداشتن دورنمایی روشن از آینده پیش رو باعث شده بسیاری از افراد دچار اختلالات روحی و روانی شوند. این وضعیت تا چه زمانی قرار است ادامه پیدا کند و برنامه دولت برای برون رفت از این شرایط چیست؟ اینها سوالاتی است که مسوولان باید به آن پاسخ بدهند.
فشار اقتصادی جامعه را از درون متلاشی میکند
عاطفه لایق، کارشناس جامعهشناسی در این باره میگوید: متاسفانه مشکلات اقتصادی و فشارهای معیشتی باعث میشود تا جامعه از درون متلاشی شود. وقتی به افزایش آمارآسیبهای اجتماعی طی چند سال گذشته که تورم افزایش چشمگیری داشته نگاه میکنیم متوجه میشویم که شرایط نرمال نیست. خشم یکی از ابزارهای بروز نارضایتی در افراد به شمار میرود و وقتی جامعه خشمگین یا سرخورده باشد دیگر نمیتواند به رشد و پویایی فکر کند.
او میافزاید: همین اخباری که طی روزهای اخیر منتشر شده است زنگ خطری است که بیخ گوش ما به صدا درآمده است. در چند خبر و اتفاق خواندیم و دیدیم که مشکلات اقتصادی و درگیریهای مالی به قتل انجامیده است. این همان خشمی است که فرد دیگر قابل به کنترل آن نیست. این جامعهشناس در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: وقتی از متلاشی شدن جامعه صحبت میکنیم اتفاقی است که زیر پوست جامعه رخ میدهد شاید تا سالها هم اثرات آن را به وضوح مشاهده نکنیم اما قطعا ترکشهای آن قابل رویت هستند. ازهمگسیختگی اجتماعی بدترین اتفاقی است که ممکن است در یک کشور روی بدهد. اینکه افراد به جای اندیشیدن به منافع جمعی تنها به فکر منافع فردی خود باشند. این روح همکاری و پیشبرد در جامعه را از بین میبرد. افزایش آمار دزدی یکی از نشانههای ترویج چنین تفکری است. او میافزاید: متاسفانه دیگر کار از تعارف مصلحت اندیشی گذشته است. مسوولان باید رفع مشکلات اقتصادی را اولویت اصلی خود در هر نهاد و ارگانی قرار دهند. تا زمانی که این مشکل حل و فصل نشود نمیتوان به سراغ رفع مشکلات دیگر رفت چرا که مردم تن به دستوراتی که هیچ همخوانی با مشکلات آنها ندارد، نمیدهند. این تناقضات یک جایی باید به پایان برسد تا جامعه همدل و همراه شود.
مساله جان انسانهاست که باید به آن توجه کرد
علی مقدم، جامعهشناس نیز در این باره میگوید: متاسفانه مشکلات موجود در جامعه یکی و دو تا نیست. طی روزهای گذشته آمارهای غیرقابل باوری از کمبود پرستار در کشور منتشر شده است. علت اصلی این اتفاق چیست؟ اینکه پرستاران مهاجرت میکنند و اینکه بیمارستانهای با کمبود کادر درمان مواجه هستند همه و همه یک علت اصلی دارند و آن اقتصادی و معیشتی است. اما این مشکل فقط به معیشت افراد بازنمی گردد بلکه با جان انسان هم سر و کار دارد. یکی از فعالان حوزه پرستاری رسما عنوان کرده که کمبود پرستار باعث مرگ بیماران در بیمارستانها میشود ما چطور میتوانیم از کنار این مساله به راحتی بگذریم؟ او میافزاید: جامعه تعادل خود را از دست داده است. شما دیگر نمیتوانید به راحتی در خیابانهای خلوت تردد کنید. آن امنیتی که سالها به آن میبالیدیم الان به مدد همین مشکلات اقتصادی و معیشتی از بین رفته است. روزی نیست که خبر دزدی و زورگیری و … را نبینیم و نشنویم. اینها علائم واضحی از هشدار هستند که نشان میدهد وضعیت جامعه خوب نیست.
این جامعهشناس در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: اتفاق افتاده که فردی تنها به خاطر یک موبایل کشته شده است. فردی به خاطر ۲ میلیون پولی که همراه داشته هدف قرار گرفته و هر چند سارق قصدی برای از پا درآوردن فرد نداشته اما این اتفاق رخ داده اینجا تنها مسائل اقتصادی نیست که مطرح میشود مساله جان انسانهاست که به دلایل واهی از بین میرود. چه فرقی میکند یک فرد در خیابان توسط یک سارق کشته شود یا در بیمارستان به خاطر نبود پرستار جان خود را از دست بدهد در هر دو صورت ارزش جان انسان نادیده گرفته شده است.
با شعار و دستور نمیشود کاری از پیش برد
ارسلان مقدادی، جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعی نیز در این باره میگوید: متاسفانه بدعت بسیار بدی که دولت سیزدهم بنا گذاشت این بود که رییس دولت فرض را بر این گرفت که میتواند با دستور و شعار مشکلات را حل و فصل کند در حالی که چنین امکانی وجود ندارد. اینکه دستور داد در سال ۱۴۰۱ قیمت اجناس به قیمت اسفند ۱۴۰۰ باز گردد و دستور داد فقر مطلق یک شبه ریشه کن شود و دستور داد تورم کنترل شود و… هیچ کدام اتفاقی نبود که بتوان در واقعیت آنها دید و لمس کرد. مردم از آن موقع تاکنون فقیرتر شدهاند. تورم بیشتر شده است. مشکلات اقتصادی افزایش پیدا کرده و حتی بر درمان مردم هم سایه انداخته است.
او میافزاید: وقتی مردم میبینند که مسوولان کاری جز شعار و وعده بلد نیستند اعتماد خود را از دست میدهند. همین میشود که به یکباره آمار مهاجرت چنین افزایش پیدا میکند. اما سوال اینجاست تکلیف کسانی که امکان مهاجرت ندارند چیست؟ چه کسی موظف است مشکلات این قشر را بر طرف کند و شرایط را به گونهای رقم بزند که از رفاه نسبی برخوردار باشند. این پژوهشگر اجتماعی میگوید: شاید پرستاران بروند، دکترها بروند، نخبهها بروند، اما بازنشستهای که تمام عمر خود را صرف آبادانی این کشور کرده است حالا در سن ۷۰ سالگی کجا میتواند برود؟ کارگری که برای تامین معیشت روزانه خود هم مشکل دارد کجا میتواند برود؟ این افراد باید مد نظر مسوولان قرار بگیرند و برای بهبود وضعیت زندگیشان چارهای اندیشیده شود.
مخاطب گرامی، ارسال نظر پیشنهاد و انتقاد نسبت به خبر فوق در بخش ثبت دیدگاه، موجب امتنان است.
ع
برچسب ها :جامعه ، دولت سيزدهم ، فشار اقتصادي ، مشكلات اقتصادي
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰