ای به جای پدرت نمانی

ای به جای پدرت نمانی

بسمه تعالی حکایت: روزی یکی از بستگان که تازه مسئولیت گرفته بود نزد مرحوم پدرم آمده بود، من هم آنجا نشسته بودم، پدرم از ایشان سئوال کرد: “خوب بفرما چه میکنی؟اوضاع و احوالت چطور است؟” گفت الحمدلله بد نیستم و به اندازه خودم هستم. پدرم برآشفت و به او گفت: “می خواهم به جای پدرت

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....