روزگار سیاهان ایرانی
«بیگم» دل در گرو مردی داشت به نام «هامین» که همهچیز داشت جز چهرهای شبیه مردان طایفهاش. رنگ پوستش تیرهتر بود و موهایش فرفری. لبهایش پهن بود و بینیاش ناقلمی. اصلا برای همین چهره عاشقش شده بود، اما پدرش را کارد میزدی خونش در نمیآمد. مادرش شیون و زاری میکرد. برادرش کارد در دست گرفته