تاریخ انتشار : شنبه 30 اسفند 1399 - 12:31
کد خبر : 39971

کلاه گذاشتن یا برداشتن؟!

کلاه گذاشتن یا برداشتن؟!

قصّه های شهر هرت.قصّۀ ۱۲۵ ما چه می دانیم؟ ما که متخصّص اقتصاد نیستیم که همۀ راه های پول درآوردن را بلد باشیم! ما فقط خزانۀ پر از پول می خواهیم که هر وقت امریه ای از جانب مبارکمان صادر شد ،بدون چون و چرا هزینۀ آن را از خزانۀ مملکت تامین کنید! الان هم

قصّه های شهر هرت.قصّۀ ۱۲۵

ما چه می دانیم؟

ما که متخصّص اقتصاد نیستیم که همۀ راه های پول درآوردن را بلد باشیم!

ما فقط خزانۀ پر از پول می خواهیم که هر وقت امریه ای از جانب مبارکمان صادر شد ،بدون چون و چرا هزینۀ آن را از خزانۀ مملکت تامین کنید!

الان هم مرخّص اید!

اقتصاددان: این آخرین رهنمودهای ملوکانه اعلی حضرت هردمبیل به صدراعظم و وزیر دارایی بود.

صدراعظم با دستپاچگی و لکنت زبان اجازه خواست سوالی بپرسد.

هردمبیل با کم حوصلگی گفت:

خب زود بگو!…

صدراعظم به عرض رسانید:
اعلیحضرتا!

ما تا توانسته ایم با گران کردن اجناس،افزایش مالیات و عوارض، افزایش نرخ جریمه ها و…و…

جیب های ملّت را خالی کرده ایم!

در حال حاضر هم بیشترِمردم در مُنتهای فقر و ناداری و گرسنگی بسرمی برند.

لازم است با حُسن تدبیر خدادادی عالی جناب رهنمودی صادر شود که ما با چه تمهید و روش تازه ای این ملّتِ مُشرف به موت را بدوشیم؟

هردمبیل با تغیُّر فریاد کشید:

ما چه می دانیم ؟

مثلاً بروید نوع لباس پوشیدن مردم را بهانه کنید و با گرفتن جریمه ، خزانه را پر کنید.

هردمبیل در همان حالت خشم ادامه داد:

چند روز دیگر علیاحضرت ملکه برای خرید عازم فرنگ هستند.

باید به اندازۀ کافی ارز به ایشان بدهید.

در شان ما نیست که جزئیات افزایش درآمد دولت را به شما یاد بدهیم!

مرخص اید!

صدراعظم و وزیر دارایی ناگزیر دست از پا درازتر، دربار را ترک کردند.

قرار شد روز بعد در نشستی اضطراری با کارشناسان روش های جدیدی برای بهره کشی ازملّت پیدا کنند.

فردای آن روز ،پس از ساعت ها بحث و مذاکره یکی از کارشناسان گفت:

با توجّه به رهنمودهای ذات ملوکانه مبنی بر جریمه کردن مردم برای نوع پوشش، من پیشنهاد می کنم از فردا هر کس بدون کلاه در معابر دیده شود،او را مبلغی جریمه کنیم.

چون طرح دیگری به ذهن حاضران نرسیده بود، این طرح به تصویب رسید.

لذا مصوّبه همان روز از رسانه ها اعلام شد و از روز بعد ماموران بشدّت به اخذ جریمه از عابران پرداختند.

از سوی دیگر دلّالان و سودجویان با ایجاد بازار سیاه برای کلاه ،قیمت آن را بیش از ده برابر افزایش دادند.

مردم بیچاره هم با هر قیمتی بود از ترس جریمه همه با دست خود کلاه هردمبیلی!! را بر سر خود گذاشتند.

یک ماهی گذشت. تقریباً همۀ مردم کلاهی بر سر نهادند.

لذا میزان درآمد حاصله از جرائم کاهش یافت و باز روز از نو و روزی از نو!
دوباره ذخیرۀ خزانه تَه کشید و صدای اعلی حضرت درآمد.

این دفعه تنها راهی که به ذهنشان رسید این بود که از آن پس هر کس کلاه به سر دارد،جریمه شود!

بنابراین از روز بعد با جریمه کردن کلاه بسرها دوباره سیل درآمد به سوی خزانه سرازیر شد.

پس از مدّتی کوتاه ، پدیده ای به نام” کلاه ” از روی سر مردم بکلّی حذف شد!

روزی در یکی از کلاس ها دانش آموزی از آموزگارش پرسید:

آقا اجازه؟!

کلاهبرداری یعنی چه؟

آقای آموزگار توضیح داد

: به دست آوردن چیزی از کسی از راه خدعه و فریب و نیرنگ.

دوباره دانش آموز پرسید:

پس چرا وقتی کسی فریب می خورد،می گوید کلاه بر سرم گذاشتند!

بالاخره برداشتن کلاه فریب است؟ یا گذاشتن کلاه؟!

آموزگار که کاملاً جواب را می دانست،به منظور سیاست گریزی کوشید بحث را عوض کند،گفت:
پسرجان!به اندازۀ سن و کلاست سوال بپرس!!

– آقا! اجازه؟ یعنی حق نداریم بیش از سن و کلاسمان بفهمیم؟

– پسرم! در این شهر فهمیدن هزینه دارد!اگر می توانی هزینه اش را بپردازی و سختی هایش را تحمُّل کنی،بفهم!!

از آن تاریخ «برداشتن کلاه از سر» و «گذاشتن کلاه بر سر» هر دو را گول زدن و فریب دادن معنی کردند!!

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....