تاریخ انتشار : دوشنبه 21 تیر 1400 - 10:19
کد خبر : 53278

حصیرآبادی/قسمت اول

حصیرآبادی/قسمت اول

(مطالب و حتی نامها واقعی هستند) فکر کنم ، بعد از سیل سال ۴۷و غرق شدن منطقه خزعلیه و عامری که در نزدیکی رودخانه کارون قرا داشتند ، اساس محله حصیرآباد که اکنون به اندازه دو شهر کوچک جمعیت دارد ، بنا گذاشته شد ، البته قبلاً خانه هایی که غالب مصالحشان از گِل و

(مطالب و حتی نامها واقعی هستند)

فکر کنم ، بعد از سیل سال ۴۷و غرق شدن منطقه خزعلیه و عامری که در نزدیکی رودخانه کارون قرا داشتند ، اساس محله حصیرآباد که اکنون به اندازه دو شهر کوچک جمعیت دارد ، بنا گذاشته شد ، البته قبلاً خانه هایی که غالب مصالحشان از گِل و سنگ و چوب و دارای اتاق‌های متعدد و فراوان بوده و بیشتر جهت اسکان کارگران فصلی بصورت کرایه در اختیار آنان که در اصطلاح محلی به آنها کُول لی، یعنی با شانه (کول) بار کشی میکنند ، قرار داده می‌شد ، و بصورت پراکنده در موقعیت های مختلف این منطقه از این نوع سکونت گاهها وجود داشت.
یکی از بزرگ‌ترین خانه های سنگی اینچنینی که نقش مسافرخانه ارزان قیمت را ایفا می‌کرد ، در خیابان ۳ که آنموقع لین میگفتیم قرار داشت ، صاحبش زنی چاق و مملو از لباس و بد اخلاق بنام ننه قربون بود ، بیچاره پدر قربون و قربون نقش پادویی ترسو و دست و پا چلفتی داشتند که بعضی مواقع ننه قربون که هیچوقت نفهمیدم نام اصلی اش چیست ! دم درب مسافرخانه سنگی آنها را به باد کتک میگرفت ، همسایه ها میگفتند ننه قربان عاشق یه مرد دیگه است بخاطر همین با شوهر و بچه هایش بد رفتاری میکند، اما زنی که من میدیدم قابل عاشق شدن نبود ، زیرا اگر ننه قربان لباس مردانه تنش میکرد ، بیشتر به مردان جنگی کوهستان شبیه بود تا زنی که عاشق شود یا معشوقه ی کسی گردد، اما روزی که روبروی مسافرخانه ننه قربون مشغول فنگ(گلوله) بازی بودم ؛ فهمیدم ننه قربون عاشق است،
آن مرد عاشق پیشه یه روز حدود ۱۰ صبح آمد، با صورتی سوخته از آفتاب ، پازولفان مدل چکمه ای که تا نزدیکی فک درازش امتداد داشتند و سبیل مدل دکمه ای بمانند سبیل هیتلر آلمانی ، و کفشهایی پلاستیکی و مشکی که با آنها مثل دزدها راه میرفت.
بخاطر ترکیب عجیبش و اینکه به جایی نگاه نمیکرد ، قد و سنش برایم مجهول ماند، اما معلوم بود که عشقش عمیق و بجا مانده از شور و علاقه نوجوانی است که اینهمه راه و از آن سوی کوهها آمده بود تا ننه قربون را ببیند،
ننه قربون تازه از مستراح دم درب مسافرخانه اش بیرون اومده بود ، که او را دید ، دیگه همه چی رو فراموش کرده بود ، حتی شستن دستهایش!
برعکسِ چهره مرد که قابل تفسیر نبود ، ننه قربان عجیب زیبا و خوش اخلاق شد !!، واقعاٌ آن مرد سبیل دکمه ای معجزه کرد ، ننه قربون کِل میزد ، میخندید و از زیرآنهمه روسری و پارچه که روی سر خود بسته بود، کمی از موهای حنا زده آش را بیرون آورد، من بجز اون روز و روزی که قربون بر اثر سل مُرد ، هیچوقت دیگه موهای ننه قربون را ندیدم.
حصیرآباد از نظر ارتفاع مرتفع ترین منطقه اهواز است ، و اینکه زمینهای آن دولتی و بیصاحب بودند ، پناهگاهی مطمئن برای مردمان بی خانمان ، خانواده های آسیب دیده از سیل و سود جویانی که با قلدری و ساخت و پاخت با کلانتری اقدام به تصرف زمین می‌کردند که پس از قطعه ، قطعه کردن آنها به متراژهای مختلف بفروش میرساندند ، بود.

بدلیل ضرورت اسکان و ناتوانی در ساخت و ساز بیشتر خانه ها با حصیر و خشت ساخته می‌شد بخاطر همین موضوع حصیرآباد نامی ماندگار برای این محله برگزیده شد که حتی اسم «کوی ابوذر» که بعداز انقلاب برای آن انتخاب شد ، نتوانست حصیرآباد را تحت الشعاع خود قرار دهد . ( ادامه دارد)

(فاضل خمیسی)

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....