قریب به‌اتفاق آنها اما نمی‌دانستند ریسک در این بازار نیز چندبرابر بیشتر است. در آن برهه زمانی حتی گسترش ویروس‌کرونا نیز نتوانسته بود از تجمعات برای دریافت کد بورسی بکاهد و حتی کار‌گزاری‌ها از پذیرش همه متقاضیان درمانده بودند. لشکر بورس هر روز بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شد تا جایی‌که تالار شیشه‌ای روزانه میزبان حجم زیادی از پول‌های تازه‌نفسی بود که تنها روزهای سبز بورس را دیده بودند و می‌پنداشتند این سبزی و شادابی پایانی نخواهد داشت. در ماه‌های نخست نیز همین‌گونه بود. رشد‌های دسته‌جمعی سهام سبب شده بود تا سرمایه‌گذاران تازه‌وارد این بازار، به‌نوعی «خود تاییدشوندگی –  self confirmation» برسند.

به گزارش اقتصاددان به نقل از دنیای اقتصاد  ،  «من گرگ وال‌استریتم»، «روش کسب سود تو این بازار را دیگه یاد گرفتم»، «پرتفوم هر روز داره ۵‌درصد مثبت می‌خوره»، «هر سهمی که انتخاب کردم، صف خرید شد» و هزاران هزار ادعای دیگری که نشان می‌دهد برخی از این نوسهامداران روند مثبت بازار را به‌ حساب توانایی‌های خود نوشته‌اند، غافل از اینکه در این روندهای صعودی، رشدی دسته جمعی بازار را فراگرفته و این روزهای سبز را نباید به ‌حساب خود نوشت.  در همان روزها بود که هشدار کارشناسان و تحلیلگران درباره بزرگ و بزرگ‌تر شدن حباب قیمتی در بازار سهام مورد تمسخر بورس‌بازان قرار می‌گرفت و از آنها به‌عنوان «دلواپسان» یاد می‌کردند. زمانی‌که تشویق سرمایه‌گذاران به «سهامداری غیرمستقیم» راه به‌جایی نبرد و صعود قیمت سهام تا نیمه تابستان ۹۹ ادامه یافت، شاخص از ۲میلیون واحد فراتر رفت و در اوج شیدایی مسیر قیمت‌ها عوض شد. سهامی که تا دیروز با صف‌های خرید چند میلیارد تومانی همراه بودند، بدون آنکه تغییری در شرایط بنیادی آنها رقم بخورد، روانه صفوف سنگین فروش شدند و همان پرتفوهایی که در دوره صعودی قیمت‌ها «روزی ۵‌درصد مثبت می‌خورد» با افت روزانه ۵‌درصد مواجه شده بودند و بدتر آنکه امکان نقدکردن سهام و فرار از زیان بیشتر نیز وجود نداشت. در این مسیر کاهشی اما نوسهامدارانی که می‌پنداشتند دیگر «گرگ وال‌استریت» شده و می‌توانند به ‌تنهایی «گلیم خود را از آب بیرون بکشند» به‌دنبال مقصر می‌گشتند.  یکی حقوقی‌های بازار را متهم می‌کرد و دیگری از «دست دولت در جیب ملت» سخن می‌گفت و برخی نیز به‌ «فروش آبشاری سهام عدالت» اشاره می‌کردند. شاید هر یک از این موضوعات نقشی در تغییر مسیر سهام داشتند اما برخی از سرمایه‌گذاران این مهم را فراموش کرده بودند که هر حبابی گنجایشی دارد و دیر یا زود خواهد ترکید. هرچه بزرگ‌تر باشد، صدای مهیب‌تری نیز خواهد داشت.  بله، روزهای صعودی تالار شیشه‌ای پایان یافته بود و حالا هر روز قیمت‌ها افت بیشتری را تجربه می‌کردند‌ اما یک چیز تغییری نکرده بود و آن هم رفتار این گروه از  بورس‌بازان بود. تنها جبهه تغییر کرده بود. صف‌های خرید روزهای سبز جای خود را به‌صف‌های فروش داده بود و با یک تکانه مثبت هر چند جزئی باز‌هم این جبهه بود که تغییر می‌کرد نه رفتار. ریشه این الگوی معاملاتی را می‌توان در «اقتصاد رفتاری» جست‌وجو کرد.

  شاید دیگران می‌دانند

«حتما خبری‌شده که ما از آن اطلاع نداریم.» این جمله‌ای است که چه در دوره‌های صعودی و چه نزولی از سوی فعالان بی‌تجربه بازار شنیده می‌شود و آنها را به ‌تبعیت از دیگران وا می‌دارد. تحقیقات و مطالعات زیادی در این‌خصوص انجام شده و تقریبا همگی نتیجه مشابهی به‌همراه داشته‌اند. زمانی که یک رفتار از سوی تعداد زیادی از افراد تکرار می‌شود، به ‌تدریج دیگران را نیز متقاعد به‌انجام آن می‌کند. در این شرایط هر فرد با دانستن این مهم که از همه رویدادها مطلع نیست، به‌ رفتار دیگران نگاه می‌کند. مکان این رویداد می‌تواند متفاوت باشد. زمانی‌که در یک اتوبان در حال رانندگی هستیم، زمانی که برای سوار شدن به ‌قطاری در یک ایستگاه شلوغ مترو منتظریم یا زمانی که در حال معامله در یک بازار دارایی هستیم؛ در تمامی این مکان‌ها رفتار دیگران می‌تواند به ‌ما نیز تسری پیدا کند. رانندگی بی‌نظم یا بالعکس منظم و قانونی در یک اتوبان، هجوم برای نشستن روی صندلی یک قطار شلوغ یا رعایت آرامش و نظم.  در یک بازار، سرمایه‌‌گذاری که احتمالا ناپخته و کم‌تجربه نیز است، زمانی‌که می‌بیند عده زیادی در حال خرید یا فروش سهم  یا صنعتی خاص هستند، با خود این جمله را تکرار می‌کند که «احتمالا خبری شده که دیگران می‌دانند و من از آن غافل مانده‌ام.» اشتباه همین‌جا اتفاق می‌افتد. تقلید کورکورانه از گروه خریداران یا فروشندگان برای جانماندن از کسب سود. هر چه تعداد سرمایه‌گذار با چنین رویکردی در یک بازار بیشتر باشد، معاملات شکلی هیجانی‌تر به‌خود می‌گیرند. این هیجانات مخرب در بازاری مثل بورس ایران که از قوانین محدودکننده و هیجان‌سازی همچون دامنه نوسان و حجم مبنا نیز رنج می‌برد، دوچندان نیز خواهد بود.

  «دوره‌گرد» نباشیم

نداشتن استراتژی معاملاتی این روزها رفتار غالب برخی از سرمایه‌گذاران بورسی است. با افت شاخص‌ها، گروهی از حقیقی‌ها فروشنده می‌شوند و روز بعد با مشاهده سبزپوشی تابلوی معاملات، پشیمان از رفتار روز گذشته خود، همان سهم را با قیمت گزاف‌تری به‌ پرتفوی خود می‌افزایند. رفتاری که دائما با نگاه به ‌رنگ تابلو تکرار می‌شود. راننده‌ای را تصور کنید که در یک ترافیک یک اتوبان، دائما در حال تغییر لاین است و هر بار نیز پشیمان از این تغییر رفتار خود را مجددا تکرار می‌کند. این رفتار در بازار سهام نیز مشاهده می‌شود. الگویی که می‌توان آن را به‌«دوره‌گردی» این‌بار در بورس تشبیه کرد. یعنی یک سهامدار بدون تحلیل تنها در پی کسب بازده بیشتر، در بازار سهام از صفی به‌صف دیگر منتقل می‌شود و حتی در صورت کسب سود در کوتاه‌مدت، در میان‌مدت و بلندمدت بازنده اصلی سرمایه‌‌گذاری در یک بازار پرریسک خواهد بود.

  چرا سرمایه‌‌گذاری غیرمستقیم؟

روند عمومی سهامداری در دنیا این است که افراد به‌جای سرمایه‌‌گذاری مستقیم، از طریق نهادهای واسطه‌ای مثل صندوق‌های مبادله‌‌پذیر (ETF‌)، صندوق‌های شاخصی (Index Funds)، صندوق‌های مشترک (Mutual Funds) و امثال آن وارد بازار سهام شوند و خودشان مستقیما به‌ مدیریت سبد سرمایه‌‌گذاری و بدتر از آن تلاش برای بازده مازاد در بورس اقدام نکنند. در ایران اما شرایط به‌ گونه دیگری است و اغلب خود را «متخصص» می‌دانند. نه فقط در بازار دارایی‌ها بلکه حتی در زندگی شخصی و کاری. درست است که گسترش مشارکت مردم در بازار مالی مفید است اما تشویق افراد عادی به‌خرید و فروش فعالانه و مدیریت سبد دارایی و بورس‌بازی کار اشتباهی بود که متاسفانه در دو سال گذشته با شدت بسیاری انجام شد.

با نگاهی حتی گذرا به ‌وضعیت سودآوری صندوق‌های سرمایه‌‌گذاری در یک‌سال گذشته و مقایسه آن با پرتفوهای شخصی، می‌توان به ‌این نکته پی برد که بهترین مسیر سهامداری در بورس، سرمایه‌‌گذاری غیرمستقیم است؛ جایی‌که با وجود زیان‌های ‌۴۰-۵۰‌درصدی در پرتفوی یک سرمایه‌‌گذاری حقیقی، اما صندوق‌ها بعضا حتی سودده نیز بوده‌اند.