تاریخ انتشار : دوشنبه 5 مهر 1400 - 2:05
کد خبر : 62192

از من پیام عشق ببَر سوی پنجشیر

از من پیام عشق ببَر سوی پنجشیر

امروز، روز روشن و بسیار خوب بود یک روزِ سرنوشت یک روز ماندگار… در سایه روشنِ بغلِ آشیانه ام یعنی درون خانه ای از روشنی تهی با خود، کبوتری تک و تنها نشسته بود گیج و گرنگ بود انگار راه خانه اش از یاد برده بود شاید برای جفت خودش انتظار بود… اما قشنگ بود

امروز، روز روشن و بسیار خوب بود
یک روزِ سرنوشت
یک روز ماندگار…
در سایه روشنِ بغلِ آشیانه ام
یعنی درون خانه ای از روشنی تهی
با خود، کبوتری تک و تنها نشسته بود
گیج و گرنگ بود
انگار راه خانه اش از یاد برده بود
شاید برای جفت خودش انتظار بود…
اما قشنگ بود
زیبا و دلفریب،
و خوش بال و رنگ بود!..
نزدیکتر شدم
می خواستم بغل گیرمش، ناگهان پرید
از ترس پر کشید
سویی فرار کرد
یک لحظه قلب خسته ی من بیقرار شد…
گفتم بیا، نترس، عزیزِ دل-هم نفس
تا من رها کنم پر و بالت از این قفس
یک لحظه، ناگهان
آرام و باوقار به سویم نگاه کرد
خاموش، در برابر من ایستاده بود
اما نگاه وحشت او سوی جاده بود…
آهسته دست بُردم و آغوش کردمش
از جا تکان نخورد…
گفتم: عزیز من
حالا رها شدی
حالا، به جای من
پرواز کن به هر طرفی که دلت خوش است
پرواز، احساسِ دلانگیز و دلکش است…
همبالِ ابر شو
پرواز کن به روی کوه و دشت و دره ها
تا بیکران برو
از من ببر سلام
بر ماه و بر ستاره و خورشید آسمان
بر اوج بیکرانه ی پهنای کهکشان
بر رود و چشمه ها
از کوهِ بامیان تا کوهِ زرفشان
دماوند را ببین
البُرز را ببین
بر اوج قله ها، به بلندای هیندوکُش
از من پیام عشق ببَر سوی پنجشیر
آن سنگر متانت و ناموس و افتخار
آن جبهه ی شرف
جغرافیای نور
جغرافیای سور
یارانِ راهدور…
ای همنفس-کبوتر خوش رنگِ من، ببر
از من پیام گرمِ ارادت به سرنوشت
که اینچنین حماسه ی مارا به هم نوشت
پر وا کن و بپر
اینجا نمان دِگر…
امروز روز روشن و بسیار خوب بود…

مهین دوران
شاعر و روزنامه نگار تاجیکستانی🇹🇯

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....