نوزدهم آبان شصت و پنجمین سالگرد شهادت دکتر فاطمی، سردبیر شجاع و آگاه روزنامه (باختر امروز) و وزیر خارجه دولت ملی دکتر «محمد مصدق» که به راستی می توان او را از نادر شخصیت های سیاسی یک صد ساله ی اخیر ایران دانست که به گواه تاریخ و شرح اسناد و آگاهی و اشراف او بر ماهیت نظام سلطه ی حاکم بر کشور از همان آغاز انگشت بر نقطه ی اصلی درد (استبداد و استعمار) نهاد.
هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد
در بیم نشد ز صاحبان دیهیم، نشد
ای جان به فدای آن که پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم، نشد
نوزدهم آبان شصت و پنجمین سالگرد شهادت دکتر فاطمی، سردبیر شجاع و آگاه روزنامه (باختر امروز) و وزیر خارجه دولت ملی دکتر «محمد مصدق» که به راستی می توان او را از نادر شخصیت های سیاسی یک صد ساله ی اخیر ایران دانست که به گواه تاریخ و شرح اسناد و آگاهی و اشراف او بر ماهیت نظام سلطه ی حاکم بر کشور از همان آغاز انگشت بر نقطه ی اصلی درد (استبداد و استعمار) نهاد.
دکتر فاطمی در بخشی از سرمقاله روزنامه باختر امروز می نویسد:
خدا، ایران، آزادی
“بالاخره باید برویم به نزد پدران ، می شود با روی سیاه رفت؟ ماییم و آیندگان، با خفت و خواری می توان در گور خفت؟نه … در انجام وظیفه، فداکاری می کنیم و تا لبه پرتگاه می رویم ولی مردانه می کوشیم…”
و در سرمقاله دیگری با عنوان یا مرگ یا زندگی نوشت:
“ایران برخیز! بیدار شو! این خواب طولانی، افتخار را از دست تو گرفت. تو مایه ی فخر دنیا بودی … حیف که منقرض شود.”
از دیدگاه تاریخ، ملتی دارای ارزش است که هویت و اعتبار خود را با تلاش و مبارزه ی فرزندانش از گزند رویدادها و مطامع بیگانگان آزمند، نگاهبانی و مصون بدارد. میهن ما در درازای تاریخ، به ویژه در سده ی معاصر، شخصیت های بزرگی را در دامان پر مهر خود پروراند تا پیشاپیش ملت در نبرد با دشمنان درونی و بیرونی، آثار فنا ناپذیری از خود،به جای بگذارد تا استقلال و تمامیت میهنمان بر جای بماند. همت والای این راد مردان سبب شد در سال های پر تلاطم دهه سی و بعد از کودتای انگلیسی، آمریکایی و روسی ۲۸ مرداد، غارتگران نتوانند به نابودی مبارزات ملی که امید و آرزوی نهایی آنان بود، جامه عمل بپوشانند.
دکتر حسین فاطمی یکی از شجاع ترین روزنامه نگارانی است که تا واپسین لحظه زندگی، برای مردم قلم زد، به طوری که در نخستین سرمقاله هایش در باختر امروز، نوشت:
“دکتر مصدق پیشوای بزرگ ملی ایران، کسی است که نیم قرن تمام،در راه منافع مردم محروم این مملکت، مبارزه کرده است.”
در مجلس شانزدهم دکتر مصدق نماینده نخست تهران شد و پس از او دکتر فاطمی و ۵ تن دیگر از یارانش در مجلس،در کنار هم به پیکار ضد استبداد و ضد استعماری خود ادامه دادند. دکتر فاطمی در پیشنهادی برای ملی کردن نفت، به دکتر مصدق گفت: “استیفای حق ملت کاری است بسیار دشوار، خصوصا که دولت انگلیس مالک بیشترین سهام شرکت است و به عنوان مالیات بر درآمد، هر سال مبلغ هنگفتی از شرکت، استفاده می برند.”
این پیشنهاد مورد موافقت دکترمصدق قرار گرفت. در وزارت خارجه پیکاری را که علیه انگلستان آغاز کرده بود، تا قطع منافع و خلع ید به پیش برد و روزبستن سفارت انگلیس را که یکم بهمن ماه بود روز استقلال ایران شناخت.
دکتر فاطمی ۷ ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد در ۱۶ اسفند ماه ۱۳۳۲ در مخفیگاهش بازداشت می شود. «تیمور بختیار» فرماندار نظامی و رییس شهربانی سپهبد «علی مقدم» با یک توافق، نقشه از بین بردن او را به دست اوباش کشیدند، «شعبان جعفری» و عده ای از اوباشان حرفه ای به جلوی شهربانی فرا خوانده می شوند. خواهر شجاع و فداکار دکتر حسین فاطمی، خانم «سلطنت فاطمی»، خود را به جلوی شهربانی می رساند،برادرش را دست بند زده جلوی پلکان شهربانی، ایستاده می بیند که شعبان جعفری به نوچه هایش می گوید: “بکشیدش. بکشیدش.”
به ضرب چاقو و چماق او را مضروب می کنند که جان سالم به در نبرد. خواهر از جان گذشته،خود را بر روی برادرش می اندازد و از «مراحم» استبداد، ۱۰ ضربه به خواهر و ۶ ضربه به دکتر فاطمی وارد می شود. فریادهای این بانوی شجاع که: “مردم برادرم را کشتند. مردم فاطمی را کشتند.” سرانجام دکتر فاطمی را در حالی که درحرارت تب، بدنش می سوخت و فشار خونش ۵/۷ بود، تحت بازجویی های پی در پی قرار می گیرد، به طوری که او را برای دادگاه هم با برانکارد، داخل سالن می آورند. دکتر فاطمی در زندان در دست نوشته ای که بر روی پاکت سیگار به آیت الله «سیدرضا زنجانی» که او هم در زندان بود، نوشت:
“… آرزو دارم که نفس های آخر زندگی ام نیز در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود، به هر حال داغ باطله بر کنسرسیوم و حامیان او بزنیم، بر فرض که نگذارند به اطلاع هم میهنان، برسد و صدای ما را خفه کنند، در تاریخ و در پرونده ها باقی خواهد ماند تا نسل آینده برای زیستی شرافتمندانه و نیل به آزادی، ادامه دهنده این راه باشند.”
سرانجام بامداد چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۳۳ در ساعت چهارو هفت دقیقه، تیمور بختیار و «آزموده» دادستان ارتش، حکم اعدام دکتر فاطمی را به او ابلاغ کردند. آزموده که به درستی لقب «آیشمن» گرفته بود، گفت:
“اگر وصیتی دارید بفرمایید…”
دکتر فاطمی سخنان او را قطع کرد و گفت:
“آری آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری و من می میرم که نسل جوانان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون از وطنشان دفاع کرده و نگذارند جاسوسان بیگانه بر این کشور حکومت نمایند، من درهای سفارت انگلستان را بستم، غافل از این که تا عوامل بیگانه حکومت می کنند، انگلستان سفارت لازم ندارد.”
آزموده از او می خواهد: “اگر خواسته ای دارید، بگویید.” فاطمی می گوید:
“خواسته های من، دیدن خانواده، ملاقات با دکترمصدق و صحبتی با افسران است.” آزموده هم می گوید: “هنوز هم دست از این مرد (مصدق) بر نمی داری؟”
دکتر فاطمی در برابر جوخه اعدام، گفت:
“آقای آزموده، مرگ بر دو قسم است، مرگ در رختخواب ناز و مرگ در راه شرف و افتخار، خدای را شکر که در راه مبارزه با فساد، شهید می شوم… امیدوارم سربازان نهضت، همچنان مبارزه را ادامه دهند.”
هشت گلوله از اسلحه چهار مامور ایرانی که اسلحه بیگانگان به دستشان داده بودند، شلیک شد … و «زنده بادمصدق» آخرین کلامش و فاطمی جان باخت.
مزار سردار بزرگ نهضت ملی ایران بر طبق خواست او در جوار مزارشهیدان سی تیر، در «ابن بابویه» تهران، قرار دارد و مزار خواهر فداکارش نیز در کنار مزار اوست. بر سنگ مزار این میهن پرست نامدار، این شعر نوشته شده است:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
- منبع خبر : اقتصاددان