به‌نظر می‌رسد کاپیتالیسم از اصول اولیه خود دور شده و دستاوردهای حاصل از آن به‌خطر افتاده است. از دیدگاه فایننشال‌‌‌‌‌‌‌‌تایمز، مسیری که اکنون جهان سرمایه‌داری دنبال می‌کند، نگران‌‌‌‌‌‌‌‌کننده است. تمایل سیاستمداران غربی به مداخله در اقتصاد، وضع مقررات و هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌کرد بیشتر برای راضی‌کردن همه ذی‌نفعان منجر به جان‌گرفتن پدیده «دولت بزرگ» شده‌است. این روند با باور بنیادی کاپیتالیسم یعنی کاهش حضور دولت به‌منظور فراهم‌کردن فضا برای آزادی و خلاقیت فردی، در تضاد بوده و پایه‌‌‌‌‌‌‌‌های این نظام فکری را لرزان کرده‌است. بزرگ‌شدن دولت با ناکارآمد‌کردن کاپیتالیسم مدرن، نه‌تنها ناامیدی مردم را التیام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌بخشد، بلکه آن را تشدید می‌کند. ستون‌‌‌‌‌‌‌‌نویس این نشریه یادآوری می‌کند؛ اقتصاد بیشتر شبیه یک اکوسیستم طبیعی است و دخالت در آن، ریسک بالایی را به کل سیستم و جامعه تحمیل می‌کند. او به سیاستمداران و سیاستگذاران توصیه می‌کند از مداخله بیش از حد به‌منظور تداوم‌‌‌‌‌‌‌‌ دوره‌‌‌‌‌‌‌‌های رونق اقتصادی پرهیز کرده و اجازه دهند که چرخه تجاری و دوره‌‌‌‌‌‌‌‌های رکود و رونق، روند طبیعی خود را طی کرده و به رفع نقطه ضعف کنونی اقتصاد جهانی، یعنی افت بهره‌‌‌‌‌‌‌‌وری کمک کنند.

 

به گزارش اقتصاددان به نقل از دنیای اقتصاد  ، رونالد ریگان در سخنرانی خداحافظی خود، آمریکا را به شهری درخشان بر بلندای یک تپه با آغوشی باز به روی کسانی که اراده و شجاعت لازم برای رسیدن به آن را دارند، تشبیه کرد. این چشم‌‌‌‌‌‌‌‌انداز دلربا، الهام‌‌‌‌‌‌‌‌بخش بسیاری از مشتاقان پیشرفت بوده‌است و امروز هم پویایی حاصل از تلاش جمعی اهالی دانش و کارآفرینانی که انرژی لازم برای حرکت رهبر فناوری جهان را فراهم می‌کنند، شگفت‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز است. برای مثال، مدیران‌عامل ۱۰‌شرکت از ۱۰۰‌شرکت برتر ایالات‌متحده، متولد هند هستند؛ دستاوردی که تنها در سایه شایسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌سالاری ناشی از استقرار نظام سرمایه‌داری به‌دست آمده‌است.

اما از نگاه روچیر شارما، ستون‌‌‌‌‌‌‌‌نویس سرشناس فایننشال‌‌‌‌‌‌‌‌تایمز، مسیری که اکنون جهان سرمایه‌داری به رهبری آمریکا دنبال می‌کند، نگران‌‌‌‌‌‌‌‌کننده است. باور به کاپیتالیسم آمریکایی بر پایه دولتی کوچک که فضا را برای آزادی و خلاقیت فردی مهیا می‌کند، رو به افول است. براساس نظرسنجی‌‌‌‌‌‌‌‌ها، اکثر آمریکایی‌‌‌‌‌‌‌‌ها انتظار ندارند که ۵ سال‌بعد، وضعیت مالی بهتری نسبت به امروز داشته باشند. از هر ۵ نفر، ۴ نفر در مورد اینکه زندگی فرزندانشان بهتر از زندگی خودشان باشد، تردید دارند. همچنین براساس تازه‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نظرسنجی پیو، حمایت از کاپیتالیسم، به‌خصوص درمیان دموکرات‌‌‌‌‌‌‌‌ها و جوانان، افت کرده‌است؛ در واقع اکنون ۵۸‌درصد از دموکرات‌‌‌‌‌‌‌‌های زیر ۳۰سال، نگاهی مثبت به سوسیالیسم دارند، درحالی‌که تنها ۲۹‌درصد از آنها طرفدار کاپیتالیسم هستند.

با توجه به آنچه به ما گفته شده، این اتفاق عجیب نیست. وقتی جو بایدن در سال‌۲۰۲۰ در انتخابات ریاست‌‌‌‌‌‌‌‌جمهوری آمریکا پیروز شد، بسیاری از ستون‌‌‌‌‌‌‌‌نویس‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نشریه‌‌‌‌‌‌‌‌های سراسر جهان، پیروزی بایدن را به «ناقوس مرگ» عصر «دولت کوچک» تعبیر کردند؛ پایان دوره‌‌‌‌‌‌‌‌ای که با شورش «نئولیبرال» ریگان و مارگارت تاچر علیه «دولت رفاه» آغاز شده‌بود.

تصور نادرست

برخی تاریخ‌نگاران کاپیتالیسم استدلال می‌کنند که ریگان و تاچر سه دهه‌پرشکوه «دموکراسی اجتماعی» بعد از جنگ سرد را خاتمه‌دادند، سه دهه‌‌‌‌‌‌‌‌ای که در آن دولت‌های جاه‌‌‌‌‌‌‌‌طلب با همکاری مدیران شرکت‌ها و رهبران اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ها توانستند سرعت رشد اقتصادی را افزایش داده و منافع حاصل را به‌طور منصفانه‌‌‌‌‌‌‌‌تری توزیع کنند. این گروه از متفکرین، برنامه بایدن برای وضع مقررات جدید و افزایش هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌کرد عمومی را «وقفه‌‌‌‌‌‌‌‌ای خوشایند» در روند کوچک‌شدن دولت‌ها می‌دانند و آن را راه‌‌‌‌‌‌‌‌حلی معقول برای ترمیم ناامیدی مردم نسبت به نظام سرمایه‌داری به‌شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌آورند.

اما یک مشکل وجود دارد. عصر «دولت کوچک»؛ در واقع هیچ‌وقت اتفاق نیفتاد. دولت‌ها در یک قرن اخیر از هر نظر بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌تر شده‌اند؛ چه از نظر هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، استقراض یا وضع مقررات. در آمریکا، هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌کرد دولت از سال‌۱۹۳۰، چندبرابر شده و از ۴‌درصد تولید ناخالص داخلی به ۲۴‌درصد GDP رسیده‌است. آنچه در دوره ریگان رخ‌داد این بود که به‌رغم افزایش هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌ها، وصول مالیات ثابت ماند، بنابراین دولت برای پوشش هزینه‌های بزرگ‌شدن خود مجبور به استقراض شد. کسری‌بودجه از یک اتفاق نادر به یک روال همیشگی تبدیل شد‌ و در نتیجه‌ بدهی عمومی آمریکا چهار‌برابر شد و به بیش از ۱۲۰‌درصد GDP رسید. حتی وقتی دولت‌ها در راستای مقررات‌‌‌‌‌‌‌‌زدایی تلاش کرده‌اند، نتیجه آن ایجاد قوانین پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌تر و پرهزینه‌‌‌‌‌‌‌‌تر بوده‌است، قوانینی که عبور از آنها برای ثروتمندان و قدرتمندان آسان‌‌‌‌‌‌‌‌تر است. از دهه‌هشتاد میلادی، هراس بانک‌های مرکزی از تبدیل‌شدن بحران فزاینده بدهی به رکودی عمیق مشابه «رکود بزرگ ۱۹۳۰» باعث شد که آنها با همکاری دولت‌ها تلاش کنند هنگام تلاطم بازارهای مالی، شرکت‌های بزرگ، بانک‌ها و حتی کشورهای دیگر را سرپا نگه دارند.

ریسک اجتماعی

برخی ترقی‌‌‌‌‌‌‌‌خواهان این نسخه جدید کاپیتالیسم را به‌عنوان «سوسیالیسم برای ثروتمندان» استهزاء کرده‌اند، اما باید گفت دولت‌ها تلاش کرده‌اند به فقرا و طبقه متوسط نیز کمک کنند. بیش از آنکه این وضعیت «سوسیالیسم برای ثروتمندان» باشد؛ در واقع ریسک‌اجتماعی محسوب می‌شود، بدان معنا که دولت تلاش می‌کند همه‌جامعه را در مقابل تبعات دوره‌‌‌‌‌‌‌‌های افت اقتصادی ایزوله کند. جالب است که آمریکا به‌عنوان سرزمین کاپیتالیسم، پا جای پای اروپا گذاشته و اکنون به جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای تبدیل شده‌است که مشکلات اقتصادی حتی برای افراد خیلی ثروتمند را تحمل نمی‌کند؛ در واقع فرهنگ آمریکایی‌‌‌‌‌‌‌‌ها تغییر کرده و این تغییر رویکرد در قبال مشکلات اقتصادی، سیستم را به حمایت‌های %

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.