به گزارش اقتصاددان به نقل از دنیای اقتصاد، شاید برخی ناظران غیرحرفه‌ای میان برخی از این مولفه‌ها ناسازگاری بیابند؛ ولی واقعیت این است که میان همه این مولفه‌ها نوعی سازگاری و انسجام تئوریک و نظری وجود دارد. بایدن با همه این اقدامات در حال نشان دادن مدل جدید سیاست منطقه‌ای خود است؛ تصور تیم بایدن این است که ثبات و نظم در این منطقه از جهان صرفا از طریق الگوی نظری رئالیسم تدافعی قابلیت اجرا دارد.

در این الگو آنچه به‌عنوان منشأ نظم مورد شناسایی قرار می‌گیرد، توازن نیروها است. یعنی باید به بازیگران تاثیرگذار منطقه‌ای نشان داد که امکانات محدودی برای بسط حوزه نفوذ خود به منظور برهم زدن نظم منطقه‌ای دارند. این نظریه به‌صورت توامان در قبال اسرائیل، عربستان و ایران در حال انجام است. بایدن با قطع حمایت‌های خود از جنگ یمن و انتشار گزارش اطلاعاتی در مورد قتل خاشقجی نشان داد که می‌خواهد از تمام اهرم‌های خود استفاده کند تا مانع از اقدامات تهاجمی سعودی شود. در عین حال برقراری این مدل از توازن به منزله قطع ارتباط با سعودی نیست، آمریکا به‌خوبی از منابع ترس و بدگمانی‌های منطقه‌ای عربستان آگاه است و به همین دلیل در تلاش است با ارائه ضمانت‌هایی به این دولت از احساس ترس منطقه‌ای آن نیز بکاهد؛ به همین دلیل است که بایدن و بلینکن بارها از تعهد خود برای حراست از ریاض در برابر تهدیدات منطقه‌ای سخن گفته‌اند. در مقابل اسرائیل نیز با محدودیت‌هایی از سوی دولت بایدن مواجه خواهد شد.

واشنگتن گزینه‌های زیادی برای مهار جاه‌طلبی‌های تل‌آویو در اختیار دارد؛ از جمله قطع کمک‌های مالی و تسلیحاتی، به‌رسمیت شناختن دولت فلسطین در مرزهای ١٩۶٧ و… بایدن اگر احساس نیاز کند برای مهار توسعه‌طلبی اسرائیل نیز از اهرم‌های فشار خود به‌صورت پلکانی استفاده می‌کند. ایران نیز در این چارچوب جدید با فرصت‌ها و تهدیدات جدیدی مواجه خواهد شد. تیم بایدن در عین استفاده از اهرم‌های ایران برای برقراری ثبات در منطقه از جمله در یمن تلاش خواهد کرد از دامنه نفوذ شبکه منطقه‌ای ایران نیز بکاهد و این رویکرد به هیچ عنوان با تلاش‌ها برای احیای برجام ناسازگاری ندارد؛ چراکه تلاش‌های دیپلماتیک در این حوزه دو هدف را به‌صورت توامان دنبال می‌کند: عادی کردن وضعیت ایران در منطقه برای استفاده از اهرم‌های ایران در برقراری ثبات و در عین حال کاستن و محدود‌سازی قدرت منطقه‌ای ایران اما نه به‌گونه‌ای‌که موازنه نیروها به زیان ایران تغییر کند؛ چراکه در این صورت موازنه‌ای اساسا شکل نخواهد گرفت.به همین دلیل هیچ بعید نیست پس از به ثمر رسیدن برجام و اصلاح آن تا سال ٢٠٢٣ ایالات‌متحده با فروش تسلیحات متعارف به ایران نیز موافقت کند.

این استراتژی دقیقا در نقطه مقابل رویکرد منطقه‌ای دولت ترامپ قرار دارد. تصور تیم قبلی در واشنگتن این بود که می‌توان از طریق رئالیسم تهاجمی و استقرار یک هژمون منطقه‌ای به نظم و ثبات مدنظر رسید. این هژمون از نظر تیم ترامپ، اسرائیل بود و به همین دلیل تلاش می‌شد با بلوک‌بندی‌های جدید عبری-عربی ایران در وضعیت مهار همه‌جانبه قرار گیرد. ولی واقعیت این است که رئالیسم تهاجمی در شرایطی قابلیت کاربرد می‌یابد که یک بازیگر نسبت به بازیگران دیگر در وضعیت مطلق برتری قرار داشته باشد؛ چیزی که در مورد خاورمیانه صدق نمی‌کند.

ایران، عربستان و اسرائیل هر سه در یک وضعیت جدال و رقابت همه‌جانبه قرار دارند و این کار را برای کاربست تئوری رئالیسم تهاجمی غیر‌ممکن می‌کند. از طرف دیگر پیاده‌سازی این استراتژی منجر به نادیده گرفتن قدرت سایر بازیگران به‌طور مثال ایران می‌شد. به همین دلیل منطقه در چهار سال گذشته مدام در وضعیت جنگی قرار داشت. از نظر تیم بایدن کاربست رئالیسم تهاجمی و استقرار یک بازیگر به ظاهر هژمون در منطقه برابر با جنگ است و به همین دلیل به شدت از همان روزهای شروع به کار این دولت، این برنامه از دستور کار خارج شد.

با این حال برای پیاده‌سازی کامل رئالیسم تدافعی و توازن نیروها راه زیادی باقی است و هر آن ممکن است بازیگران ناراضی از وضعیت جدید بازی را برهم بزنند؛ تداوم و ضامن بقای این برنامه کلان رصد دائمی آرایش نیروها در خاورمیانه است و عادی شدن وضعیت ایران نیز در کوتاه‌ترین زمان ممکن می‌تواند رمز پیروزی و استمرار این برنامه جدید باشد.

اما بایدن به سه دلیل مشخص به این برنامه روی آورده است: این برنامه کم‌هزینه‌ترین راه برای برقراری ثبات منطقه‌ای است؛ دوم اینکه در راستای بازسازی وضعیت طبقه متوسط آمریکایی قرار دارد چون از هزینه‌کرد سنگین نظامی پرهیز می‌کند و سوم اینکه منابع عمده‌ای را برای مهار جهانی چین آزاد می‌کند. ایران باید با درک شرایط جدید از فرصت‌های این استراتژی تازه برای تحکیم بنیان‌های قدرت ملی خود بکوشد تا تهدیدات آن را هم به حداقل برساند.  در این چارچوب ایران نیازمند متناسب‌سازی استراتژی دفاعی منطقه‌ای خود با تحولات جدید است؛ چراکه در عصر جدید محدودیت‌های بیشتری برای شبکه منطقه‌ای ایران ایجاد خواهد شد. یکی از دلایل کارآیی قبلی این استراتژی، ناکام بودن استراتژی هژمون بین‌الملل‌گرای بوش و هژمون منطقه‌ای ترامپ بود و این ناکامی فضای مانور زیادی در اختیار ایران قرار می‌داد؛ ولی رئالیسم تدافعی از امکانات بیشتری برای تطابق با شرایط و محیط منطقه‌ای برخوردار است. (با توجه به تعدد بازیگران متنفذ و رقیب در منطقه) البته این بازنگری باید به‌تدریج و با توجه به پیشبرد برنامه بایدن در خاورمیانه پیش رود.