تاریخ انتشار : یکشنبه 6 مرداد 1398 - 21:56
کد خبر : 549

منشا قدرت آمریکا از چیست؟

منشا قدرت آمریکا از چیست؟

این روزها بحث داغ بین مردم ما وحتی رسانه های جهان، تنش بین ایران و آمریکاست. به راستی آمریکاچگونه تبدیل به ابرقدرتی شد که امروز به عنوان مثال در تحریم ایران، نه تنها کشور های جهان سوم بلکه تمام قدرتهای جهانی از اتحادیه اروپا گرفته تا ژاپن و چین و حتی روسیه ، علی رغم

این روزها بحث داغ بین مردم ما وحتی رسانه های جهان، تنش بین ایران و آمریکاست. به راستی آمریکاچگونه تبدیل به ابرقدرتی شد که امروز به عنوان مثال در تحریم ایران، نه تنها کشور های جهان سوم بلکه تمام قدرتهای جهانی از اتحادیه اروپا گرفته تا ژاپن و چین و حتی روسیه ، علی رغم اظهار مخالفت زبانی با پیمان شکنی آمریکا، عملا خود را ملزم به پیروی از آمریکا درتحریم های همه جانبه میدانند. ما چه آمریکا را دوست خود بدانیم و چه دشمن، چه طرفدار مذاکره باشیم و چه جنگ، پاسخ به این پرسش که این قدرت آمریکا از کجا منشا میگیرد، برای ما بسیار کلیدی است.
دراین مقاله من سعی میکنم ،عکسها ومشاهدات خود را درسفری که به این کشور داشتم، همراه با مروری گذرا بر تاریخ ،با شما به اشتراک گذارم.

سرزمینهای وسیع ومنابع طبیعی:
برای پاسخ به این پرسش اساسی که آمریکا چگونه به یک ابرقدرت تبدیل شد، باید به روزهای آغازین تشکیل کشوری به این نام در آن سوی آبها برگردیم. بومیان آمریکا در آمریکای لاتین و حوالی مکزیک کنونی تمدنهای پیشرفته ای با قدمت دوهزار و پانصد سال به نام” مایا” و …داشتند، ولی در آمریکای شمالی،فقط به صورت قبایل پراکنده زندگی میکردند.
حدود صدسال بعد از کشف آمریکای جنوبی توسط ماجراجویی به نام کریستوف کلمب، یعنی در سال۱۶۰۷ ، مهاجران انگلیسی به دستور شاه جیمز با سه کشتی به سمت سرزمین جدید حرکت کردندو پا به سواحل آمریکای شمالی در ویرجینیا گذاشتند و پایه گذار اولین سکونت گاه دائمی انگلیسیها در آمریکاشدند که به نام شاه انگلستان، جیمزتاون نام گرفت. در ابتدا اوضاع برای این تازه واردان آنقدر سخت بود، که به دلیل کمبود آذوقه مجبور به آدم خواری شدند.

تالار استقلال

تالار استقلال در شهر فیلادلفیا

بومیان منطقه که مثل اروپاییان به مفاهیمی مثل مالکیت زمین ورقابت اقتصادی فکر نمیکردند، در کشاورزی به تازه واردان کمک کردند.شاید برایتان جالب باشد که کشت گیاهانی مثل گوجه فرنگی را نخستین بار بومیان به اروپاییان یاد دادند و از آنجا به بقیه جهان رسید.ولی کم کم جنگهایی بین آمریکاییهای تازه وارد و بومیان درگرفت که به اضمحلال بومیان انجامید.به تدریج مستعمرات بیشتری در سواحل شرقی قاره آمریکای شمالی شکل گرفت واروپاییان ،با آوردن بردگان ، به توسعه کشاورزی پرداختند. تنها رقیبِ اروپاییان در آنجا ،بومیان بی دفاع بودند. اروپاییان همراه بردگان آفریقاییشان، مثل همه مهاجرتهای دیگر، با خود انواع ارگانیسمهای بیماریزایی که سیستم ایمنی بومیان تا به حال با آنها تماس نداشت، با خود آورده بودند و به سرعت اپیدمیهای وسیعی بین بومیان شایع شد که بخشی از آن به عمد توسط اروپاییان پخش میشد. این مساله در کنار جنگ ، منجر به کاهش جمعیت این رقبا شد. تازه واردان اولین پیش نیاز برای ایجاد یک ابرقدرت یعنی سرزمین های وسیع و حاصلخیز را به دست آوردند.عدم وجود رقیب همراه نیروی کار رایگان برده ها باعث توسعه سریع شد.
با توسعه مستعمره آمریکا، پادشاه و پارلمان انگلیس، مالیاتهای سنگینی برای مستعمره نشینان وضع کردند که بارها باعث اعتراض و شورش بین آمریکاییها شد و نهایتا در سال ۱۷۷۶، در کنگره ای با نمایندگانی از ایالتهای سیزده گانه، در تالار مجلس ایالتی شهر فیلادلفیا ،اعلامیه استقلال آمریکا اعلام شد و ناقوس کلیسای شهر به صدا درآمد. این تالار که محل تشکیل اولین جلسات کنگره آمریکا بوده است ،امروزه به نام تالار استقلال و ناقوس آن به نام ناقوس آزادی، مشهور است و روزانه صدها بازدید کننده دارد .

دموکراسی و حاکمیت قانون:
با اعلام استقلال ایالات متحده ،انگلیس وارد جنگ با استقلال طلبان شد.جنگی که تا هفت سال بعد از آن ادامه پیدا کرد و در نهایت انگلیس ،استقلال ایالات متحده آمریکا را به رسمیت شناخت.قانون اساسی آمریکا نوشته شد و به تصویب هریک از مجالس قانون گذاری در سیزده ایالت رسید و در اولین انتخابات ریاست جمهوری جرج واشنگتن که فرمانده ارتش در جنگهای استقلال بود،به اتفاق آرا به ریاست جمهوری رسید و در سال ۱۷۸۹ در ایوان تالار فدرال شهر نیویورک که عکس آن را میبینید، سوگند ریاست جمهوری خورد که تقریبا مقارن با سالهای آغاز سلطنت قاجاردر ایران بود.

64706139 103199220911713 1251927726675680795 n اقتصاددان نوشته

تالار فدرال در شهر نیویورک،محل سوگند ریاست جمهوری جرج واشنگتن

او در دور دوم نیز پیروز شد و هشت سال رییس جمهور بود و علی رغم آنکه در آن زمان منعی برای انتخاب مجدد او برای بار سوم وجود نداشت، خود را بازنشسته کرد و پایه گذار سنتی شد که جلوی مادام العمر شدن ریاست جمهور و دیکتاتوری را گرفت واین سنت در آمریکا بیش از دویست سال است که ادامه دارد و هیچ فردی در آمریکا به صورت مادام العمر یا از طریق سیستمی خارج از انتخابات ،حتی در شرایط جنگ داخلی حکومت نکرده است .
برای درک اهمیت این موضوع در آن دوره می توانید، آن را با اوضاع دویست ساله اخیر در ایران یا حتی فرانسه که ۴ تا ۵ نوع حکومت مختلف تجربه کرده است،مقایسه کنید. در مورد پرسش اصلیمان در مورد منشا ابرقدرتی آمریکا ،قبلابه یکی از پیش نیاز های آن که دسترسی به منابع طبیعی وسیع هست اشاره کردم. ولی منابع طبیعی سرشار در کشور های دیگری مثلا در آمریکای جنوبی، هند و حتی آفریقا نیز وجود داشت ولی به نظر من وجود یک حکومت دموکراتیک پایدار که بتواند از این منابع بهترین استفاده را بکند، دومین پیش نیازایجادکننده قدرت است.

 

 

نیروی انسانی

66225396 1040923979434024 9188838953700705275 n اقتصاددان نوشته

مجسمه آزادی،مهاجرینی که از راه اقیانوس اطلس به آمریکا می آمدند، اولین نمادی که از ایالات متحده می دیدند، این مجسمه بود.

یکی از مهمترین عوامل ایجاد کننده قدرت کشورها، نیروی انسانی است.ایالات متحده از سالهای آغاز شکل گیری تا امروز به عنوان سرزمین آرزوها برای مهاجران بوده است و گروههای مختلف از کارگران ساده تا صاحبان سرمایه و دانشمندان و هنرمندان از اقصی نقاط جهان از چین تا خاورمیانه و اروپا و افریقا، با ترک سرزمین مادری به امید زندگی بهتر راهی قاره جدید میشدند.
سیاست مداران ایالات متحده از ابتدا به ارزش این موضوع پی برده بودند و قوانینی برای جذب مهاجرین نخبه وضع کرده اند. حتی در اوضاع استثنایی کنونی که ترامپ سخت ترین قوانین ضد مهاجرتی را وضع کرده است ،از ورود دانشجویان نخبه از همه کشورها استقبال میشود. بسیاری از دانشمندان بزرگ امریکایی مثل گراهام بل و… که نقش عمده ای در توسعه ایالات متحده داشتند از بین همین مهاجران بودند

بر اساس آمار، امروزه نیز بیش از هفتاد درصد از مدیران شرکتهای استارت آپ در آمریکا از مهاجرین هستند. جمعیت مهاجران ایرانی در آمریکا بین نیم تا یک ملیون نفر تخمین زده میشود.بر طبق یکی از پژوهش‌های مؤسسه فناوری ماساچوست، این گروه مهاجر به دلیل سطح تحصیلات و قابلیتها، پنجاه درصد بالاتر از حد میانگین جامعه در ایالات متحده درآمد کسب می‌کنند و از گروه‌های موفق جامعه آمریکا هستند و فقط سرمایه مادی آنها چهار صد ملیارد دلار تخمین زده میشود.

آزادی مذاهب
هر سال یک تا دوملیون مهاجرقانونی با ادیان و فرهنگ های مختلف در آمریکا پذیرش میشود. شاید در قدم اول برای ما عجیب باشد که این موضوع میتواند باعث تداخلات و منازعات فرهنگی و مذهبی شدید شود ولی از همان آغاز استقلال ایالات متحده، با توجه به منازعات مذهبی در اروپا بین کاتولیکها و پروتستانها، با هوشمندی تمام ،تدوین کنندگان قانون اساسی آمریکا، در سال ۱۷۹۱ اصل مهمی در متمم اول آن به نام آزادی ادیان، قرار دادند که بر اساس آن، هیچ مذهب رسمی در آمریکا وجود ندارد و حتی کنگره نمیتواند با وضع قانون،مانع آزادی هیچ دینی یا رسانه ای شود یا مانع یک تجمع صلح آمیز گردد.
وضع این قانون، در بیش از دویست سال پیش در دوره ای که بسیاری از کشورها حتی در اروپادرگیر تعصبات و درگیری های مذهبی بودند، باعث مهاجرت بسیاری از مصلحان مذهبی به آمریکا شد.
بر عکس نظر بسیاری از حاکمان ما که آزادی مذهبی را عامل هرج و مرج میدانند،آزادی و تنوع فرهنگی در ایالات متحده باعث افزایش قابلیت مدارا در جامعه و استفاده از استعدادهای تمام افراد بدون توجه به زمینه فرهنگی یا مذهبی او در جهت رشد و پیشرفت اقتصادی و … شد و یکی از عوامل رسیدن ایالات متحده به جایگاه فعلی گردید.
جالب است که در آمریکا، قدرت نهادهای مذهبی به نسبت ،بیش از اروپاست و این نکته را در جمله مشهور “ما به خدا توکل داریم” یا “In God We Trust” که در سرود ملی ایالات متحده و روی اسکناس و سکه های دلار و سنت وجود دارد ،میتوان دید و در اماکن عمومی مثل فرودگاه و… محل عبادت برای مسیحیان و مسلمانان و…در مجاورت هم وجود دارد.

 

64563783 678859785893794 2780136285864754050 n اقتصاددان نوشته

مسجد جامع واشنگتن

65307161 359347184724344 8425816987179607255 n اقتصاددان نوشته

کلیسای جامع واشنگتن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فدرالیسم و احترام به تنوع فرهنگی و اجتماعی:
درآغاز ایالات متحده فقط شامل سیزده ایالت بود که نماد آن در پرچم آمریکابه صورت سیزده نوار سفید و قرمز دیده میشود ولی به تدریج از طریق مهاجرت سرمایه داران آمریکایی به سرزمینهای اطراف و تغییر ترکیب جمعیتی آنها(مثل الحاق تگزاس یا هاوایی) یا از طریق دیپلماسی(مثل خرید ایالت لوییزیانا از فرانسه یا آلاسکا از روسیه) و… ایالتهای بیشتری به آن اضافه شد که امروز به پنجاه ایالت رسیده است و نماد آن به صورت پنجاه ستاره در پرچم آمریکا دیده میشود .
ایالات متحده،سومین کشورپهناور جهان بعد از روسیه و کاناداست.اداره چنین سرزمین بزرگی توسط یک دولت مرکزی مشکل است. این مشکل از ابتدا، از طریق فرایند فدرالیسم حل شده است بدین معنی که دولت فدرال در واشنگتن فقط درمورد ارتش، روابط خارجه و چاپ اسکناس و دادگاههای عالی اختیارات دارد و سایر امور به دولتهای ایالتی واگذار شده است.هر ایالت به صورت مستقل دارای پرچم، دولت،مجلس و قوه قضاییه است و قوانین هر ایالت با دیگر ایالات متفاوت است. حکومت فدرالی نیز یکی دیگر از عوامل تاثیرگذار در تعمیق دموکراسی و توسعه پایدار و احترام به تنوع فرهنگی است وباعث مشارکت بیشتر شهروندان در تعیین سرنوشتشان میشود.
رییس جمهور و کنگره هیچ نقشی در تعیین دولت و مجلس ایالتی ندارد .
نکته جالب در مورد ایالتها آن است که بر عکس تصور ما معمولا پایتخت یا مرکز ایالت بزرگترین شهر ایالت نیست و شهرهای بزرگی مثل سانفرانسیسکو یا شیکاگو و… هیچکدام مرکز ایالتی نیستند.
اهمیت به علم:
وقتی در مورد میزان قدرت یک ملت صحبت میکنیم،ناگریز،باید به میزان اهمیت علم و هنر در بین مردم آن کشور نیز پرداخت.هیچ کشوری صاحب قدرت نمیشود،مگر آنکه به دانش، بها دهد. مهاجرین به آمریکا از همان سالهای نخست ، همزمان با ساخت اولین شهرها، به فکر ایجاد دانشگاه بودند و اولین دانشگاه آمریکا به نام هاروارد در ماساچوست در سال ۱۶۳۶ (یعنی بیش از دویست سال قبل از دارالفنون در ایران)به صورت غیردولتی تاسیس شد و به دلیل کمکهای مالی فردی به نام جان هاروارد به نام او نامگذاری شد. اهمیت علم در هر کشوری را با میزان بودجه علمی آن کشور میتوان فهمید.بودجه پژوهشی ایالات متحده در سال ۲۰۱۳، چهارصدو سی و سه میلیارد دلار یعنی بیش از هفت برابر کل صادرات نفت ایران در آن سال است.
به همین دلایل است که در رتبه بندی دانشگاههای جهان در سال جاری،رتبه ا تا ۳ متعلق به دانشگاههای آمریکایی یعنی هاروارد، استنفورد و MIT بوده است و از ۱۵ دانشگاه اول جهان ،۱۲ دانشگاه در ایالات متحده قراردارد. دانشگاههای ایران حتی جزو سیصد دانشگاه اول این لیست نیز نیستند.(۱)
جالب است که بیشتر دانشگاههای معتبر آمریکا، غیردولتی هستند و توسط خیرین تاسیس شده اند. چیزی که در ایران به ندرت دیده میشود.
سیاست خارجی:
کی از علل قدرتمند شدن امریکا، فاصله جغرافیایی آن از دنیای قدیم ودوری از منازعات و جنگهای جهانی در طول تاریخ ،به دلیل سیاستهای دولتمردان این کشور است.برعکس زمان حال که آمریکا در اکثر منازعات جهانی حضور دارد ،ایالت متحده از زمان جرج واشنگتن با سیاست بی طرفی سعی میکرد به جای درگیری نظامی در منازعات قدرتهای اروپایی ، مشغول حفظ منافع اقتصادی خود باشد و همیشه از طریق سیاست موازنه از منازعات کشورهای اروپایی به نفع خود بهره برداری میکرد. ایالات متحده با انکه از همکاری فرانسه در جنگهای استقلال علیه انگلیس کمک گرفته بود ولی جورج واشنگتن در جنگ انگلیس و فرانسه اعلام بیطرفی میکند و در سالهایی که اروپا گرفتار جنگ های ناپلئون بود، مداخله نمیکند. مونرو یکی از روسای جمهور آمریکا در سال ۱۸۲۳رسما نظریه عدم دخالت قاره ای را مطرح میکند و از دولتهای اروپایی میخواهد درآمریکای لاتین دخالت نکنند و متقابلا ایالات متحده نیز در جنگهای اروپا اعلام بی طرفی مینماید. این سیاست توسط همه دولتهای بعدی ایالت متحده آمریکا نیز پیگیری میشود‌. با شروع جنگ جهانی اول علی رغم اصرار چرچیل،آمریکا اعلام بی طرفی مینماید و سعی میکند از طریق پرداخت وام و مراودات مالی… از جنگ منفعت اقتصادی کسب کند ولی به دنبال حمله آلمان به دو کشتی تجاری آمریکا ، ایالات متحده در سال ۱۹۱۷ یعنی در اواخرجنگ اول ،وارد جنگ با آلمان میشود. به دنبال شکست آلمان و متحدانش در سال ۱۹۱۸، ویلسون رییس جمهور وقت ایالات متحده، طرح ۱۴ ماده ای برای صلح پیشنهاد میکند که به اعتقاد دوست و دشمن ،عادلانه ترین طرح برای پایان جنگ بود که حتی حقوق اقلیتهای قومی مثل ارامنه و کردها و کشورهای کوچک نیز در آن تا حدی تامین شده بود ولی نهایتا همه مواد آن رعایت نمیشود و طرح صلحی ناعادلانه پیاده میشود که با تحقیر وتحمیل تعهدات شدید بر دول شکست خورده مثل آلمان زمینه ساز رشد ناسیونالیسم افراطی و نازیسم در آلمان میشود. درشروع جنگ دوم جهانی نیز، آمریکا براساس همان سیاست، اعلام بی طرفی میکند ولی ژاپن با حمله به قلمرو آمریکا در جزیره هاوایی(پرل هاربر)، آمریکا را وارد جنگ میکند. گرچه آمریکا با ارتکاب به جنایت عظیم بمباران هسته ای در سال ۱۹۴۵ نشان میدهد که حقوق بشر را فقط برای مردم خودش به رسمیت میشناسد ولی این بمباران منجر به تسلیم ژاپن و پایان جنگ میشود.جنگ دوم نقطه عطفی در تاریخ آمریکا و شروع دوران ابرقدرتی و پایان سیاست بی طرفی این کشور محسوب میشود.

پایان جنگ جهانی دوم آغاز دوران ابرقدرتی آمریکابود. ایالات متحده، که به صورت گام به گام پله های قدرت را طی کرده بود، پیروز واقعی جنگ بود. دول پیروز در جنگ به دنبال چند جلسه در واشنگتن و سانفرانسیسکو،سازمان ملل متحد را در سال ۱۹۴۵ تاسیس کردند و آمریکا با سابقه طولانی ژست بیطرفی، توانست اعتماد نمایندگان کشورها را برای میزبانی مقر سازمان ملل جلب کند. ولی مهمترین دستاورد آمریکا از جنگ ،تاسیس بانک جهانی و تعیین دلار به عنوان ارز مرجع بود که درسال۱۹۴۵ در کنفرانس “برتون وودز” درآمریکا تصویب شد و آمریکا که در آن زمان دوسوم ذخایرطلای جهان را دراختیار داشت، متعهد شد؛ نرخ دلار در مقابل طلا را ثابت نگه دارد و در عوض سایر کشورها، مبادلات مالی خود را بادلار انجام دهند. گرچه در سال ۱۹۷۱، آمریکا تعهدش در پرداخت مقدار مشخص طلا درمقابل دلار را به صورت یکطرفه لغو کرد ولی به دلیل آنکه مهمترین کالای معاملاتی،نفت بود و به دلیل تثبیت قدرت آمریکا به خصوص در خاورمیانه و بر کشورهای صادر کننده نفت مثل شاه ایران و عربستان، دلار همچنان ارز مرجع باقی ماند و آمریکا تبدیل به کشوری شد که با پول داخلی خودش میتواند مبادلات بین المللی انجام دهد و به دلیل انکه تمامی مبادلات دلاری نهایتا از مجرای بانک مرکزی آمریکا میگذرد میتواند مبادلات بانکی همه جهان را کنترل کند و هر کشوری را بخواهد، تحریم کند.

بعد از جنگ دوم جهانی، ترومن رییس جمهور آمریکا ،با اعلام دکترین خود مبنی برمقابله با کمونیسم در سراسر جهان، رسما پایان بی طرفی آمریکا را آشکار کرد و آمریکا به بهانه مقابله با کمونیسم ،در بسیاری از کشورها دخالت نظامی کرد که مشهورترین آنها کره و ویتنام بود و با آنکه ایالات متحده در داخل مرزهای خود کشوری با حکومت لیبرال دموکرات با سابقه دویست ساله بود ولی جنبش های آزادی خواه زیادی را در کشورهای مختلف از طریق کودتا و …، سرکوب نمود که آشناترین آن برای ما سرنگونی دولت دکتر مصدق است‌.
دخالتهای آمریکا بعد از جنگ سرد و سقوط شوروی نیز ادامه یافت که مثال آن اشغال افغانستان و عراق به بهانه حادثه تروریستی یازده سپتامبر بود. گرچه بسیاری از صاحب نظران، رشد جریانهای افراطی در جهان و این واقعه تروریستی را بازخورد سالها دخالتهای سردمداران آمریکا در کشورهای مختلف میدانند که هنوز هم ادامه دارد.

اقتصاد آزاد

wall street

وال استریت ،نام خیابانی در نیویورک که محل فعالیت بزرگترین سازمانهای مالی جهان مثل بورس نیویورک است

مهمترین عامل ایجاد کننده قدرت در جهان امروز ، نه قدرت نظامی بلکه اقتصادی است.در سال ۲۰۱۸، ایالات متحده به تنهایی با داشتن سهم بیست وپنج درصدی از تولید ناخالص داخلی(GDP) کل جهان، بزرگترین اقتصاد جهان بوده است. این رقم کمی بیش از کل تولید ناخالص داخلی مجموع کشورهای اتحادیه اروپا و چهل و شش برابر GDP ایران است.(۲)

شاید یکی از مواردی که از رسانه های ایران در مورد جامعه آمریکا، زیاد شنیده میشود، وجود بی خانمانها و شکاف طبقاتی در جامعه آمریکاست که البته مساله غیر قابل کتمانی است و با کمی گشت وگذار در شهرهای بزرگ و شلوغ آمریکا می توان آن را دید.
طبق آمار توسعه انسانی سازمان ملل در سال ۲۰۰۹، درآمد ده درصد ثروتمند در ایالات متحده، هجده برابر ده درصد فقیر در این کشور است ولی چیزی که معمولا ذکر نمیشود آن است که همین رقم در مورد ایران نیز هفده برابر است که چندان تفاوت معناداری را با جامعه آمریکا در زمینه شکاف طبقاتی نشان نمیدهد.(۳)
البته دقت کنید که این شاخص فقط بیانگر میزان شکاف بین دو طبقه درآمدی است و نشانگر سطح کلی رفاه در جامعه نیست که باید توسط شاخص دیگری اندازه گیری شود.
طبق آمار موسسه لگاتوم که شاخص رفاه را به صورت سالانه در کشورها محاسبه میکند، در سال ۲۰۱۸، ایالات متحده، رتبه هفده و ایران رتبه صد و هشت را در بین ۱۴۹ کشور جهان داشته اند. سه کشور اول ،درمورد شاخص رفاه، نروژ، نیوزلند و فنلاند و سه کشور آخر، افغانستان،افریقای مرکزی و یمن بوده اند(۴)

 

جمع بندی:
هدف من در این سفرنامه، بزرگ جلوه دادن قدرت ایالات متحده نبود بلکه بحث را با این پرسش آغاز کردم که راز ابرقدرتی آمریکا در چیست.
در مواجهه ایران و آمریکا، بسیاری قدرت را فقط دربعد نظامی میبینند و آن را در دستیابی به انرژی هسته ای و پهباد و … خلاصه میکنند.عده ای نیز آمریکا را یک ابرقدرت پوشالی خطاب میکنند که از طریق امپراتوری رسانه ایش بر جهان مسلط شده است.
گرچه نقش قدرت نظامی و رسانه ای ، را نمیتوان انکار کرد ولی بمب هسته ای نتوانست شوروی را از خطر سقوط حفظ کند ویا در حال حاضر پاکستان و کره شمالی را ، صاحب قدرت واقعی کند. در واقع قدرت نظامی باید معلول توسعه متوازن یک کشور باشد و نه عامل آن.حتی کشوری مثل آمریکا نیز در طول تاریخ دویست ساله خود ، تا پیش از رسیدن به قدرت کنونی، همواره از سیاست موازنه و کسب امتیاز از رقابت های بین دول دیگر ونه قدرت نظامی استفاده میکرده است.
بعضی قدرت آمریکا را فقط ناشی از پهناوری سرزمین و منابع طبیعی زیاد آن و فاصله جغرافیایی زیاد از سایر کشورها و دوری از منازعات آنها در طول تاریخ میدانند و آن را به تسخیر سرزمینهای بومیان نسبت میدهند که البته یک پیش نیاز مهم برای قدرتمند شدن است ولی مهاجران اولیه به کشورهای آمریکای لاتین نیز دقیقا همین موقعیت را داشتند ولی هیچکدام تبدیل به ابرقدرت نشدند.
من کوشیدم با مروری گذرا بر تاریخ، نشان دهم که ایالات متحده با عبور از مسیر طولانی دموکراسی و قانونگرایی، آزادیهای فردی و احترام به تنوع فرهنگی، توجه به علم و سرمایه انسانی و اقتصاد آزاد،توانست محیطی ایجاد کند که با جذب استعدادهای بالقوه در زمینه های مختلف و بالفعل کردن آنها،صاحب قدرت شود و کشور ما نیز برای مقاومت در برابر هر نوع فشار خارجی ، راهی جز طی کردن مسیری مشابه ندارد.
برای پیگیری و بازدید از عکسهای بیشتر میتوانید صفحه من در اینستاگرام را دنبال کنید.
https://www.instagram.com/shafiei_motahar
منابع آماری
۱) https://cwur.org/2018-19.php
۲) https://en.m.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_GDP_(nominal)
۳) http://hdr.undp.org/sites/default/files/reports/269/hdr_2009_en_complete.pdf
۴) https://www.prosperity.com/ranking

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....