تاریخ انتشار : شنبه 5 مهر 1399 - 17:03
کد خبر : 19931

شتردیدی ندیدی و بورس

شتردیدی ندیدی و بورس

حکایت اصغرساربان بدبخت: اقتصاددان : اوضاع مالی یه مملکتی پشت کوه قاف خیلی بی ریخت بود. شاه اون مملکت نشست خوب فکر کرد ببینه چه خاکی باید سرش بریزه. بعد از چند روز فکر کردن ،وزیرش رو صدا کرد و به وزیر دستور داد، که تمام شترهای کشور را به قیمت ۱۰ سکه طلا بخرد.

حکایت اصغرساربان بدبخت:

اقتصاددان : اوضاع مالی یه مملکتی پشت کوه قاف خیلی بی ریخت بود.
شاه اون مملکت نشست خوب فکر کرد ببینه چه خاکی باید سرش بریزه.
بعد از چند روز فکر کردن ،وزیرش رو صدا کرد و به وزیر دستور داد، که تمام شترهای کشور را به قیمت ۱۰ سکه طلا بخرد.
وزیر تعجب کرد و گفت اعلیحضرت حتما بهتر می‌دانید که اوضاع خزانه اصلا خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم .
شاه گفت:
فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.
وزیر هم اصغر ساربون، که کارش ساربونی شترهای دربار بود رو صدا زد و فرمان حاکم رو به اون ابلاغ کرد.
اصغر ساربون هم شترها را به این قیمت خرید.
شاه گفت:
حالا اعلام کن که هر شتر را ۲۰ سکه میخریم.
وزیر هم بواسطه اصغر ساربون چنین کرد و عده دیگری از مردم شترهای خودشان را به حکومت فروختند .
یواش یواش کار سخت شد و مردم برای فروش شترهاشون هجوم می آوردندوشلوغ میکردندو چند بار چاقو کشی شدو چند نفر زیر دست وپا نفله شدند.
جناب وزیر به اصغر ساربون گفت:
اصغر بشین یه فکری بکن این کار خرید شتر ها یه نظم ونسقی بگیره.
یک روز که وزیر با اصغر ساربون رفته بودند گرمابه و اصغر ساربون داشت پشت جناب وزیر رو کیسه میکشید و سخت در فکر بود، یهو یک فکر بکری به مغز اصغر ساربون خطور کرد.
ویکهو همونجوری با یه لنگ خیس از گرمابه پرید بیرون و فریاد زد:
یافتم ، یافتم ، یافتم

باید خرید شتر رو ببریم تو بورس.
مردم بروند کد بورسی بگیرند و بروند بشینند تو خونشون و بصورت آنلاین شترهاشون رو بفروشند.
جناب وزیر گفت باریکلا اصغر برو ببینم چکار میکنی

دفعه بعد خرید شتر ها رو بردند تو بورس و قیمت رو ۳۰ سکه اعلام کردند و عده‌ای دیگرازمردم وسوسه شدن که وارد این عرصه پرسود بشوند و شترهای خود را بفروشند.
کار به جایی رسید که مردم آفتابه مسی و زیلو و گیوه و خرت وپرت شون رومیفروختند که با پولش شتر بخرند وبفروشن به دولت و پولی به جیب بزنن.
به همین ترتیب دولت قیمت ها را تا ۸۰ سکه بالا برد و مردم کلی به خریت دولت خندیدندو تمام شترهای مملکت را به دولت فروختند شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن شترها رابه ۱۰۰ سکه می خریم.
وزیر که از فرمان شاه شاخ در آورده بود ، گفت :
قربان دیگر هیچ شتری در مملکت وجود ندارد همه را خریده ایم!
شاه گفت:
اشکالی ندارد به اصغر ساربون بگو شترهایی که خریدیم را تو بورس به ۹۰ سکه به مردم بفروشد.
از طرفی هم به مردم بگید برای اینکه بیخودی شتر ببر ، شتر بیار نشه، دولت هیچ شتری تحویل مردم نمیده ، بلکه فقط سهام شتر فروخته میشه .
وزیر گفت : آخه قربان…
شاه گفت آخه بی آخه .. دستور رو اجرا کن.
مردم که دیگه هیچ شتری در بساط نداشتند ، یهو دیدند که یک نماد گمنامی داره سهام هر شتر رو به قیمت ۹۰ سکه تو بورس میفروشه و هم زمان دولت ، سهام شتر رو ۱۰۰ سکه میخره ،اول کلی به حماقت دولت خندیدند و به طمع سود ۱۰ سکه بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند و سهام تمام شترهایی که خودشان با قیمت های پایین به حکومت فروخته بودند را دوباره خریدند.
اما
امامردم تا آمدند سهام شترهایی رو که از یک نماد گمنام خریده بودند ۹۰ سکه، به دولت بفروشند ۱۰۰سکه، دیدند که بورس سقوط کرده و قیمتا داره میکشه پایین.
یه روز دو روز
یه هفته دوهفته
قیمت سهام شتر رسید به قیمت پهن شتر.
مملکت ریخت به هم
مردم ریختند دم در سازمان بورس وسطل آشغال آتیش زدن.
وزیر آمد پیش شاه گفت :
قربان….
شاه گفت : قربانو مرض …. قربانو کوفت….
گوش کن ببین من چی میگم
شاه به وزیر گفت:
فردا به همه اعلام کنید ؛
با برسی های انجام شده معلوم شد که تقلب ها و دزدی هایی در بورس شتر شده ودر همین رابطه اعضای باندی که سرکرده آنها ( الف- سین) است دستگیر شده اند.

“اصغر ساربان”

القصه
اصغر ساربون بیچاره دستگیر و به عنوان عامل اصلی این نابسامانی ها در میدان اصلی شهر به دست جلاد گردن زده شد تا موضوع خاتمه یافته ومردم بدانند دولت چقدر دغدغه مردم را داره و چقدر دست پاکه.
مردم هم نه پولی دیدند ونه شتری

 

ضرب المثل “شتر دیدی ندیدی” از همون موقع باب شد.

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

اقصاددان رسانه با مجوز برخط اخبار اقتصاد - فناوری - کسب و کار - اجتماعی و ....