«یاری هالو» را در «دیاری پر از زالو» دیدم، با «کیشی قُلدُری» و «ریشی پروفسوری»! او را گفتم: تو را چه شده که نه «ژنِ مقام» داری و نه «محاسنِ تمام»؟ گفت: آن گاه که «ریش جای ریشه» را گرفت و «پیشه جای اندیشه» را، من نه «تاتاری الدنگم»،که از «تباری زرنگم»، بنابراین فهمیدم که […]
«یاری هالو» را در «دیاری پر از زالو» دیدم،
با «کیشی قُلدُری» و «ریشی پروفسوری»!
او را گفتم: تو را چه شده که نه «ژنِ مقام» داری و نه «محاسنِ تمام»؟
گفت: آن گاه که «ریش جای ریشه» را گرفت و «پیشه جای اندیشه» را،
من نه «تاتاری الدنگم»،که از «تباری زرنگم»،
بنابراین فهمیدم که «نان را به نرخ روز بایدخورد»
و «تخت سلطان را به زراندوز باید سپُرد»؛
بنابراین«خویش را در گیومه» و «ریش را نصفه نیمه» می زنم،
که اگر این وری ها با «غَدر برجستند» و بر «صَدر نشستند»،
نه با «دیشداران، مهجور»،که با «ریشداران محشور» شوم !
و اگر آن وری ها «قدر یافتند» و بسوی «صدر شتافتند»،
«ریشه ای از ریش» و «پیشه ای از پیش داشته» باشم
و «سرِ من بی کلاه» و «پای من بی پیشگاه» نماند!!
- نویسنده : سید علی رضا شفیعی مطهر